دسترسی به محتوای اصلی
دنیای اقتصاد، اقتصاد دنیا

جنگ اقتصادی میان آمریکا و چین و تغییر نظم کنونی اقتصاد جهانی

نتشر شده در:

دونالد ترامپ، رئیس جمهوری جدید آمریکا یک هدف اساسی در سر دارد و آن ایجاد شغل و فرصت های شغلی و ایجاد ارزش افزوده در اقتصاد آمریکاست. این هدف در شعار معروف او"آمریکا نخست" خلاصه می شود. او در این باره در هنگام کمپین انتخاباتی اش وعده هایی داده است که با ورودش به کاخ سفید به تدریج دارد به وعده هایش عمل می کند. خروج آمریکا از پیمان تجارت آزاد دوسوی اقیانوس کبیر"پیمان ترانس پاسیفیک" از جمله نخستین اقدامات او بوده است. او تهدید کرده که از پیمان تجارت آزاد آمریکای شمالی"نفتا" خارج خواهد شد. ترامپ پیمان تجارت آزاد با اتحادیه اروپا را رد کرده است و گفته عوارض بسیارسنگینی بر روی تولیدات وارداتی چین و خودروهای آلمانی خواهد بست. فهرست تهدیدهای اقتصادی دونالد ترامپ سر دراز دارد. رویکرد و اقدامات او یک هدف عمده را دنبال می کند. او می خواهد اقتصاد آمریکا را از تهاجم جهانی شدن تجارت و اقتصاد محافظت کند. رویکرد او در فرهنگ ادبیات اقتصادی " سیاست محافظه کاری اقتصادی" نامیده می شود.این سیاست با روند جهانی شدن تجارت و اقتصاد همخوانی ندارد و با این روند تضاد کامل دارد.رویکرد دونالد ترامپ در جهت عکس فرآیند جهانی شدن تجارت و اقتصاد به پیش می رود. این رویکرد در جهان چند قطبی شده کنونی با تنش های فزاینده همراه خواهد بود. این تنش ها می توانند منجر به بروز جنگ های اقتصادی بین قدرت های اقتصادی جهان کنونی شود.در این راستا، تنش اقتصادی بین آمریکا و چین، یعنی دو قدرت برتر اقتصاد جهان می تواند مبدل به یک جنگ تمام عیار اقتصادی بین این دو قدرت جهانی شود. این جنگ همچنین میتواند پیامدهای غیر قابل پیش بینی در عرصه های سیاسی و نظامی داشته باشد. 

تبلیغ بازرگانی

این مجله اقصادی به بررسی رویکرد محافظه کارانه اقتصادی دونالد ترامپ و افزایش تنش ها و احتمال بروز جنگ اقتصادی بین آمریکا و چین اختصاص دارد.

نظم اقتصادی جهان در شرف تغییر است

رویکرد دونالد ترامپ، همانگونه که در مقدمه بدان اشاره شد، نظم موجود در مدیریت و هدایت اقتصاد جهانی را با چالش های جدی روبرو می سازد.

"سباستیان ژان"*، اقتصاد دان و متخصص تجارت جهانی و مدیر مرکز مطالعات آینده نگری و اطلاعات فرانسه در این باره چنین می گوید:
"احساس من اینست که در حال گذار به یک شرایط تازه هستیم. این شرایط تازه، نه تنها به معنی پایان یافتن موازین و نهادهایی است که پس از جنگ دوم جهانی برای مدیریت روابط تجاری و اقتصادی در جهان ایجاد شده است، بلکه به منزله پایان گرفتن نظمی است که از سال های 1990 و با فروریختن دیوار برلین بر اقتصاد و تجارت جهانی حاکم شده بود. این دوران همچنین با تسلط آمریکا بر روابط سیاسی بین المللی همراه بوده است. نباید فراموش کرد طی این مدت پیشرفت های زیادی در زمینه تکنولوژی، خصوصاً تکنولوژی انفورماتیک و ارتباطات در جهان انجام گرفته است.تأسیس و گسترش سازمان تجارت جهانی نیز از مختصات این دوران است.
خلاصه کلام اینکه نظم جدیدی که در این دوران در جهان ایجاد شده بود، عمدتاً توسط آمریکا سازماندهی و هدایت شده است. اما امروز ما شاهد آن هستیم که با ابتکار خود آمریکا و دونالد ترامپ چینی این نظم گذشته به شدت ترک برداشته است. لذا برای مدیریت روابط اقتصادی بین المللی باید راه تازه ای طرح ریزی شود."

در همین راستا، "کریستیان هاربولو"** مدیر مدرسه عالی جنگ اقتصادی در فرانسه اعتقاد دارد که رویکرد ترامپ زمینه ساز تغییر نظم اقتصادی کنونی در جهان است:

"ما نگرش خود از جهان را بیش از آنچه باید، بر روی استمرار نظم جهانی گذشته متمرکز کرده بودیم. نظمی که خصوصاً در جهان غرب در چهارچوب یک قدرت مسلط و متحدان جانبی این قدرت تعریف شده بود.
امروزه این نظم، معنای واقعی خود را از دست داده است. ما هم اکنون در یک جهان چند قطبی هستیم. در حال حاضر مشکل اصلی آمریکا اینست که چه رفتاری با چین داشته باشد. چین نه تنها به عنوان یک قدرت بزرگ اقتصادی نوخاسته با رویکرد تهاجمی تجاری، بلکه به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی برای آمریکا مشکل عمده محسوب می شود.
به سهولت میتوان مشاهده کرد که دونالد ترامپ تلاش می کند وضع و "پارادایم" موجود را تغییر دهد.
"ناسیونالیسم اقتصادی"، مانند آنچه دونالد ترامپ اعلام می کند مبتنی بر رویکرد تقویت بافت صنعتی و ایجاد اشتغال در خاک آمریکا است. این رویکرد، همانطور که مشاهده می شود از سوی ترزا می نخست وزیر بریتانیا دنبال می شود. درآینده نیز برخی دیگر از کشورهای جهان این رویکرد را دنبال خواهند کرد.
بنا براین میتوان نتیجه گرفت که رویکردهای دوجانبه اقتصادی-تجاری به تدریج جایگزین رویکردهای اقتصادی-تجاری چند جانبه خواهد شد. این در حالی است که جهان مبدل به یک جهان چند قطبی شده است."

تناقض در رویکرد واقعی شی جی پینگ: مدافع بزرگ جهانی شدن تجارت و اقتصاد

"شی جی پینگ" رئیس جمهوری چین در فوروم اقتصادی داوس که هفته گذشته در سویس برگزار شد به عنوان مدافع اصلی جهانی شدن تجارت و اقتصاد در برابر "ترامپ" ظاهر شد. موضوع جنگ اقتصادی بر این اجلاس بزرگ اقتصادی جهان سایه افکنده بود. بسیاری از بحث ها و گفتگوها پیراموان این موضوع می چرخید.

"شی جی پینگ" که خطر جنگ اقتصادی با آمریکا را حس کرده است در سخنانش در فوروم اقتصادی داوس گفت : "...بستراقتصاد جهانی، همانند بستر اقیانوس های وسیع جهان است. هرگونه تلاش برای جلوگیری از سیر آزادانه سرمایه، تکنولوژیِ، تولیدات و افراد در اقتصاد جهان همانند آنست که بخواهیم تمامی آب های موجود در اقیانوس های جهان را به یک دریاچه بسته سرازیر کنیم. این عمل غیر ممکن است."

رویکرد واقعی چین از نظر اقتصادی بسیار محافظه کارانه است

"کریستیان هاربولو"** می گوید سخنان شی جی پینگ با سیاست های واقعی او در چین تطابق ندارد. چین یکی از مهم ترین کشورهای جهان در زمینه اعمال سیاست های محافظه کارانه اقتصادی است:
"نباید فراموش کرد که چین در زمره کشورهایی است که موازین محافظه کارانه اقتصادی را به شدت اجرا می کند. این کار را با یک بازی بسیار ماهرانه انجام می دهد.
رئیس جمهوری چین در سخنان خود در "داوس" از تجارت آزاد دفاع می کند، ولی در عمل، رویکرد چین در واقع افزایش قدرت اقتصادی این کشور به نحوی است که این رویکرد، منافع غرب و دیگر کشورهای نوخاسته صنعتی جهان را تأمین نمی کند.
سخنان رئیس جمهوری چین در داوس، سخنان ریاکارانه ای است و او تلاش می کند واقعیت رویکرد محافظه کارانه اقتصادی این کشور را مخفی کند."

دو مدل محافظه کاری اقتصادی مختلف در جهان

در همین راستا، "سباستیان ژان"* می گوید که دو مدل و یا دو نوع محافظه کاری اقتصادی در جهان وجود دارد.شکل نخست آن را چینی ها اعمال می کنند و نوع دوم آن در رویکرد دونالد ترامپ تبلور تبلور یافته است:

"محافظه کاری اقتصادی و تجاری دو شکل دارد. بر اساس شکل اول، کشوری موازین کلی تجارت و اقتصاد آزاد را قبول می کند، ولی در خفا و به نحو رندانه ای تلاش می کند موازین و مقررات را به نفع خود تفسیر کرده و بیشترین منافع را از این رویکرد داشته باشد. این کشور همواره این امید را دارد که دیگران متوجه تخلفات او نشوند و در نتیجه بتواند بیشترین منافع را از نظر اقتصادی نصیب خود کند. رویکردی که در شرایط کنونی از سوی برخی از کشورهای جهان انجام می گیرد.
اما شکل دوم محافظه کاری اقتصادی و تجاری در رویکرد دونالد ترامپ تبلور یافته است.
"ترامپ" می گوید اگر سازمان تجارت جهانی منافع آمریکا را تأمین نکند، از این سازمان کناره گیری خواهد کرد. نگرش ترامپ، یک نگرش افراطی است و با نگرش نخست کاملاً متفاوت است.
از سوی دیگر، رویکرد ترامپ از این جهت قابل ملاحظه است که از سوی معمار اصلی و مؤسس جهانی شدن تجارت، یعنی آمریکا صورت می گیرد. همچنین این رویکرد در جهت بی اعتبار کردن چهارچوب های قابل قبول جامعه جهانی در خصوص تجارت و اقتصاد انجام می گیرد.
در همین حال، کشورهای عضو سازمان تجارت جهانی، کشورهای مستقلی هستند و ما نمی توانیم نظر خود را به آنها تحمیل کنیم.
در شرایطی که معمار اصلی سازمان تجارت جهانی اعلام می کند که به تعهدات متقابل خود در چهارچوب این سازمان پایبند نخواهد بود، می توان انتظار داشت که نظام موجود در تجارت و اقتصاد جهانی مشروعیت خود را از دست داده و احتمالاً فرو خواهد ریخت."

ریشه های تنش اقتصادی بین آمریکا و چین چگونه آغاز شده است

اما اگر بخواهیم ریشه های تنش و بحران در مناسبات فیمابین آمریکا و چین را بررسی کنیم، باید به 30 تا 40 سال قبل بر گردیم.
"رونالد ریگان" رئیس جمهوری پیشین آمریکا و "مارگارت تاچر" نخست وزیر اسبق بریتانیا در سال 1978 میلادی توافقی را با "تنگ شیائوپینگ"رهبر وقت چین امضا کردند. بسیاری از جزئیات این توافق محرمانه مانده و هنوز فاش نشده است. این توافق در سال 1997 به مرحله اجرایی رسید و از مشخصات آن بازگشت هنگ گنگ به چین بود.

بر اساس این توافق، محور تجاری-اقتصادی واشینگتن-پکن شکل گرفت. در همان حال، ما شاهد فاصله گرفتن چین از اتحاد جماهیر شوری سابق بودیم. این موضوع در چهارچوب اهداف ژئوپلتیک آمریکا در هنگام جنگ سرد در آن زمان تبیین شده است. اما آمریکا هدف دیگری را نیز دنبال می کرد و این هدف، یک هدف اقتصادی-ژئوپلتیک بوده است. در واقع مناسبات اقتصادی آمریکا وژاپن در آن زمان با تنش های فزاینده ای همراه بود. رشد اقتصادی شتابان ژاپن و نفوذ این کشور در اقتصاد آمریکا برای آمریکا بسیار نگران کننده بود. آمریکا با توافق تجاری و اقتصاد با چین در واقع بدیلی را برای تهدیدات اقتصادی ژاپن در مناسبات اقتصادی خود برگزید. در راستای این توافق، آمریکا ورود چین به سازمان تجارت جهانی را در سال 2001 میلادی تسهیل کرد. چین در این سال ها بیشترین هماهنگی را در جهت منافع کلان و همچنین منافع شرکت های بزرگ چند ملیتی آمریکا داشته است.

سال 2005 اولین تنش مهم در روابط اقتصادی واشینگتن –پکن آشکار شد

در سال 2005 میلادی، سرویس های اطلاعاتی آمریکا از مفاد یک گزارش بسیار محرمانه دولت چین پرده برداشتند. این گزارش، عزم قاطع رهبران چین و برنامه ریزی مدون این کشور برای مبدل شدن چین به یک اقتصاد برتر در جهان را نشان می دهد. بر اساس این سند محرمانه، چین باید در چهارچوب یک برنامه 20 ساله گوی سبقت را ازآمریکا برباید و در سال 2025 میلادی با جهش های گسترده در زمینه های نوگرایی صنعتی، تحقیقات و تکنولوژِی مبدل به بزرگ ترین اقتصاد جهان شده و آمریکا را پشت سر بگذارد.
تنش بین آمریکا و چین از این زمان اوج گرفت. ولی این تنش مانع از تعاملات تجاری و اقتصادی فیمابین دو کشور نشد. نباید فراموش کرد که بحران بزرگ مالی جهانی که از سال2007 میلادی در آمریکا و در جهان آغاز شد، سازو کارهای آمریکا برای مقابله اقتصادی با چین را ناچاراً به کنار گذاشت. در واقع اقتصاد آمریکا و همچنین اقتصاد جهانی برای خروج از بحران مالی سال های 2008 نیازمند پویایی اقتصاد چین بودند. چین با رشد اقتصادی 8 تا 9 درصدی نقش موتور محرک اقتصاد جهان را در دوران بحران بر عهده داشت.

تداوم این وضع با خروج تدریجی اقتصاد آمریکا از بحران و در همان حال با شکوفایی بیشتر اقتصادی چین همراه بود. روابط متقابل تجاری بین آمریکا و چین با افزایش بدهی های خارجی آمریکا به چین همراه بود. چین منافع سرشار تجاریذ خود را که طی این مدت با سیاست تجاری- تهاجمی خود از بازار آمریکا بدست آورده بود، در اواراق قرضه دولت دولتی آمریکا سرمایه گذاری کرد. چین در حال حاضر بیش از 1100 میلیارد دلار اوراق قرضه خزانه داری آمریکا را در اختیار دارد. در همین حال تراز پرداخت های تجاری آمریکا همواره در محدوده مبالغ هنگفتی به نفع چین بوده است. کسری موازنه پرداخت های تجاری آمریکا به چین در سال 2016 میلادی در حدود 370 میلیارد دلار برآورد می شود.

برخورد دو قدرت اقتصادی برتر جهان با رویکرد های محافظه کارانه مختلف

"دونالد ترامپ" خواهان تعادل موازانه پرداخت های تجاری آمریکا با جهان، خصوصاً چین است. این رویکرد زمینه های تنش بین دو کشور را افزایش داده و میتواند آغاز گر جنگ اقتصادی بین دو اقتصاد بزرگ جهان شود.

"کریستیان هاربولو"** می گوید، رویکرد ترامپ میتواند احتمال بروز جنگ اقتصادی بین آمریکا و چین را تقویت کند:
"آنچه تا کنون به طور نسبی در سایه قرار داشته و دیده نمی شده، آشکار می گردد.
همچنین رویکرد تازه آمریکا در زمینه های مختلف آشکار می گردد.
در مورد چین باید گفت که خواست ترامپ در رابطه با این کشور، نه تنها اهداف اقتصادی دارد، بلکه اهداف سیاسی و نظامی نیز دارد.
ترامپ تصمیم گرفته در ارتباط با چین در چند صحنه مختلف بازی کند؛ ولی نباید فراموش کرد که چین کنونی با ژاپن سال های 1980 تفاوت اساسی دارد و این موضوع برای آمریکا مشکل ایجاد خواهد کرد.
ژاپن پس از شکست در جنگ دوم جهانی، عنوان متحد آمریکا را داشته و در خاک خود پذیرای پایگاه های آمریکایی بوده است. در همین حال بحران اقتصادی و مالی سال های 1990 موجب فرو ریختن آرمان های سوداگرانه این کشور برای مبدل شدن به بزرگ ترین قدرت اقتصادی جهان شد. اما در مورد چین، اوضاع کاملاً متفاوت است. هر چند چین یک دمکراسی نیست و به نوعی یک رژیم دیکتاتوری کمونیست بر آن حاکم است، ولی در مقایسه با ژاپن اوضاع برای آمریکا بسیار مشکل خواهد بود.
ما از میان ابرهای "الدورادو" چینی خارج می شویم. مفاهیمی همچون بازار مشترک جهانی، دهکده جهانی و جهانی شدن مبادلات تجاری و اقتصادی که طی سال ها و دو دهه اخیر به ما آموخته شده، رنگ می بازند و جای خود را به مفاهیم واقعی و ملموس میدهند. بدین معنی که منطق قدرت در مبنای کلی آن مطرح می شود و ریسک بروز مشکلات و اختلاف در جهان چند قطبی کنونی میان قدرتهای جهانی بسیار جدی است.
این اختلاف ها موجب افزایش تنش ها و درگیری هایی در جهان خواهند شد که ماهیت اقتصادی، ژئوپلتیک، نظامی و اجتماعی دارند."

تردیدها درباره بروز جنگ اقتصادی میان آمریکا و چین

"سباستیان ژان"* نیز در باره تردیدهای کنونی در خصوص بروز جنگ اقتصادی بین آمریکا و چین عقیده دارد:
"فکر می کنم که در حال حاضر تضاد و تقابل منافع در جهان نسبت به گذشته بسیار نگران کننده شده است.
پیش از فروریختن دیدار برلین، توافق های تجاری ابزاری برای تحکیم روابط سیاسی بین کشورها بوده است. طرح مارشال در این راستا قرار می گیرد.

پس از فروریختن دیوار برلین، شاهد یک چرخش در این زمینه در آمریکا هستیم. بدین معنی که سیاست خارجی مبدل به ابزاری برای اهداف اقتصادی شد. در این راستا، بیل کلینتون رئیس جمهوری وقت آمریکا در سال های 1990 " شورای ملی اقتصادی آمریکا" را به وجود آورد و در عمل، اقتصاد مبدل به یک هدف استراتژیک برای آمریکا شد.
در شرایط کنونی ما در آستانه مرحله تازه ای قرار گرفته ایم. مرحله ای که در آن تجارت و اقتصاد بهانه نیرومندی برای تنش های سیاسی شده است. در نتیجه ما با رویکرد تازه ای روبرو هستیم و باید بیاموزیم که چگونه آن را مدیریت کنیم.
در باره بروز جنگ اقتصادی، نمی توان با قاطعیت اعلام کرد که بروز چنین جنگی، حتمی است؛ اما باید گفت، نگرانی ها و تردیدهای بسیار زیادی در این باره وجود دارد."

در نتیجه میتوان گفت که رویکرد دونالد ترامپ اقتصاد جهانی را با چالش های جدیدی روبرو خواهد ساخت. پیاندهای این چالش ها غیر قابل پیش بینی هستند. در صورت بروز نگ قتصادی میان قدرت های برتر اقتصادی هان، تنش می تواند به زمینه های سیاسی و نظامی نیز گسترش یابد.
آنچه مسلم است، سال های در پیش رو، سال های بسیار پرتنشی از نقطه نظر اقتصادی و سیاسی در جهان خواهد بود.

Sébastien JEAN *

Christian HARBULOT**
 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.