اصلا اسم و عنوان نمیخواهد
پرتو نوریعلا شاعر، نویسنده و منتقد ادبی و هنری است؛ او تاکنون پنج کتاب شعر به نامهای «سهمی از سالها»، «ازچشم باد»، «زمینم دیگر شد»، «سلسله بر دست در برج اقبال» و «از دار تا بهار» را منتشر کرده و در حوزه نقد هم کتابهای «دو نقد» و «هنر و آگاهی» را به چاپ رسانیده است.
نتشر شده در: : روزآمد شده در
سال ۱۹۹۳ نشر باران در سوئد، پرتو نوریعلا را به عنوان یکی از دو منتقد سال انتخاب کرد. علاوه بر اینها در کارنامه او نمایشنامه «فردای میهن» و مجموعه داستانهای «مثل من» و «روایت مانا» هم به چشم میخورد.
پرتو نوریعلا خواهر اسماعیل نوریعلا، شاعر و منتقد و روزنامهنگار است و همسر پیشین محمدعلی سپانلو، شاعر معاصر. آن چنان که خودش میگوید سال ۱۳۶۲ پس از جدایی از همسر به همراه دو فرزندش شهرزاد که اکنون خواننده پاپ است و پسرش سندباد به آمریکا رفت و در آنجا ماندگار شد.
سپانلو نیز در گفتوگو با مجله تجربه، ویژه نوروز ۹۲ درباره همسر سابقش میگوید: «زن من اهل قلم بود و من هم کمکش کردم در شاعری و کتابی چاپ کرد به نام «سهمی از سالها» که سال ۵۴ چاپ شد ولی توقیف شد و در ۵۶ که همه چیز تق و لق شده بود در انتشارات ققنوس چاپ شد. علت توقیف هم این بود که گفته بودند اشعارش سیاسی است.»
و در مورد جداییشان هم گفته است: «ازدواجهای همه ما در سالهای بعد از انقلاب از هم پاشید به این دلیل که مردها خانهنشین شدند.»
مجموعه داستان «مثل من» از پرتو نوریعلا (بلقیس) شامل ۶ داستان به نامهای «سرخ و سیاه»، «پنجره رو به مُتل»، «خانه آفتابی»، «جدایی»، «سایه به سایه» و «مثل من» است.
اگر ادبیات مهاجرت را شکلی از واکنش اهل قلم به زندگی در خارج از سرزمین مادریشان بدانیم، برخی از داستانهای این مجموعه چنان روایت شده که خواننده با سطر سطر داستان، به درکی از این واکنش در پدیدآورنده اثر میرسد؛ به این معنی که اگر نویسنده این اثر، در سرزمین بومی خود آن را نوشته بود هرگز به این صورت و با این ساختار به روی کاغذ نمیآمد.
مثلا در داستان «پنجره رو به مُتل»، جز آنکه فضای داستان در جایی به اسم «هالیوود مُتل» در آمریکا و احتمالا در کالیفرنیا میگذرد، ماجرای زنی روایت میشود که پایش شکسته و حالا که در خانه نشسته، از پنجره رو به متل، در اتاقش شاهد یک جنایت است.
اما در این قصه، نکات دیگری به جز جنایت هم هست که توجه خواننده را جلب میکند؛ زبان مختلطی که راوی به کار میبرد همان زبانی است که شاملو آن را «فارگیلیسی» نامیده و کتابخانه کنگره آمریکا «پاراتین» (پارسی-لاتین) میخواندش. این زبان از ویژگیهای بارز این داستان است: «در همان سه روز اول، از چهار دوستی که به دیدنم آمدند و از ۹ مکالمه تلفنی که داشتم، ۱۱۲ بار کلمه سو را شنیدم، ۹۶ بار کلمه لویِر، ۸۹ بار کلمه دیس ابیلیتی، ۷۵ بار کلمه توتالی دیس ایبِل، ۴۳ بار هم کلمه پی آف خانه را.» یا «با آن همه هیجان به جای اِکس کیوزمی، صدایی شبیه غلغل آب از گلویم بیرون میآید. (خیر به هیچ وجه مربوط به اکنست نیست.)»
به نظر میرسد این نوع گویش بیشتر در میان بخشی از مهاجران رواج دارد که بر زبان کشور میزبان به خوبی مسلط نشدهاند. آن چنان که به گفته برخی از کارشناسان، هرقدر مهاجران، به زبان میزبان، به ویژه به گونه کتابی (آکادمیک) نزدیکتر میشوند، کاربرد زبان مختلط از سوی آنان کمتر شنیده میشود.
تطبیق و هماهنگی این نظریه را میتوان در این داستان و داستان «خانه آفتابی» از همین مجموعه دید؛ علاوه بر این، در داستانهای مهاجرت این مجموعه، مسئله تفاوت فرهنگی و بروز و نمود آن در مسائل روزمره به چشم میخورد.
در داستان «پنجره رو به مُتل» میخوانیم: «وقتی دکتر پرسید: دردت چطور است؟ خواستم بگویم اگر با معیارهای درد در کشور خودم بسنجم، سُر و مُر و گندهام، اما حرفم را خوردم، چون اولا نمیتوانستم آنها را به انگلیسی بگویم در ثانی به ضررم بود. گفتم: درد امری فرهنگی است… گفتم: من در فرهنگی بزرگ شدهام که در آن، زن از درد، حتی درد زایمان، نباید شکایت کند. (در اینجا دکتر آه نسبتا کوتاه جیغ مانندی کشید)، به همین دلیل سعی میکنم این درد وحشتناک را تحمل کنم.»
بیشتر داستانهای این مجموعه زندگی مهاجران را روایت میکند که شامل مشخصههایی از فضا، زبان و شخصیتهاست.
در داستان «خانه آفتابی»، زنی که به همراه فرزندانش خارج از ایران زندگی میکند، میخواهد به همسرش که در ایران است نامه بنویسد تا از او بخواهد خانه بزرگشان در تهران را بفروشد، خانه کوچکتری بخرد و بقیه آن پول را برای زن و فرزندش بفرستد تا آنها هم با وام بانکی، خانهدار بشوند.
اما هر جملهای را که میخواهد آغاز کند، بخشی از آنچه بین او و شوهرش گذشته را به یاد میآورد؛ داستان اینطور شروع میشود: «همسر عزیزم…همسر عزیز…احمد جان…احمد خان…اصلا اسم و عنوان نمیخواهد…با سلام. آرزو…آرزو بیآرزو…سالهاست که دیگر آرزویی ندارم...»
و جایی دیگر: «غرض از نوشتن این نامه، نیاز شدید مالی…جلوی آن بی همه چیز دست گدایی دراز کنم؟ آن هم بعد از این همه سال و آن همه جان کندن، تا نیازی به او نداشته باشم؟ کدام گدایی؟ آن خانه سهم من و بچههاست که او بالا کشیده است. دوازده سال در ایران کار کردم. حتی یک جفت کفش برای خودم نخریدم تا قسط عمده خرید آن خانه فراهم شد، اما خانه را به اسم خودش کرد.»
شوهر هم که انگار «شاعر» است در آن خانه ویلایی بزرگ چهار اتاقه بزمهای شبانه دارد و «عرقخوری و تریاککشی»، آن چنان که آن خانه آفتابی شده: سدوم و گومورا.
و داستان «سایه به سایه» هم از زبان زنی روایت میشود که کشته شده. برادر شوهرش، جمال، چریک سابق او را کشته. شوهرش در ایران اعدام شده بوده. برادر بزرگ شوهر، اکبر آقا همه خانواده حتی بیوه برادرش را آورده به آمریکا تا «یادگار برادر» همراهشان باشد.
اما جمال که رفته بود زنِ برادر اعدام شده را به قتل برساند تا نصیب مرد دیگری جز برادر قهرمانش نباشد، وقتی دو روزی در خانه پیدایش نمیشود؛ بعد که برمیگردد برادر بزرگترکه صاحب یک «گَس استیشن» است، به خیال اینکه او دوباره راه گذشته را پیش گرفته، تهدیدش میکند که: «به خدای احد و واحد اگر بفهمم دوباره با این بچه مزلفای چپول ریختی رو هم، برت میگردونم تو همون جهنم دره، تا برادرا توپوز توی ماتحتت بکنن. حاجیت اون همه پول رو نریخت تو هندق بلای آخوند تا داداش کوچولو رو که اونجا گه زیادی خورده بود، صحیح و سالم از مملکت خارج کنه، تا اینجا دوباره گه زیادی بخوره.»
جز در این چند جمله کوتاه که سابقه جمال چریک در دیالوگ میان او و برادرش روایت شده، وقتی هم که جمال با شبح برادر اعدام شدهاش حرف میزند و از کشتن همسر او، درخشنده برایش میگوید همه آنچه در مورد این دو برادر لازم است بدانیم را در چند جمله میگوید: «اکبر بیشرف میگفت تو رفقاتو لو دادی، اما از من میپرسی، همهاش زیر سر خود دیوثش بود. نبودی که ببینی چطوری یه قبضه ریش گذاشته بود و برادر، برادر میکرد. همهتونو خودش لو داد. بعد هم چو انداخت که کشتنت. خودم شنیدم که به درخشنده میگفت: کافر که چله و سال نداره.»
گرچه پرتو نوری علا، داستانهای دیگری هم دارد که ویژگیهای ادبیات مهاجرت را ندارد؛ مثل قصه اول و آخر این مجموعه: «سرخ و سیاه» که اشارهای است به داستان سرخ و سیاه، نوشته استاندال، و داستان «مثل من»، اما به نظر میرسد این نویسنده در مجموعه داستان «مثل من» در روایت زندگی بخشی از مهاجران بیشتر موفق بوده است تا خلق داستانهایی انتزاعی.
* پرتو نوریعلا، مثل من (مجموعه داستان)، کالیفرنیا، کتاب و انتشارات پارس، ۲۰۰۳
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید