دسترسی به محتوای اصلی
برنامه دو زبانه

یکسان سازی فرهنگی چیست؟ Qu’est-ce qu’une assimilation culturelle

نتشر شده در:

سیاست‌آموزشی دولت در دورۀ رضاشاه بر سه اصل استوار بود: تجدد، تمرکز سیاسی و یکپارچگی ملی. محتوای کتاب‌های درسی می‌بایست در کل با توجه به این سه اصل اساسی تنظیم شوند. در این میان، درس تاریخ اهمیت بسیار داشت. محمدعلی فروغی، از نویسندگان کتاب‌های درسی تاریخ، «تأثیر تاریخ را در شکل دادن به افکار ملت و تربیت آن‌ها برتر از علوم دیگر» می‌دانست.

تبلیغ بازرگانی

شنوندگان عزیز، سلام!
Chers auditeurs bonsoir

یکسان‌سازی فرهنگی در جامعه‌شناسی به فرایندی گفته می‌شود که در طی آن، فردی یا گروهی جذب گروه اجتماعی دیگری می‌شود و رفته رفته بستگی‌های فرهنگی‌اش را از دست می‌دهد و ارزش‌های فرهنگی گروه جدید را می‌پذیرد. این فرایند معمولاً با یکسان‌سازی زبانی همراه است. یکسان‌سازی فرهنگی در اصل نوعی فرهنگ‌پذیری است و نباید آن را با نفوذ فرهنگی که نتیجۀ درخشش فرهنگی است، یکی شمرد. در فرهنگ‌پذیری، فرد یا گروه رفته رفته از فرهنگ اصلی خود جدا می‌شود و فرهنگ دیگری را می‌پذیرد. اما در نفوذ فرهنگی، فرد یا گروه دل‌خواسته به فرهنگ دیگری می‌گرود بی‌آنکه فرهنگ خود را رها کند. یکسان‌سازی فرهنگی معمولاً با یک برنامۀ ساختمند سیاسی و فرهنگی انجام می‌گیرد.

On appelle « assimilation culturelle » le processus par lequel un individu ou un groupe s’assimile culturellement à un autre groupe social. En général, elle s’accompagne d’une « assimilation linguistique ». C’est une suite d’opérations au cours desquelles l’individu ou le groupe qui en subit la conséquence, abandonne sa culture d’origine pour adopter les valeurs culturelles d’un autre groupe. Elle se termine donc par une « acculturation ». Il y a généralement deux sortes d’assimilation culturelle dont l’une s’appelle « assimilation forcée » et l’autre « assimilation souple » c’est-à-dire une assimilation qui s’effectue en s’accommodant volontairement. On donne souvent comme exemple d’assimilation forcée l’éducation en orphelinat des enfants d’Aborigènes d’Australie entre 1869 et 1969

هنگامی که گروهی قومی ویژگی‌های فرهنگی‌اش را یکسره رها می‌کند و ویژگی‌های فرهنگی گروه اجتماعی دیگری را می‌پذیرد، این کار را یا از روی اجبار می‌کند که آن را «یکسان‌سازی فرهنگی اجباری» می‌‌نامند و یا از روی میل و رغبت که به آن «یکسان‌سازی فرهنگی دل‌خواسته» می‌گویند. آموزش کودکان بومیان استرالیا در یتیم‌خانه از سال 1869 تا 1969 میلادی، یعنی به مدت یک قرن، نمونه‌ای است از یکسان‌سازی فرهنگی اجباری. دربارۀ یکسان‌سازی فرهنگی دل‌خواسته، یعنی پذیرش ارادی فرهنگ و زبان دیگری و رها کردن ویژگی‌های فرهنگی و زبان خود، مثال‌های تاریخی کم نیستند. جامعه‌شناسان غربی معمولاً همگون شدن اختیاری سابین‌ها، قبیله‌ای ایتالیایی، را با مردمان لاتینی ‌پس از ساختن شهر رُم در قرن هشتم پیش از میلاد نمونه‌ای از این نوع یکسان‌سازی فرهنگی می‌دانند.

En étudiant les expériences de l’édification de l’Etat moderne dans la plupart des pays multiethniques, on s’aperçoit que d’autres peuples ont également subi une assimilation culturelle forcée. Mais lorsqu’un peuple abandonne délibérément les traits de sa culture pour adhérer à la culture d’un autre, on a affaire à une assimilation souple. A l’issue de la fondation de Rome au cours du 8e siècle avant notre ère, les Sabins, peuple italique établi en Italie centrale, avaient délibérément opté pour une assimilation aux Latins de Rome à tel point qu’ensuite ils ne s’en distinguaient plus. C’est un exemple notoire de ce genre d’assimilation qu’évoquent souvent les sociologues, mais on peut citer d’autres exemples de par le monde

مرز میان «یکسان‌سازی فرهنگی اجباری» و «یکسان‌سازی فرهنگی دل‌خواسته» کجاست؟ امروز افراد و خانواده‌هایی را در میان مردمان گوناگون جهان می‌توان نشان داد که در جامعه‌های غربی به «یکسان‌سازی فرهنگی » روی آورده‌اند. در گذشته، برخی خانواده‌های آذربایجانی در شهرهای آذربایجان با کودکانشان به فارسی سخن می‌گفتند، یا امروز برخی خانواده‌های ایرانی در کشورهای غربی با کودکانشان به زبان‌های غربی سخن می‌گویند و نیازی نمی‌بینند که فرزندانشان پیوندی با زبان و فرهنگ پدران و مادرانشان داشته باشند. این نمونه‌‌ها بی‌شک «یکسان‌سازی فرهنگی» اند و در نگاه نخست همۀ آن‌ها «یکسان‌سازی دل‌خواسته» به نظر می‌رسند. اما با بررسی مورد به مورد آن‌ها متوجه می‌شویم که بعضی از آن‌ها در اصل پیامد «یکسان‌سازی اجباری» اند.

La création des Etats modernes dans la plupart des pays du monde, souvent calquée sur le modèle européen, avait conduit les dirigeants politiques, dans la majeure partie des cas, à faire disparaître tout particularisme culturel et parfois religieux. La Turquie kémaliste et l’Iran des Pahlavis en sont deux exemples notoires. En Iran comme en Turquie, l’éradication pure et simple de tout particularisme culturel a été non seulement à l’ordre du jour de l’intelligentsia mais aussi du pouvoir politique. A cet effet, Mahmoud Afshâr, homme politique et journaliste iranien, recommandait même la déportation et le remplacement ethniques. Le système éducatif que ces deux pays ont mis en place au début du siècle dernier et la politique culturelle qu’ils ont menée depuis, avaient pour but de marginaliser voire éliminer les éléments hétérogènes et bricoler une entité culturelle homogène

مطالعات نشان می‌دهند که ایران در اوایل قرن بیستم از سیاست «یکسان‌سازی فرهنگی» در ترکیه بسیار الهام گرفته بود. اگرچه در هیچ‌یک از این دو کشور آن سیاست به سرانجام مطلوبی نرسید، اما به نظر می‌رسد که رهبران‌کنونی آن کشورها هنوز از آن سیاست دست برنداشته‌اند. به نمونه‌هایی از «یکسان‌سازی فرهنگی» اشاره کردم و گفتم که بعضی‌از آن‌ها اگرچه «دل‌خواسته» به نظر می‌رسند، اما می توانند پیامد «یکسان‌سازی اجباری» باشند. دربارۀ سیاست‌های فرهنگی دورۀ رضا‌شاه تاکنون بیشتر به خاطرات بازماندگان آن دوره استناد می‌کردند، اما پژوهشگران در سال‌های اخیر پژوهش‌های مُستند روشنگرانه‌ای در این باره انجام داده‌اند. به یک نمونه از یکسان‌سازی فرهنگی در آن دوره اشاره خواهم کرد تا برخی سرچشمه‌های «یکسان‌سازی دل‌خواسته» در میان مردمان ایرانی روشن شود.

Une nation est confrontée au problème de l’immigration et de la place qu’elle doit accorder aux valeurs culturelles de ses immigrés. Que peut-elle faire ? C’est une question capitale pour tous les pays qui accueillent sur leur sol des immigrés en provenance des quatre coins du monde. Peut-elle permettre aux minorités nouvellement installées sur son sol de se différencier délibérément pour se dissocier du reste de la société ? Les communautaristes professant la segmentation de la nation sont aussi peu réalistes que les assimilationnistes qui rejettent tout particularisme. Les divergences sur cette question ne cessent de nourrir le débat public dans les pays européens. Quelles que soient les réponses qu’ils pourraient apporter à cette question, il faut bien admettre qu’elles ne sont pas transposables dans les pays historiquement multiethniques qui ont échoué dans leur entreprise de la création d’une nation apaisée

سیاست‌آموزشی دولت در دورۀ رضاشاه بر سه اصل استوار بود: تجدد، تمرکز سیاسی و یکپارچگی ملی. محتوای کتاب‌های درسی می‌بایست در کل با توجه به این سه اصل اساسی تنظیم شوند. در این میان، درس تاریخ اهمیت بسیار داشت. محمدعلی فروغی، از نویسندگان کتاب‌های درسی تاریخ، «تأثیر تاریخ را در شکل دادن به افکار ملت و تربیت آن‌ها برتر از علوم دیگر» می‌دانست. اما گذشته از کتاب‌های درسی و آموزش تاریخ، دولت سازمانی به نام «سازمان پرورش افکار» تشکیل داده بود که در شهرهای ایران سخنرانی‌برگزار می‌کرد. در تبریز، این سخنرانی‌ها هفتگی بود و در مدرسه‌های بزرگ یا سالن نمایش شیروخورشید برگزار می‌شد. از اسناد موجود در دبیرستان‌های فردوسی و ایراندخت تبریز و مقاله‌های روزنامۀ تبریز که گاه «متن خطابه‌»ها را منتشر می‌کرد، می‌توان از محتوای آن سخنرانی‌ها آگاه شد. برای نمونه در خطابه‌ای که در روزنامۀ تبریز، دوم اسفند 1316 چاپ شده است، از «قتل و غارت سربازان مغول و تحمیل زبان ترکی به مردم آذربایجان و لزوم زنده کردن فارسی در آن ایالت» سخن رفته است.

Le programme d’enseignement de l’Etat iranien après la mise en œuvre du système moderne d’éducation au début du siècle dernier a été partiellement calqué sur le modèle français mais au niveau pratique il imitait l’expérience de la Turquie. Il visait grosso modo trois objectifs : la modernisation, la centralisation, l’union voire l’homogénéité nationale. L’enseignement de l’histoire était très important. Mais en dehors de l’enseignement public, une disposition appelée « l’organisation pour la formation des esprits » a été mise en place dont la fonction principale était d’organiser des conférences dans les écoles et les établissements publics des villes. En examinant le contenu des discours prononcés lors de ses réunions, on découvre l’atrocité de la politique d’assimilation culturelle mise en œuvre par l’Etat iranien à cette époque

درواقع، روی آوردن برخی خانواده‌های آذربایجانی را به «یکسان‌سازی فرهنگی دل‌خواسته» باید نتیجۀ چنان خطابه‌هایی دانست. هنگامی که رو به کودک آذربایجانی یا به پدر و مادر او چنین بی‌رحمانه می‌گفتند که زبان مادری‌شان را سربازان مغول با قتل و غارت به نیاکانشان تحمیل کرده‌اند، بی‌‌گمان نمی‌توانستند ژرفای زخم روحی حاصل از این خشونت گفتاری را بسنجند. کسروی که خود خواهان برچیده شدن زبان‌های گوناگون از ایران و یک زبان شدن همۀ مردم بود، در واکنش به این خشونت گفتاری بود که نوشت: مغول بر همه‌جای ایران حاکم بود، چگونه است که زبان ترکی را تنها در آذربایجان تحمیل کرد؟ باری، گذشته‌ها گذشته، امروز با مطرح شدن دوبارۀ آموزش زبان‌های مادری، پرسش حیاتی این است که چگونه می‌توان حرمت این زبان‌ها را نگه داشت و در عین حال وحدت ملی ایرانیان را حفظ کرد.

Mis à part ce qui se passe à l’intérieur de chaque pays, il faut bien admettre qu’avec l’extension du règne du marché sur la planète, on assiste au nivellement des modes de vie et des valeurs. On colonisant le monde par la force, l’Occident avait jadis produit des ethnocides, mais aujourd’hui avec la mondialisation, l’occidentalisation se fait par adhésion volontaire. L’acculturation est donc une réalité de notre monde, mais grouille en son sein d’une diversité culturelle inédite que chaque nation doit prendre en compte

شاد و خرم باشید!

Je vous souhaite santé, bonheur et prospérité
Et j’espère vous retrouver dans la prochaine émission
 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.