فراماسونها از معمارانِ اصلی نظام جمهوری در فرانسه اند. آنان الهامبخش بسیاری از قانونهای مهم آن کشور بوده اند از جمله قانون ۱۹۰۵که به قانون «جدایی دولت از کلیساها» یا قانون لائیسیته معروف است. «گراند اُریان» یا «شرق اعظم فرانسه»، بزرگترین تشکیلات فراماسونی در اروپای قاره ای است. در این تشکیلات بر این اصل پای میفشارند که انسانها را نباید از روی زبانی که به آن سخن میگویند، لباسی که به تن میکنند، کشوری که در آن میزیند و جایگاهی که به آن دست یافته اند، داوری کرد.
دوشنبۀ هفتۀ گذشته، بیست و هفتم فوریه، سی صدمین سالگرد زایشِ فراماسونریِ مدرن بود. به همین مناسبت، مراسمی در موزۀ فراماسونریِ پاریس با حضور فرانسوا هولاند، رئیس جمهوری فرانسه، برگزار شد. در تاریخ فراماسونری فرانسه نخستین بار بود که یک رئیس جمهوری در مراسم رسمی فراماسونها حضور مییافت و از خدمات آنان به کشور فرانسه قدردانی میکرد.
فراماسونریِ مدرن را فرزند عصر روشنایی میدانند. دربارۀ ریشههای کهن آن حدسهای گوناگون زده اند. خود اصطلاح از دو واژۀ فرانسوی «فْران» به معنای صادق یا درستکار و «ماسونْری» به معنای بنّایی و به طور کلی «بنا کردن» ترکیب یافته است. در نتیجه، فراماسون را میتوان به «بنّای درستکار» یا «بنا کنندۀ صادق» ترجمه کرد. در اواخر قرن چهاردهم میلادی، گروههایی از بنّایان و سنگتراشان در اروپای غربی به ویژه در انگلستان و فرانسه به منظور تبادل تجربهها و دانستههای حرفه ای خود و تنظیم روابط تجاریشان با دولت و مشتریهای دیگر، گرد هم میآمدند و انجمنهایی تشکیل میدادند و میان خود نوعی پیمان برادریِ صنفی میبستند. همبستگی، رازداری و پایبندی به راه و رسمهای حرفه ای از اصول اساسی آن انجمنها بود. تنها بنایان میتوانستند عضو آنها بشوند. انجمنها یا لژهای فراماسونری از دل همین انجمنهای صنفی بیرون آمدند.
البته در گذشته که دینها حضور نیرومندتری در جامعه داشتند و، از سوی دیگر، اثرگذاریِ فراماسونها در تحول جامعه چشمگیرتر بود، افسانه پردازان دربارۀ خاستگاه فراماسونری داستانها ساختند. برای مثال، بعضی ها بنیانگذار فراماسونری را آدم ابوالبشر که گویا نخستین «بنا کننده» در عالم بود، معرفی میکردند. یا به نوح، یکی از شخصیتهای ادیان ابراهیمی که به فرمان خدا کشتیِ معروف نوح را ساخت، اشاره میکردند. بعضیها نیز ساختمان معبد سلیمان را در اورشلیم سرآغاز فراماسونری میدانستند. در نیمۀ اول قرن هیجدهم، کسانی خاستگاه فراماسونری را در جنگهای صلیبی جستند. سپس ابتکار تشکیل آن را به گروه «شوالیههای معبد» نسبت دادند. این گروه در قرن دوازدهم میلادی در کلیسای کاتولیک روم شکل گرفت. پس از کشف مصر باستان، بعضیها نیز زمان ساختن اهرام مصر را سرآغاز فراماسونری شمردند.
اما برپایۀ پژوهشهای معتبر، تاریخِ فراماسونری از قرن هفدهم آغاز میشود. در میانۀ آن قرن، انجمن کهنی از بنّایان رفته رفته به محفل دیدار، گفت و گو و رایزنی تبدیل شد. درواقع، جنبۀ صنفی انجمن از میان رفت و جای آن را اندیشه ورزی و داد و ستد افکار گرفت و بدینسان، نخستین لُژ یا «انجمن برادریِ» ماسونی پدید آمد. نخستین «لُژ اعظم» در سال ۱۷۱۷ میلادی در لندن که مرکز تولید افکار فلسفی در آن زمان بود، شکل گرفت. این لُژ اتحادیه ای از لژهای دیگر بود. لُژ اعظم در تشکیلات فراماسونی لژهای کوچکتر را رهبری میکند. اعضای لژها از رهنمودهای لژ اعظم پیروی میکنند. رهبری «لژ اعظم» را «استاد اعظم» به عهده دارد. در گذشته این مقام را در جامعههای اروپایی معمولاً مقامهای سلطنتی به عهده داشتند و تا روز مرگشان در آن مقام باقی میماندند. اما رهبری لژهای فرعی انتخابی است. هر لژ ماسونی هیئت رئیسه ای دارد که اعضای آن هرچند سال یکبار انتخاب میشوند و از سلسله مراتب خاصی پیروی میکنند.
لژ اعظم فرانسه که سپس «گراند اُریان» یا «شرق اعظم» نام گرفت، در سال ۱۷۲۸ تشکیل شد. اما تشکیلات کنونی آن را در سال ۱۷۷۳میلادی سازمان دادند و در همان سال نام « گراند اُریان» بر آن نهادند. امروز «شرق اعظم فرانسه» بیش از ۴۹ هزار عضو دارد که در ۱۲۰۰ لژ فرعی ثبت نام کرده اند. این لُژ اعظمِ ماسونی، چنان که در پایگاه اینترنتی اش نوشته است، از اعضای خود میخواهد که در راه انسانیت، برادری و نوپذیری گام بردارند. به نوشتۀ آن پایگاه، آیین پاگشایی و فعالیت در یکی از لژهای ماسونی راه تکامل و شکوفایی فردی را هموار میکند و سبب میشود که فراماسونها به مسائل جامعه و جهان نیز بیندیشند. یکی از اصول نظری «شرق اعظم فرانسه» اهمیت دادن به پیوند میان زندگانی فردی و زندگانی جمعی است. شکوفایی فکری، اخلاقی و معنوی انسان زمانی معنا پیدا میکند که او علاوه بر سرنوشت فردی اش به سرنوشت دیگران نیز بیندیشد.
در «شرق اعظم»، به نوشتۀ پایگاه اینترنتی اش، همواره نکته ای را به فراماسونها یادآوری میکنند و آن اینکه هدف از آیین پاگشایی دگرگونی آدمی در همۀ ابعاد وجودی اوست. این لُژ اعظم هنور بر اصولی پای میفشارد که در سال ۱۷۳۸ میلادی یعنی نزدیک به سه قرن پیش اعلام کرده است: جهان، جمهوری واحدی است. انسانها را نباید از روی زبانی که به آن سخن میگویند، لباسی که به تن میکنند، کشوری که در آن میزیند و جایگاهی که به آن دست یافته اند، داوری کرد. فراماسونهایِ «شرق اعظم فرانسه» از معمارانِ اصلی نظام جمهوری در فرانسه بوده اند و برای جایگیر کردن آن بسیار کوشیده اند. زیرا آن نظام را تضمین کنندۀ آزادی، برابری و برادری میدانند. معمار اصلی قانون ۱۹۰۵ فرانسه نیز که به قانون «جدایی دولت از کلیساها» یا قانون لائیسیته معروف است، «شرق اعظم فرانسه» بوده است. یکی از دشمنان سوگند خوردۀ فراماسونری به ویژه «شرق اعظم»، حزب راست افراطی فرانسه به نام جبهۀ ملی است. از همین رو، این لُژ اعظم از همۀ احزاب سیاسی فرانسه عضو می پذیرد مگر جبهۀ ملی.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی در عثمانی و ایران و مصر نیز فراماسونری پا گرفت و لژهایی برپا شد. در ایران بعضی از سرآمدان سیاسی و فرهنگی زیر تأثیر فراماسونری بریتانیا به عضویت لژهای آن کشور درآمدند. نخستین فراماسون ایران، میرزا عسکرخان اورومی افشار، سفیر فتحعلیشاه در دربار ناپلئون بناپارت بود که در سال ۱۸۰۸ عضو لُژ «مناسک اسکاتلندی» شد. در زمان ناصرالدین شاه، میرزاملکم خان ناظمالدوله با اجازۀ شاه تشکیلاتی زیر عنوان «فراموشخانه» به راه انداخت که ریاست افتخاری آن را خود شاه به عهده داشت. آن تشکیلات از روی تشکیلات لژهای فراماسونری اروپایی سازمان یافته بود، اما ربطی به آنها نداشت. فراموشخانه را سپس به فرمان ناصرالدین شاه برچیدند. در ایران، فراماسونری را همواره وسیله ای برای پیشبرد سیاستهای استعمار اروپایی دانسته اند. در دورۀ رضا شاه فعالیتهای ماسونی تعطیل شد، اما در دورۀ محمدرضا شاه رونق گرفت. با انقلاب اسلامی فراماسونی از ایران رخت بربست.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید