دسترسی به محتوای اصلی
برنامه دو زبانه

چگونه می‌توان اسلام را اصلاح کرد؟ Quelle réforme pour l’islam

نتشر شده در:

اندیشۀ حکومت اسلامی در میان اهل سنت از اواسط سال‌های دهۀ 1920 و در ایران پس از مشروطیت مطرح شد. اصلاحگران مسلمان، چه سنی و چه شیعی، باید از نظرپردازی‌های بیهوده دست بکشند و راست و بی‌پروا اعلام کنند که تنها راه نجات اسلام از بحران کنونی این است که فضای عمومی را ترک گوید و به مساجد، خانه‌ها و از همه مهم‌تر، به دل‌های مسلمانان بازگردد.

تبلیغ بازرگانی

شنوندگان عزیز، سلام !

Chers auditeurs bonsoir

پروتستانتیسم یا مذهب پروتستان یکی از سه شاخۀ اصلیِ دین مسیحیت است. دوشاخۀ دیگر آن یکی مذهب کاتولیک است و دیگری مذهب ارتدکس. پروتستانتیسم محصول جنبشی اعتراضی در درون مذهب کاتولیک بود که مورخان زیر عنوان جنبش رفرم یا اصلاح دینی از آن یاد می‌کنند. این جنبش در 31 اکتبر 1517 میلادی با انتشار 95 تز معروف مارتین لوتر، اهل کلام و کشیش آلمانی، در ویتنبرگ آغاز شد. با این جنبش، لوتر یوغ کلیسا را از گردن مؤمن مسیحی برداشت و ایمان به خدا را به امری وجدانی و فردی تبدیل کرد. جنبش اصلاح دینی در پی برقراری جامعۀ «لائیک» نبود. هدف آن به حاشیه راندن دین یا رواج بی‌ایمانی نبود، بلکه به وجود آوردن امکانِ انتخابِ ایمان بود.

L’accession au pouvoir de l’islam politique en Iran et la montée de l’intégrisme religieux dans la plupart des pays musulmans ont conduit certains penseurs religieux de ces pays à réfléchir à une éventuelle réforme de l’islam à l’instar des réformateurs protestants du 16° siècle dans l’Occident chrétien. Mais pour de multiples raisons, le protestantisme paraît non transposable dans le monde musulman. Tout d’abord, les objectifs que les réformateurs protestants cherchaient à atteindre n’existent pas en islam. La question du salut et le commerce des indulgences qu’ils considéraient comme les principales causes de la corruption de la société contre lesquels ils s’étaient insurgés, sont inconcevables pour un musulman

جهان اسلام از آنچه در جهان مسیحیت زیر عنوان پروتستانتیسم روی داد، به علل گوناگون نمی‌تواند گرته برداری کند. جنبش اصلاح دینی در اروپای مسیحی برضد باور‌ها و کنش‌هایی به راه افتاد که در اسلام معادلی ندارند. برای مثال، اعتراف به گناهان خویش در برابر کشیش و تحصیل آمرزش، باور و کنشی یکسره مسیحی است. در زمانی که لوتر بر ضد این باور به پا خاست، تحصیل آمرزش با پول به آیین جاافتاده‌ای در سنت کلیسا تبدیل شده بود. در اسلام، مؤمن مسلمان یکراست از پیشگاه خداوند طلب آمرزش می‌کند و نیازی به میانجی ندارد. خلیفه در میان اهل سنت، همتای پاپ در جهان مسیحیت نبود. دستگاه کلیسا را نه می‌توان با دستگاه خِلافت مقایسه کرد و نه با روحانیت شیعه. بنابراین، اصلاح دین به صورتی که در مسیحیت انجام گرفت و هدف اصلی‌اش رها کردن مؤمن مسیحی از قید کلیسا بود، در اسلام محلی ندارد.

Certains historiens font remonter la crise de l’islam en général et celle de l’islam sunnite en particulier au lendemain de l’abolition du califat islamique par Mustafa Kemal Atatürk en 1924. Cette institution suprême de l’islam avait cours dans l’Empire ottoman depuis le 16° siècle. Bien qu’illégitimement, les sultans ottomans étaient considérés par les musulmans comme porteurs de cette dignité. En effet, le califat était, selon l’historien turc Halil Inalcik, un titre impropre que le sultan Selim 1° avait décerné à l’institution suprême du pouvoir ottoman après la déposition du dernier calife abbaside. Le sultan avait même demandé aux jurisconsultes de faire en sorte qu’il soit considéré comme son héritier légitime

خلافت با برکناری متوکل سوم، آخرین خلیفۀ عباسی، به دست سلطان سلیم اول در سال 1516 میلادی عملاً برچیده شد. آنچه سپس زیر این عنوان در امپراتوری عثمانی مطرح شد، نه از نظر حقوقی و نه از نظر فقهی ربطی به خلافت اسلامی نداشت. با این حال، الغای آن در سال 1924 به دست مصطفی کمال آتا تورک بحرانی در جهان اسلام پدید آورد. درواقع، اندیشۀ حکومت اسلامی در دوران جدید به عنوان بدیل یا جایگزین خلافت مطرح شد. درنتیجه، درهم آمیزی دین و سیاست در اسلام به گونه‌ای که امروز می‌بینیم، پدیدۀ کم و بیش تازه‌ای است که با مداخلۀ قدرت‌های غربی در کشورهای مسلمان نیرو گرفت. اندیشۀ حکومت اسلامی در میان اهل سنت از اواسط سال‌های دهۀ 1920 بلافاصله پس از الغای خلافت عثمانی زیر عنوان بنیادگرایی مطرح شد و در آغاز ملغمه‌ای بود از وهابی‌گری عربستان سعودی و سلفی‌گری شیخ محمد عبدُه که اسلام اولیه را با اومانیسم و عقل‌گرایی انسان جدید سازگار می‌‌یافت. بعدها بود که این دو جریان از هم جدا شدند.

Comme je l’ai dit, la crise actuelle de l’islam est étroitement liée à l’abolition du califat en 1924. Elle est avant tout politique. L’idée d’un gouvernement islamique s’est effectivement imposée au milieu des années vingt, tout de suite après la déposition du dernier calife ottoman. Au départ, elle n’était qu’un mélange du wahhabisme de l’Arabie saoudite et du salafisme prêché par Mohammad ‘Abduh à la deuxième moitié du 19° siècle. Chez les chiites elle a pris une forme différente, mais quoi qu’il en soit, là aussi elle est récente. Elle a commencé à se préciser dans les années suivant la révolution constitutionnelle du début du siècle dernier à laquelle avaient participé les Ulémas chiites gagnant ainsi l’estime du peuple

در ایران نیز اندیشۀ حکومت اسلامی به گونه‌ای که امروز می‌شناسیم، پس از مشروطیت مطرح شد. هرچند بعضی‌ها سرآغاز آن را به ملا احمد نراقی می‌رسانند که نظریۀ ولایت فقیه را در زمان فتحعلی شاه قاجار مطرح کرده است. البته او گفته است: ولی فقیه باید همان اختیاراتی را داشته باشد که پیامبر اسلام داشته است. از حکومت اسلامی به گونه‌ای که امروز می‌شناسیم، سخنی نگفته است. ولی بی‌شک، گروهی از علمای شیعه در قرن بیستم به ویژه آیت الله خمینی برای تدوین اندیشۀ حکومت اسلامی از سخنان ملا احمد نراقی الهام گرفته‌اند.

Que veulent donc modifier dans l’islam les réformateurs musulmans en imitant le protestantisme du 16° siècle ? Le problème actuel de l’islam, aussi bien du chiisme que du sunnisme, n’est pas aussi compliqué que certains veulent nous le faire croire. Il s’agit tout simplement d’une imbrication malencontreuse du politique et du religieux qui, comme je l’ai dit, est un phénomène nouveau. Il est donc inutile de se lancer dans des spéculations théologiques sans fin pour aboutir à je ne sais quelle réforme de l’islam.

اصلاحگران مسلمان، چه سنی و چه شیعی، در پی چه تغییری در اسلام اند تا آن را از بحران کنونی‌اش برهانند؟ اگر غرض تبدیل کردن ایمان دینی به امری شخصی و وجدانی است، پس باید از نظرپردازی‌های بیهوده دست بکشند و راست و بی‌پروا اعلام کنند که تنها راه نجات اسلام از بحران این است که فضای عمومی را ترک گوید و به مساجد، خانه‌ها و از همه مهم‌تر، به دل‌های مسلمانان بازگردد.

Pour sortir l’islam de la crise qu’on lui a imposée de l’extérieur et dans laquelle il s’enfonce jour après jour, il faut simplement et précisément le décharger de tous les tripotages récents et le remettre à la place qui est la sienne. Rendre à César ce qui est à César. Autrement dit, évacuer le champ politique de cet islam encombrant

شاد و خرم باشید!

Je vous souhaite santé, bonheur et prospérité
Et j’espère vous retrouver dans la prochaine émission

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.