دسترسی به محتوای اصلی
راهِ ابریشم

هنر عکاسی و جنگ و تروریسم

نتشر شده در:

در این روزهای پرتنش در فرانسه در پی عملیات تروریستی، عملیاتی که از سال‌ها پیش همه روزه در نقاط مختلف دنیا انجام می گیرد و به مرگ بیگناهان و ویرانی‌ها می انجامد، تنها شاهدان بودند که با دوربین‌های همراه خود، تصاویری ناروشن از این رخدادهای خونین دادند.

اثری از مریم اشرافی ، عکاس
اثری از مریم اشرافی ، عکاس Maryam Ashrafi
تبلیغ بازرگانی

به مناسبت انتشار آلبومی از 100 عکس گرفته شده توسط " روبر کاپا" عکاس بنام، توسط سازمان "خبرنگاران بدون مرز" زیر عنوان "فرانک کاپا، 100 عکس برای آزادی بیان" در روز 3 دسامبر و نیز فاصله گرفتن از تصویر به هنگام عملیات تروریستی در پاریس، در اینجا به هنر عکاسی و جنگ می پردازیم.

اگر "روبر کاپا"، زاده 1913 در بوداپست، عکاسی که در زمان خود دوربین عکاسی اش را در دل بزرگترین نبردهای جهان قرار می داد و به دنبال انفجار یک مین در سال 1954 در جنگ هندو چین کشته شد، امروز تکنولوژی‌های مدرن و همه‌گیر شدن امکانات عکس و فیلمبرداری می تواند همه را در یک آن تبدیل به خبرنگار-عکاس کند. بدین ترتیب چرخشی در دنیای عکس و عکاسی به وجود آمده که هم مثبت است و هم منفی.
مثبت از این رو که خبرها با یک تصویر در همان آن وبدون قیچی سانسور به همه می رسند، اما خطر دستکاری، بی دقتی و حتا گستراندن خبرهای نادرست را هم با خود همراه می آورند.
در کنار آن، هستند خبرنگاران و عکاسانی که در دل رخدادها قرار می گیرند و عکس‌های خواناتر و گویاتر ارائه می کنند.

در صدر عکاسان متعهدی که عکس های بسیار زیبائی از شوربختی‌های جهان، کشتارها، جنگ ها گرفته اند، "سباستیائو سالگادو"، عکاس بنام برزیلی قرار می گیرد که از سال 1973 تا چندی پیش، همه جهان را پیمود و عکس های بسیار زیبائی از لحظات بسیار دردناک گرفت.
شماری از وی به سبب بار بسیار بزرگ زیبائی شناختی عکس های او انتقاد کردند و گفتند که این عکس ها میزان درد و رنج نهفته در آنها را کم می‌کند.
خود او بر این باور بود که عکس‌های زیبا، ولو در مورد سوژه هائی دردناک، توجه بیشتری را جلب می کند.

"سباستیائو سالگادو"، عادت داشت به هنگام کار در یک محل بماند و مدت های دراز با مردم عجین شود و عکس بگیرد؛ در حالی که بیشتر عکاسان امروز از جائی به جای دیگر می روند و مهلت کاویدن را پیدا نمی‌کنند.
"سباستیائو سالگادو"، پس از سفر به بیش از 100 کشور و نگاه به همه ناملایمات می گفت: «پس از سال‌ها کار در اردوگاه‌های پناهجویان، من آنچنان همواره با مرگ روبرو بودم که خود را در حال مرگ می دیدم» . برای رهائی از این ناامیدی بود که به کاشتن بیش از 2 میلوین نهال در منطقه زادگاهش پرداخت که پس از سال‌ها خشکسالی، بار دیگر چهره سرزنده ای را باز می یافت که این عکاس در کودکی با آن اُخت بود .

06:21

گفتگو با مریم اشرافی، عکاس

حال که در دنیای ترور و ناهنجاری‌های دوران وپدیده ای نو یعنی دنبال کردن محل کشتار و دستگیری تروریست‌ها در پاریس، تنها از راه صدا هستیم، زیرا از نزدیک شدن خبرنگاران و تلویزیون‌ها به محل رخدادهای خونین جلوگیری می‌شد و تصاویری نه چندان روشن، ثابت و از راه دور به بینندگان ارائه می گردید، به عکس و عکاسی در این زمینه بسنده می‌کنم و این پرسش را با "مریم اشرافی"، عکاسی مطرح می کنم که در کنار رزمندگان کرد در جنگ با داعش حاضر بوده، واز او می پرسم آیا می توان و یا باید هنر را با درد و رنج آمیخت و حد و مرز میزان زیبائی شناختی و آگاه کنندگی عکس کجا می تواند باشد؟

"قلب ایران" در گالری "نیکلا فلامل" می‌تپد

از روز 26 نوامبر، آثار شماری هنرمند بنام و ناشناخته‌تر زیر عنوان "تپش قلب ایران" در گالری "نیکلا فلامل" پاریس جریان دارد که همواره آثار هنرمندان ایرانی را به نمایش می گذارد.

01:47

گفتگو با حسام خلعتبری ، یکی از مدیران گالری "نیکلا فلامل"

در میان آنها آثاری از رضا درخشانی، کامبیز درم بخش، گلناز فتحی، بهروز حشمت، کامبیز صبری، پرویز تناولی، بهجت صدر، پرستو فروهر و .. دیده می‌شود.

از "حسام خلعتبری" که همراه با یاسی متقالچی مدیریت این گالری را بر عهده دارد، پرسیدم چرا این نمایشگاه را "تپش قلب ایران" نامیدند و بر پایه چه معیاری آثار به نمایش گذاشته شده را برگزدیدند؟

مرگ "الدار ریازانوفچهره بزرگ سینمای کمدی روسیه

"الدار ریازانوف"، کارگردان بزرگ روسی که کمدی‌ها و آثار مردم‌پسندش در زمان شوروی سابق بسیار محبوب شهروندان این کشور بود، در سن 88 سالگی درگذشت.
فیلم های وی و به ویژه "بازی سرنوشت" که در سال 1975 ساخته شد، به چندان محبوبیتی در سال‌های 60 و 70 دست یافتند که تا امروز نیز شهروندان روسی و دیگر جمهوری های شوروی پیشین، دیالوگ ها ویا ترانه‌هایش را باز گو می‌کنند.

الدار ریازانوف،  کارگردان روسی
الدار ریازانوف، کارگردان روسی

فیلم "بازی سرنوشت" که در آن، بدبیاری‌های یک مرد مست در شب کریسمس به تصویر کشیده می شود، از سی سال پیش همواره درشب سال نو از تلویزیون روسیه پخش می گردد.
او که زندگی روزمره در دوره شوروی سابق و یکسان سازی را در فیلم‌هایش به مسخره می‌گرفت، در این فیلم هم نشان می دهد که مرد مست، بدون این که بفهمد در مسکو نیست، وارد آپارتمانی در شهر "سنت پترزبورگ" می شود که درست مانند آپارتمان خود وی درمسکو تزئین شده و همان مبل ها را داراست !!!

ریازانوف که در شهر "سامارا"، شهری در کنار رود ولگا زاده شد، تحصیلات خود را در مؤسسه مهم سینمایی "گراسینوف" مسکو به پایان رساند. او در دوران دانشجویی با کارگردانان سرشناسی چون "گریگوری کازینتسف" و "سرگئی ایزنشتین" آشنا شد.

"الدار ریازانوف" در سال 1956 با ساختن کمدی موزیکال "شب کارناوال"، به سبک آثار موزیکال آمریکایی، به شهرت رسید؛ این فیلم در آن زمان بیش از 45 میلیون تماشاچی داشت.
"گاراژ" و "رمانس اداری" از دیگر کارهای محبوب این کارگردان بودند.

با وجود ممنوعیت پخش برخی از آثار او، مقامات کمونیست در سال 1984 وی را هنرمند مردمی نامیدند.
"الدار ریازانوف" پس از فروپاشی شوروی سابق در سال 1991، به کار ادامه داد و چند فیلم ساخت که هیچکدام نتوانستند به موفقیت "بازی سرنوشت" دست یابند.

آندره ی پلاخوف"، منتقد بنام سینما در روسیه، با ابراز تأسف از مرگ «یک هنرمند و شهروند بزرگ» گفت: «ریازانف، از بی‌رحمی و نامیدی زندگی می‌کاست و به آن جنبه روحانی‌تر و لذت بخش‌تری می داد».
"الدار ریازانوف" بیش از 30 فیلم بین سال‌های 1948 و 2006 ساخت.

"مادرمنفیلم متأثر کننده خودمحور "نانی مورتی"

"نانی مورتی"، یکی از چهره های بنام سینمای ایتالیا، با آخرین فیلم خود "مادر من" به روی پرده سینماها بازمی‌گردد.
در این فیلم، او تردیدهای یک کارگردان زن را نشان می دهد که از یک سو با دشواری‌های کارگردانی فیلمش و از سوی دیگر مادری که در حال مرگ است روبروست. "مورتی" گرچه خود نیز در فیلم نقش برادر این کارگردان را بازی می‌کند، اما در واقع از ورای این شخصیت دلمشغولی‌های خود را بنا به عادت همیشگی خود، به تصویر می کشد.

او برای نخستین بار از "جان تارترو"، هنرپیشه آمریکائی برای شرکت در این فیلم استفاده کرده که به شکلی غلوآمیز خودشیفتگی هنرپیشگان را نمایندگی می کند.

مورتی" همچنین از "فلاش بک‌های" متعدد که در کار او تازگی دارد، برای رسیدن به لحظه مرگ مادر در فیلم استفاده می‌کند که به هیچ وجه قانع کننده نیست، چون اگر "گاس وان سانت" با "فلاش بک"هایش جایگاه تک تک شخصیت ها را به نوبت، در یک لحظه خاص نشان می دهد و مجموعه همگنی به وجود می آورد، "مورتی" سر در گم می‌کند
گفتنی است که "نانی مورتی" با این فیلم در بخش مسابقه ای فستیوال "کن" شرکت داشت که همواره از وی استقبال خوبی کرده است.

او برای نخستین بار، در سال 2001 ، "نخل طلا"ی فستیوال "کن" را برای "اتاق پسر" ربود و در سال 2004، جایزه بهترین کارگردانی را برای فیلم "دفتر خاطرات" به خود اختصاص داد. "مورتی" درسال 2007  داور همین بخش اصلی بود و جایزه نخل طلای عباس کیارستمی را برای او به ارمغان آورد؛ این جایزه به گفته "ژیل ژاکوب" رئیس پیشین فستیوال، با تلاش "مورتی" که دلبستگی خاصی به این سینماگر دارد، ممکن شده است. (مطلبی که در کتاب پیشین ژیل ژاکوب نقل شده بود).

"مبارزان برای حق رأی زنان"

در شرایطی که پس از سال‌ها مبارزه برای به دست آوردن حقوقی برابر با مردان، حقوق زنان نه تنها در شماری از کشورها، به بهانه ها وشماری شعار ناپذیرفتنی نه تنها پیشرفتی نداشته، بلکه پس رفته است و در اروپا هم که شماری از حقوق به دست آمده توسط زنان دائمی و انکار ناپذیر به شمار می آمد، شماری از نابخردان، کوته‌بینان و پرعقده‌ها، رسم‌هائی را به ویژه در مورد زنان پیاده می کنند که بازگشتی است به دوران جهالت. از همه بدتر این که این زنان، زنانی که بر روی نیمکت های مدرسه هائی آموزش دیده اند که پایه اش را دست یابی به "اندیشه انتقادی" و بحث پیرامون همه نکته ها و از جمله مذهب تشکیل می دهد، به چنین خواری ها تن در می دهند و دختران خود را نیز به دنبال خود می‌کشانند.

برای یادآوری مبارزاتی که زنان در اروپا و در آمریکا برای دستیابی به حق رأی و تصمیم گیری برای سرنوشت خود انجام دادند، باید هرچه زودتر به دیدن فیلمی شتافت که نه تنها از نظر سینمائی بسیار خوب و با دوربینی بسیار نزدیک به شخصیت‌ها ساخته شده، بلکه جزئیات درد و رنج زنانی را بیان می کند که چندان از خاطره‌های ما دور نیستند؛ از جمله مادر بزرگ ها و برای پاره‌ای مادران آنها.

این فیلم که "مبارزان برای حق رأی زنان" نام دارد و "سارا گاورون" آن را ساخته، از این نظر مهم است که به گفته "مریل استریپ" که در چند صحنه کوتاه دیده می شود، شخصیت‌ها پس از مبارزات آرام و صلح آمیز ناچار می‌شوند به نافرمانبرداری مدنی، خشونت، آتش زدن وشکستن ویترین مغازه ها رو بیاورند و یا بمب بگذارند. دیگر این که با شگفتی می بینیم که چگونه این مبارزان که تنها به خانواده های مرفه تعلق ندارند و در فقر زندگی می کنند، می بایست برای فرار از خشونت پلیسی، زندان و شکنجه، همچون بزهکاران مخفی زندگی کنند.

"مود" (کری مالیگان)، که در سال 1912 در لندن همراه با شوهرش در یک لباسشوئی کار میکند و در آغاز، کنش های خشونت بار شماری از همکاران و زنان مبارز را برای گرفتن حق رأی نمی پذیرد، کم کم آگاه می شود و به همکاری با آنان می پردازد؛ اما این همکاری زندگی او را دگرگون می سازد و را ناچار به دادن بهای بسیار سنگینی می‌شود.
این ماجرا مال 1000 سال پیش نیست بلکه در انگستان و در آغاز قرن بیستم رخ می دهد. حسن این فیلم در این است که نشان می دهد حتا تنها هم می توان به مبارزه با جمع برخاست و به پیشرفت حقوق بشر کمک کرد.

تمدن گمشده وباز یافته جیرفت در مسیر نابودی

به گزارش خبرگزاری ایسنا، «مکان این تمدن گمشده تاریخ، حوالی "جیرفت" بود، اما ماه‌ها پیش از رسیدن نخستین گروه‌های باستان‌شناسی، بسیاری از ارزشمندترین آثار این تمدن توسط مردم منطقه و در کاوش‌های غیرحرفه‌ای سرقت شد. به گفته پروفسور یوسف مجیدزاده، سرپرست تیم باستان‌شناسی، درنتیجه‌ی این حفاری‌های غیرمجاز، بسیاری از مقبره‌ها خالی شد، اسکلت‌ها از بین رفت و بسیاری از آثار باستانی از بافت اصلی خود جدا شدند، در نتیجه امکان یک مطالعه کامل تاریخی سلب شد. اتفاقی که مجیدزاده، آن را بسیار دردناک و غمگینانه توصیف می‌کند‌».
این رخداد غمگین کننده پس از شوری دیده می شود که در سال 2001 پش از کشف های بی نظیر، از جمله اختراع خط سومری، در این منطقه به وجود آمد و حتا در فرانسه، جیرفت، با چاپ عکس هائی بسیار زیبا، موضوع یک مجله باستانشاسی مهم شد.
در همین زمان بود که جیرفت پر شد از دلالان آثار باستانی. مردم هم تلاش خود را برای کشف آثار بیشتر ادامه دادند. دستگاه‌های گنج‌یاب در سراسر منطقه خرید و فروش می‌شد و حتی آگهی‌های دستگاه گنج‌یاب بر روی دیوارهای شهر مشاهده می‌شد.

ایسنا به این اشاره دارد که در تیترها و مطالبی زیر عنوان "سرقت آثار باستانی" می خوانیم: «جیرفت، جایی که مطلوب‌ترین شرایط کشاورزی را داراست و به دلیل خوش آب و هوایی به هندوستان ایران یا شمالِ جنوبِ ایران مشهور است، مردمی تنگدست را در خود جای داده است. این شهر در مسیر ترانزیت مواد مخدر قرار دارد و مردم در روستاهای دورافتاده آن به سختی از عهده معاش خود برمی‌آیند. همین عوامل بود که باعث شد وقتی نخستین آثار تمدن "ارت" در جریان سیل سال 1380 روی خاک آمد، مردم منطقه را بین خود تقسیم کنند و به دنبال یافتن "گنج"، تیشه به ریشه یک تمدن گمشده بزنند و ارزشمندترین آثار را به بهای ناچیزی -حتی یک کیسه آرد- بفروشند».

علیرضا بهرامی، خبرنگار ایسنا هم می گوید: «هم‌اکنون در جیرفت، همانگونه که در تهران "پفک" و "چیپس" یافت می‌شود، اشیای سنگی عتیقه مربوط به هزاره سوم پیش از میلاد در دسترس است. در مناطق باستانی "کُنار صَندَل" و "ریگ انبار" اطراف جیرفت، حفاران با کندن 2 تا 2.5 متر خاک کم‌مقاومت، به اشیای سنگی پنج هزار ساله می‌رسند." البته در عمق یک متری زمین نیز سفالینه‌های مربوط به دوره سلجوقی وجود دارد که آن زمان نسبت به آثار سنگی،‌ خریدار کمتری داشت به همین دلیل جست‌وجوگران گنج به راحتی آن را می‌شکستند تا فقط مطمئن شوند سکه‌ای در داخل آن‌ها وجود ندارد

غارت‌ گرچه جریان داشت، اما اولین گروه باستان‌شناسی به سرپرستی پروفسور مجیدزاده وارد جیرفت شد و نیروهای امنیتی توانستند تا حدودی منطقه را کنترل کنند. کاوش‌ها در شش فصل ادامه پیدا کرد و در جریان آن چند لوح مکتوب گلی، یک نقش برجسته و چندین مُهر (با کارکرد تجاری) کشف شد. همچنین بزرگ‌ترین زیگورات جهان از خاک سربرآورد و وسعت تمدن باستانی ارت حدود 400 کیلومتر تشخیص داده شد.

اما بعد از این کاوش های علمی، حاشیه‌هایی برای این پروژه پیش آمد ونماینده وقت جیرفت، حجت‌الاسلام زادسر، از جمله کسانی بود که صلاحیت مجیدزاده را زیر سؤال برد و در روزنامه کیهان هم مطلبی علیه این باستان‌شناس منتشر کرد. کمی بعد هم خبر رسید به دلیل نبود بودجه،‌ کاوش‌ها به طور کامل متوقف شده است.
توقفی که تا امروز هم ادامه دارد و حفاظت نامناسب از زیگورات و سایر اکتشافات، آسیب‌های زیادی به آنها زده است.

این در حالی است که، به نوشته ایسنا، بسیاری از کشورها با کوچک‌ترین بهانه‌ای به دنبال تاریخ‌سازی هستند و اگر تمدن "ارت" در هر یک از این کشورها پیدا می‌شد می‌توانست منافع فراوان اقتصادی و تاریخی را برای آن کشور به همراه داشته باشد، اما با شرایطی که در جیرفت به وجود آمده، خیلی‌ها آرزو می‌کنند، ای کاش این تمدن در نقطه‌ای دیگر از جهان سر از خاک برمی‌آورد تا دست‌کم حفاظت بیشتری از آن به عمل می‌آمد.
یا این وضعیت موجود، ‌همان بهتر که آثار باستانی جیرفت کاوش نشود.

اما یوسف مجیدزاده دراین‌باره می‌گوید:‌ این درست است که اگر آثار جیرفت پنج‌هزار سال دیگر هم زیرِ زمین بمانند سالم خواهند بود، ولی نگهبانی و حفاظت کردن از جایی که سوراخ کرده‌ایم و رها شده سخت است. به ویژه در جیرفت که نمک در آنجا زیاد است و دیواری که از خاک بیرون می‌آید، به‌محض خشک شدن و در صورت حفاظت نشدن، پودر می‌شود.
به گفته یوسف مجیدزاده که به هنگام دیدن آثار کشف شده در جیرفت، قلبش از حرکت باز ایستاد، این آثار بر خلاف همه تئوری های باستان شناسی با تمدن میان رودان فرق می کند و هنر آن بسیار پیشرفته‌تر از هنر میان رودان است.

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
  • 08:45
  • 08:53
  • 09:56
  • 15:40
  • 09:08
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.