دسترسی به محتوای اصلی
زمینه ها و دیدگاه ها

ریشه های 160 سال بهائی ستیزی در ایران

نتشر شده در:

مدافعان حقوق بشری، رسانه ها، پایگاههای اینترنتی مربوط به مدافعین حقوق بشر و بهائیان، شمار متعددی از موارد نقض حقوق، تعقیب و آزار جامعه بهائیان در ایران را گزارش می کنند. دی این میان حتی گورستانهای آنان نیز در امان نبوده و به دفعات مورد هتک حرمت قرار گرفته اند.

تبلیغ بازرگانی

 در پی تشکیل نظام جمهوری اسلامی در ایران، موارد نقض حقوق شهروندی بهائیان شدت گرفت تا جائی که امروز شمار بزرگی از افراد این جامعه، مجبور به مهاجرت شده و ترک دیار و وطن نمودند.
اندک تاملی در تاریخ نشان می دهد که نقض حقوق بهائیان تنها به دوران پس از حکومت اسلامی در ایران محدود نشده و ریشه ای دیرینه دارد.
موضوع میزگرد رادیوی بین المللی فرانسه به بهائیت در ایران می پردازد و این موضوع برگرفته از مستند "تابوی ایرانی" ساخته رضا علامه زاده، مستندساز ایرانی ساکن هلند است که به مسئله اقلیت دینی در ایران و بهائی ستیزی می پردازد و به تازگی به اکران درآمده است.
چه عواملی به بروز ستیز از مذهب و به عبارت مشخص "بهائی ستیزی" در جامعه ایران دامن زده است. این پرسش و پرسشهای دیگر را با سه مهمان برنامه "رضا علامه زاده" مستند ساز در هلند، "کاظم کردوانی"، جامعه شناس ساکن آلمان و "فریدون وهمن"، ... ساکن دانمارک در میان می گذاریم.
آقای رضا علامه زاده، شما بعنوان یک فیلمساز که سابقه ساخت فیلمهای مستند متعددی نیز در کارنامه حرفه ای خود دارید، هدف شما این بار از ساخت مستند "تابوی ایرانی" (پرداختن به مسئله بهائیت و مشکلات آنان ) چه بود؟

رضا علامه زاده: هدف اصلی این است که به هموطنان ایرانی غیربهائی تا آنجائی که یک فیلم مستند امکان می دهد، نشان دهم که چه نامهربانی با بخشی از هموطنانمان انجام می شود بویژه در سالهای پس از انقلاب انجام می شود. فیلم من مربوط است به دوران پس از انقلاب و مخاطبین اصلی من در این فیلم هموطنان ایرانی غیربهائی هستند تا درک کنند که چه آزاری به بخش دیگری از جامعه خودمان که بهائی هستند، وارد می آورند، گهگاه بدون آنکه بدانند و خیلیها هم دانسته این کار را می کنند.
آقای فریدون وهمن، منشا وریشه ی سیاست سرکوب اقلیت دینی ناشی از چیست، آیا تنها به سیاستگزاری و برنامه ریزی کنونی جمهوری اسلامی برمی گردد و ریشه های تاریخی آن به چه زمانی برمی گردد؟
فریدون وهمن: بهائی ستیزی ریشه تاریخی دارد، تقریبا برابر با عمر 170 ساله این دیانت است و از روز اول دچار آزار و اذیت و قتل و غارت بدلایل مختلف بوده است؛ در هر سه دوران قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی و این سه رژیم با سه مشی مختلف و اهداف مختلف، همگی یک هدف واحد را دنبال می کردند و آن بهائی ستیزی است. مردم ایران خودبخود بهائی ستیز نیستند یعنی برخلاف خیلی کشورهائی که یک قوم، قوم دیگری را بخاطر زبان یا مذهب می کشد، مردم ما تاکنون چنین کاری نکرده اند.
آقای کاظم کردوانی، چه عواملی موجب بروز ستیز از یک مذهب و به عبارت مشخص تر در جامعه ایران، بستر و زمینه لازم برای بهائی ستیزی را موجب شده است تاجائی که حتی صحبت کردن از آن مذهب هم در جامعه بعنوان یک تابو در می آید که نه تنها در میان علما دین، بلکه در گفتمان سیاسی و در میان روشنفکران نیز سعی می شود تا به آئین بهائیت بعنوان آئینی بیگانه نگریسته شود؟
کاظم کردوانی: به نظر من بسیار امر مثبتی در این سالها رخ داده که در این خصوص در رسانه ها صحبت می شود. از بدو مطرح شدن این دین، بدلایل مختلف (پیروان) آن مورد آزار قرار گرفته اند. مردم بطور خودکار و خودجوش بهائی ستیز نیستند. از نگاه جامعه شناسی، مجموعه جریانات سیاسی، نهادهای اجتماعی، همیشه درگیری میان یک جریان، با یک جریان معین بیشتر است، تا جریاناتی که خارج از آن جریان معین؛ چون جریانی که از یک جریان معین جدا شده است در خیلی موارد با آن جریان معین مشترک است، آنها می توانند از آن سازمان مادری که از آن بیرون آمده اند، نیرو بگیرند و به علت همین اشتراکات مبارزه سازمان مادر با جریان جدا شده از "سازمان مادر" مشکلتر است. در مورد بهائیت و اسلام هم، همینگونه است: بهائیت از درون اسلام بیرون آمده و بیشترین نزدیکیها را در خیلی از موارد با اسلام دارد، حافظان رسمی دین اسلام درگیری بیشتری با این دین دارند تا با دینهای دیگر. دوم اینکه سرنوشت بهائیت و بوجود آمدن دین بهائیت را اگر با "جریان لوتر" مقایسه کنیم، می بینیم تفاوتهائی که میان این دو جریان وجود دارد، چگونه جریانی مانند جریان لوتر می تواند از یک پایگاه اجتماعی معینی برخوردار شود و خود را به جامعه بقبولاند که در این مورد بهائیت این موقعیت را نداشته است. بخش مهم جریان مبارزه با بهائیت برمی گردد به جریان علمای ایران، چون در ادعای دین بهائیت ظهور امام زمان است و رابطه با خدا را از طریق بهاءالله طرح می کنند، بزرگترین مشکل را برای متولیان رسمی دین اسلام، روحانیان ایجاد می کنند. اینها منتظران امام زمان هستند، دین بهائیت حلقه های اصلی حیات و ممات روحانیت ایران را قطع می کنند و در نتیجه روحانیت بیشترین دشمنی را با بهائیت دارند و روحانیت اگر این جریان را بپذیرد، درحقیقت یعنی به نابودی خود رای داده اند.
آقای وهمن، ما همین روند را در گفتمان سیاسی میان روشنفکران نیز می بینیم، نظر شما را جویا می شود؟

فریدون وهمن: متاسفانه با یک ناآگاهی روبرو هستیم، با یک تاریخ سوخته، توهین وافترا روبرو هستیم که به حدی زیاد شده است که کسی جرات نام بردن از بهائیان را ندارد و اصولا گویا این امر دشمنی با بهائیت، هم در دوران قاجار و هم در دوران پهلوی به وسیله ای برای ابراز هویت شیعی تبدیل شده بود. یعنی روشنفکری که نه به خدا و نه به اسلام اعتقاد داشت و نمی دانست که کجای قضیه ایستاده است، تنها برای اینکه نشان دهد که عضوی از جامعه است و برچسب به او نزنند، از هر نوع تهمت به بهائیان در نوشته ها و گفتار خود خودداری نمی کرد. ایکاش که این تهمتها، تهمتهائی بود که حقیقت تاریخی بدنبال داشت، چیزهائی می گویند که حقیقت تاریخی بدنبال ندارد و برمبنای نادانی و جهلشان است. مسئله ی ارتباط دادن جامعه بهائی را با بیگانگان و با سیاست خارجی به یک تهمت، بی عصمتی و بی عفتی و بعد به تهمت کافر بودن افزودند که از بهائیان یک بیگانه داخلی درست کنند، نهضتی که از بطن فرهنگ و دین ایران برخاسته بود، اینها یک بیگانه درونی ساختند و دشمنی برای ایران ساختند که هرزمان ناگواری برای ایران بود، بتوانند بهائی ها را اذیت کنند و از این دشمن استفاده کنند.
آقای علامه زاده، در این فیلم بیشتر سعی کردید که به چه مواردی تکیه داشته باشید، چه مواردی را مدنظر داشته باشید؟
رضا علامه زاده: از زاویه ی یک فیلمسازسعی کردم واقعیتهای قابل لمس روزمره را پیدا کنم، این پیچیدگی کار من بود. واقعیت تجاوز، در سالهای اخیر، به جامعه بهائی ما در داخل چارچوب جغرافی ما انجام می شود. من هم امکان رفتن به ایران و فیلمبرداری را ندارم و این موضوع بسیار حساس است و حتی کسانی که هیچ مشکلی هم با جامعه بهائیت ندارند، به سختی در این رابطه صحبت می کنند. به کمک دیگرانی که زندگی خود را به خطر انداختند در اعماق ایران دست به فیلمبرداری زدیم. افرادی به شمال ایران رفتند، با روستائیانی که آنها را از خانه شان بیرون کرده اند، خانه هایشان را آتش زده اند، صحبت کرده اند، از آرشیوها، از صحنه های آتش زدن خانه های این افراد فیلم پیدا کردم. گروهی که به این منطقه رفتند با این افراد صحبت کردند. اینها با افراد غیربهائی زندگی آرامی داشتند، در جریان پس از انقلاب به سختی زیر ستم قرار گرفته اند. بطور مثال یک زن روستائی به زبان مازندرانی در فیلم می گوید که ما را از خانه مان بیرون کرده اید، حالا ما کجا برویم. گفته اند که باید بروید اسرائیل و ما گفته ایم که ما اسرائیل نمی شناسیم. سعی کرده ام که از زبان این روستائی بگویم که یک زن ساده در شمال ایران، که حتی سواد خواندن و نوشتن ندارد و اصلا نمی داند که اسرائیل چه هست به این زن اتهام می زنند که تو جاسوس اسرائیل هستی و اینجا جای تو نیست و به این بهانه، اموال آنها را گرفته اند، زمینهای آنها را تصرف کرده اند. صحنه های فیلمبرداری شده قدیمی را به دست آوردم، از هر کسی که توانستم کمک گرفتم که این صحبتها، را بتوان به شکل سند تصویری و صوتی در فیلم ترکیب کنم، طوری که تماشاچی تصویری را رد برابر چشمش ببیند.
آقای کاظم کردوانی، از دیدگاه جامعه شناسی چه عواملی موجب شد که بهائیان حاشیه را به مرکز ترجیح دهند و حضور فعال در جامعه مدنی نداشته باشند، و از مرکز به حاشیه رفتند، درحالیکه در مذهب بهائیت به حضور در جامعه مدنی تاکید شده و از فعالیت در عرصه سیاسی برحذر داشته شده اند؟
کاظم کردوانی
: از مرکز به حاشیه رفتن، کار حکومت بوده است یعنی سه حکومت دوران قاجار، پهلوی و بعد دوران حکومت اسلامی، دوم متولیان دین اسلام، جامعه روحانیون بوده است، سوم هم به نظر من خود رهبری بهائیت بوده است.

آقای وهمن چه عواملی موجب شد که بهائیان حاشیه را به مرکز ترجیح دهند و حضور فعال در جامعه مدنی نداشته باشند، یا اینکه سرکوبها آنها را به حاشیه راند؟
فریدون وهمن: یکی سرکوب، دیگری سرخوردگی. بزرگترین سرخوردگی جامعه بهائی وقتی بود، بعد از نهضت مشروطیت. قبل از نهضت مشروطیت، جامعه بهائی و جامعه بابی که قبل از بهائی ها بودند، یکی از رساترین صداها، خروشها و تقاضاها برای حکومت قانون و حکومت مردم بر مردم بودند. بهائیان خیلی در این نهضت فعال بودند. جریانات مشروطیت و بعد متمم قانون اساسی که باردیگر چهار دین رسمی را اعلام کرد و بهائیت را کنار گذاشت، کشور را آماده کرد که هر دیکتاتوری این مشروطیت را پایمال نماید، کما اینکه اینگونه شد، یک سرخوردگی در جامعه بهائی بوجود آورد.
آقای علامه زاده در ساخت این فیلم چه منابعی بعنوان ماخذ مورد استفاده شما قرار گرفت؟

رضا علامه زاده: این فیلم، فیلمی است که افراد در آن حرف می زنند، یک سری افرادی که تحت ستم قرار گرفته اند، ماجراهای خود را تعریف می کنند و یک تعداد افراد اندیشمند و متخصص ایرانی که عموما غیربهائی هستند. استناد من به تصاویر واقعی و صداهای واقعی است. فیلم من قلقلکی است به جامعه غیربهائی ایران، این اکثریت بزرگ که کمی فکر کنند و اینقدر نامهربان نسبت به بخشی از جامعه خود نباشند.
آقای کردوانی، چه عواملی در جامعه به برانگیختن مردم برای آزار دگردینان و دگراندیشان دینی دامن می زند تاجائی که جامعه در برابر افرادی از درون همان جامعه تنها به صرف اینکه دین متفاوتی دارند به جای تعامل به خشونت روی می آورد؟
کاظم کردوانی
: اولین عامل نادانی و بی اطلاعی است، اهمیت نداشتن احترام به حقوق دیگری است. موضوع استبداد، تنها حکومت نیست، استبداد در ایران دو شاخه دیگر نیز دارد اما چون حکومت همواره عامل اصلی استبداد بوده است، بزرگترین مسئولیت همیشه به دوش حکومت است، اما واقعیت این است که این تفکر استبدادی هم در مردم هست، هم در میان اپوزیسیون و روشنفکران ما هست. این استبداد در ایران، با تمامی تفاوتها و با تمامی درجه مسئولیتها، در ایران سه پایه دارد. یک بخش این است که مفهوم حق شهروندی، مفهوم حق حیات انسانها، بدون توجه به نظراتشون، سالهاست که در جامعه ما به این شدت طرح می شود. در ایران یک فرقه مذهبی، یک جریان بزرگ علیه بهائیت شکل می گیرد و تئوریزه می شود، فقط به منظور مبارزه با بهائیت.
آقای وهمن به نظر شما چه عاملی موجب می شود که مبارزه با بهائیان شکل خشونت باری به خود بگیرد؟
فریدون وهمن: برای اینکه کسی حاضر نیست در کشور ما، حرف حقیقت را بشنود، کسی حاضر نیست که بهائیان حرفشان را بزنند اگر مهمل می گویند و ضاله هستند، بگذارید که حرفشان را بزنند تا مردم بفهمند که بهائیان چگونه انسانهائی هستند، با کشتن و سرکوب و پنهان کردن عقایدشان که نمی شود با آنها مبارزه کرد. واهمه ای که اینها دارند، واهمه ی دانائی در برابر نادانی است، اینها می خواهند که مردم را در جهل نگهدارند. به همین جهت به خشونت روی می آورند. وگرنه اگر کسی زبان عقل و منطق داشته باشد به گفتگو می نشیند.
آقای کردوانی چه زمینه هائی برای بهبود مناسبات بهائیان با دیگر اقشار و پذیرش جامعه بهائی ایران بعنوان عضوی از جامعه مدنی ایران لازم است؟

کاظم کردوانی: مهمترین مسئله، توجه به حقوق بشر است، همانند ساخت همین مستند، "تابوی ایرانی"، کارهائی دراین حوزه ها، یک نوع تکان دادن انسانهاست که در این مملکت انسانهای دیگری وجود دارند، موجودات دیگری حق حیات دارند و باید از حق اینها دفاع کرد.
  آقای وهمن، در پایان یک جمع بندی ، بطور خلاصه؟
  فریدون وهمن: طبق گفته دکتر آرش نراقی، از روشنفکران مسلمان، ما باید حقِ ناحق بودن به دیگران بدهیم، یعنی حتی اگر بدانیم دیگران ناحق هستند، حق بدهیم ناحق باشند، اگر برخلاف قوانین مملکتی، جرمی، جنایتی کردند، البته باید مجازات شوند ولی اگر اعتقاد شخصی و خصوصیش چیز دیگری است، نباید مجازات شود. حقوق انسانی، حقوق بشری و آگاهی به این مسئله که همه انسانها حق حیات دارند، این بدیهی ترین اصول منشور ملل متحد است که به تصویب ایران هم رسیده است، این مشکل را حل خواهد کرد. منتهی ما در کشوری زندگی می کنیم و از کشوری حرف می زنیم که با نفرت پروری و با بیگانه ستیزی بین مردم خودش، سنی، بهائی، یهودی، مسیحی، صوفی، بین مردم و در مملکت تفرقه می اندازد. بجای اینکه متحدشان کند و اینها را به عنوان یک ملت واحد پشت سرخودش داشته باشد. مشکل ما با اسلام و با جمهوری اسلامی نیست، مشکل ما با جهل و نادانی و متاسفانه با کارهای خلاف قانون است که انجام می شود.
آقای علامه زاده جمع بندی بطور خلاصه؟
رضا علامه زاده: این فیلم باید دیده شود. بخش عمده و قابل ملاحظه ای از فیلم در داخل ایران فیلمبرداری شده است و این قسمتی است که تصور می کنم برای بینندگان، جالب باشد. این فیلم را برای کسانی ساخته اند که گهگاهی بدون اینکه بخواهند، رفتاری دارند که باعث رنجش و آزار هموطنان خودشان می شوند.
 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.