دسترسی به محتوای اصلی
شاهرخ مسکوب ـ کلاس شاهنامه ـ پاریس

شاهرخ مسکوب، کلاس شاهنامه، گفتار پنج، آفرینش (بخش ٩)

می‌دانیم که فردوسی یک سلسله داستان‌ها و روی‌دادهایی را که منابع مختلف دراختیارش قرار داده‌ بودند، برای کار خود انتخاب کرد و بخشی دیگر را کنار ‌گذاشت. او با این کار، در حقیقت تاریخ جدیدی را اختراع ‌کرد. تاریخی که حماسه و اخلاق دو شالوده‌ی اصلی آن هستند. البته وجود شالوده‌ اخلاقی تناقض‌ها و پیچیدگی‌هایی را که در امر اخلاق و کاربرد آن در زندگی روزمره وجود دارد، به تاریخ نیز منتقل کرده و آن را غنی ‌ساخته است.اما انگیزه فردوسی در انتخاب این داستان‌ها و افسانه‌ها چه بوده است؟

شاهرخ مسکوب، کلاس شاهنامه، گفتار پنج، آفرینش (بخش ٩)
شاهرخ مسکوب، کلاس شاهنامه، گفتار پنج، آفرینش (بخش ٩) RFI/Persian
تبلیغ بازرگانی

فردوسی مورخ نیست بلکه شاعر است، شاعری که موضوع کارش تاریخ است. او به عنوان یک شاعر بزرگ، دریافت و بینشی از گوهر فرهنگ خود دارد که از طریق خاطره جمعی به او رسیده است. او در حقیقت بینای آنسوی نادیدنی چیزهاست. خاطره جمعی تجربه دیرینه و کهن‌سالی است که در ضمیر ناخود‌آگاه مردمی پیدا می‌شود که طی دورانی طولانی با هم زیسته‌اند و تجربیات مشترکی داشته‌اند. این خاطره جمعی چون نهر ناپیدایی است که در زیرزمین جاری است.
کلید فهم تاریخی که  فردوسی سروده است، بازتاب سرگذشت کیهان و گردش جهان است بر زمین. آنچه در عالم بالا اتفاق می‌افتد، یعنی جنگ اهورامزدا و اهریمن و رستاخیز سوشیانس‌ها، در گیتی نیز روی می‌دهد. درگیری و پیکار دادگران و بیدادگران و خویش‌کاری آدمی در این میان، گوهر و عصاره تجربه تاریخی کتاب است.
آرزوی رستگاری در فرهنگ ما نه تنها در شاهنامه که درگاتها، یعنی در کهن‌ترین بخش اوستا هم خود را بروز می‌دهد. این آرزو از دوران‌‌های بسیار دور در ضمیر پنهان ما جایگیر بوده است. گزینش فردوسی از رویدادهای تاریخ ایران لااقل در بخش اساطیری و پهلوانی آن، با چنین الگویی سازگار است. آنچه فردوسی می‌سراید، آن رمز تمثیلی تاریخ ایران، آن چیزی است که در خاطره جمعی ما وجود دارد.
شاعر یا هنرمند حقیقت یک فرهنگ را در روح خود تجربه می‌کند، پیش از آنکه گاه حتی این حقیقت در عالم بیرون فرصت بروز پیدا کند. به عنوان نمونه، شاید بتوان گفت که صادق هدایت با نوشتن «توپ مروارید»، انقلاب اسلامی را در روح خود تجربه کرده بود یا در «وغ‌وغ ساهاب» سوم شهریور را زیسته بود. آن فروریختنی را که بعدها پیش آمد، او پیشاپیش دریافته بود. همان‌گونه که کافکا هم فاشیزم را در روح  خود تجربه کرد و فضایی ساخت و پرداخت که کمونیزم و فاشیزم را تداعی می‌کند. نزد فردوسی هم اینگونه است. در تاریخ حماسی‌ای که او سروده است، گوهر فرهنگ ایرانی بروز می‌کند و این معرفت شهودی در روح شاعر وجود داشته است. فردوسی در اثر بزرگ سی ساله خود جوهر تاریخ ایران را آراسته و پیراسته است. بنابراین شاهنامه کالبد خاطره جمعی ماست که در شعر صورت‌پذیر شده است.

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

همرسانی :
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.