دسترسی به محتوای اصلی
سیمای فرانسه

صورت‌های نوین نبردهای طبقاتی در فرانسه

نتشر شده در:

از زمان انقلاب کبیر فرانسه میان مالیات طبقات فرودست و عصیان علیه قدرت همواره رابطه ای علّی وجود داشته است. در فرانسه قدیم جامعه به دو بخش Nobles (اشراف) و Ignobles  (فرومایگان و تحقیرشدگان) تقسیم می شد. اشراف کسانی بودند که مالیات نمی پرداختند و فرومایگان همۀ تحقیرشدگانی بودند که بار سنگین مالیات های دربار را تحمل می کردند. یکی از عوامل تحریک کنندۀ اعتراض های اخیر در فرانسه علاوه بر افزایش مالیات های عمومی، حذف مالیات بر ثروت طبقات فرادست از سوی رئیس جمهوری فرانسه، امانوئل ماکرون، بود که از نگاه فرودستان اقدامی بسیار تحقیرکننده تلقی شد.    

"با هم تاریخ فرانسه را تغییر دهیم" : شعاری یکی از تظاهرکنندگان پاریسی بر جلیقۀ خود نوشته است
"با هم تاریخ فرانسه را تغییر دهیم" : شعاری یکی از تظاهرکنندگان پاریسی بر جلیقۀ خود نوشته است FI
تبلیغ بازرگانی

اعتراض های اجتماعی اخیر در فرانسه نبردهای طبقاتی را تداعی می کنند که از نگاه عده ای برای همیشه پایان یافته تلقی شده بود. این نبردها راه گذشته را ازسرنمی گیرند و برای فهمیدن آنها علاوه بر جغرافیای جدید مناسبات اجتماعی، باید فروپاشی پیوندهای سنتی را نیز در نظر گرفت.

اعتراض های اخیر اجتماعی در فرانسه که از آنها تحت عنوان جنبش "جلیقه زردها" یاد شده، گویای همین جغرافیای جدید تقسیم قدرت و ثروت است، هر چند در قیاس با گذشته، این اعتراض ها، ویژگی منحصربفرد خود را دارند که در عین حال ویژگی یک دورۀ تاریخی است.

اعتراض های اخیر ظرف مطالبات پراکنده و ناهماهنگ صنفی و اجتماعی بوده اند که لزوماً آمال و جهت گیری های سیاسی یکسانی را دنبال نمی کنند. این کل پراکنده می تواند بعضاً انگاره های نئولیبرال را تقویت کند که از اوایل دهۀ ۱۹۹۰ (و همزمان با فروپاشی "سوسیالیسم واقعاً موجود" و خلاء و بحران مارکسیسم) نابودی و محو طبقات را اعلام کردند، هر چند نظریۀ طبقات اجتماعی و مبارزات آنها تاریخاً متعلق به اندیشمندان لیبرال و در رأس آنان آدام اسمیت بوده است.

اعتراض های اجتماعی معاصر در فرانسه از جمله نشانه های منازعات نوین طبقاتی است که باید در چارچوب تحلیلی تازه ای فهمیده و تفسیر شوند. اولین مشخصۀ این چارچوب تحلیلی شکاف میان شهرها و مناطق و تمرکز ثروت در شهرهای کلیدی فرانسه است. پاریس تاریخاً مهمترین کانون تمرکز و انباشت ثروت در فرانسه بوده است و این روند تمرکز ثروت و قدرت برغم دهه‌ها بحران اقتصادی با شتاب بسیار ادامه داشته است. این ویژگی در عین حال شامل دیگر شهرهای بزرگ فرانسه، از جمله شهرهای ساحلی و مرزی و حتا برخی روستاهای ثروتمند کشور می شود.

در جریان جنبش "جلیقه زردها"، معترضان بعضاً از مناطق محروم برای برگزاری تظاهرات در پایتخت و به ویژه در محلات و خیابان های مجلل و مرفه نشین آن عازم پاریس می‌شدند. برگزاری تظاهرات در محلات بورژوانشین پایتخت، آتش زدن فروشگاه ها و خانه های مجلل، گویای خشم طردشدگان و حاشیه نشینان علیه زیبایی های دور از دسترس شهری است که در عین حال به نماد زیبایی‌شناسانۀ سلطۀ اجتماعی و جغرافیایی بدل شده است.

٤٣ درصد کادرهای جامعۀ فرانسه امروز تنها در پاریس متمرکز هستند، در حالی که این رقم در مناطق روستایی از ٧ درصد فراتر نمی رود. کارگران و کارمندان خُرد به ترتیب ٢٩ و ٢۸ درصد جمعیت فعّال فضاهای روستایی فرانسه را تشکیل می دهند، در حالی که کشاورزان از این پس تنها ۵ درصد جمعیت مناطق روستایی فرانسه را شامل می شوند.

در گذشته غالب جامعه شناسان بر این گمان بودند که دولت و بازار به مرور مناطق روستایی را از منظر اجتماعی یکدست می کنند. امروز، اما، شاهد قطبی شدن مناسبات اجتماعی در همین مناطق هستیم، در حالی که بورژوازی و طبقات متوسط بالا می کوشند همچنان قلب فضاهای شهری را در کنترل خود نگه کنند.  

در کنار این فرایند، طبقات متوسط فرودست یا مزدبگیر چاره ای جز فاصله گرفتن از شهرهای بزرگ ندارند به ویژه این که سهم آنان از فضاهای شهری غالباً مناطق محروم و بی بهره از خدمات اجتماعی شایسته بوده است. به همین خاطر هنگامی که دولت فرانسه از طریق افزایش مالیات ها از جمله افزایش مالیات بر سوخت فشار ناشی از این فاصلۀ جغرافیایی را تشدید می کند در عمل میل اعتراض در میان این جمعیت منزوی شده را افزایش می دهد.

از زمان انقلاب کبیر فرانسه میان مالیات طبقات فرودست و عصیان علیه قدرت همواره رابطه ای علّی وجود داشته است. در فرانسه قدیم جامعه به دو بخش Nobles (اشراف) و Ignobles  (فرومایگان و تحقیرشدگان) تقسیم می شد. اشراف کسانی بودند که مالیات نمی پرداختند و فرومایگان همۀ تحقیرشدگانی بودند که بار سنگین مالیات های دربار را تحمل می کردند. یکی از عوامل تحریک کنندۀ اعتراض های اخیر در فرانسه علاوه بر افزایش مالیات های عمومی، حذف مالیات بر ثروت طبقات فرادست از سوی رئیس جمهوری فرانسه، امانوئل ماکرون، بود که از نگاه فرودستان اقدامی بسیار تحقیرکننده تلقی شد.    

در فرانسه تاریخاً قدرت سیاسی حقانیت خود را از خلال آموزش و پرورش همگانی، رایگان و لائیک تأمین کرده است. این سرمشق حقانیت سیاسی از این پس شدیداً زیر سئوال رفته است و در مقابل محل سکونت افراد به متغّیر تعیین کنندۀ اجتماعی بدل شده است. این متغّیر از این پس تعیین کنندۀ دسترسی افراد به آموزش، فرهنگ، بهداشت و همچنین نوع محیط و مناسبات اجتماعی است که افراد در آنها وارد می شوند و در عین حال سازوکار بازتولید اجتماعی طبقات فرادست را تقویت می کنند.

در "سی سال طلایی" بعد از دومین جنگ جهانی که همزمان بود با ظهور و گسترش "دولت رفاه" در فرانسه، طبقات اجتماعی مبارزۀ خود را عمدتاً در جهت تقسیم هر چه منصفانه تر ثمرات رشد اقتصادی هدایت می کردند. اما، امروز هدف این مبارزات ادغام شدن در نظام اجتماعی است و منازعات سیاسی بخشی از این روند دشوار ادغام به شمار می رود. دلیل عمدۀ این امر این است که سرمایه های اقتصادی و فرهنگی در قیاس با گذشته به نحو غیرمنصفانه ای توزیع شده اند، در حالی که پیوندهای اجتماعی سنتی به ویژه از طریق کار دستمزدی قدرت اجتماعی خود را از دست داده اند و کار تنها منشاء منزلت و هویت اجتماعی افراد به شمار نمی رود.

اعتراض‌های اجتماعی اخیر در فرانسه گویای از هم گسیختگی و ضعف پیوندهای اجتماعی به ویژه از طریق کار است که به نوعی احساس انزوای اجتماعی، نهادی و سیاسی دامن زده است. این احساس انزوا بیش از پیش شامل جوانان نیز می شود که آینده ای ناروشن دائماً در کمین شان نشسته و اضطراب و نگرانی های دایمی آنها را به میل عصیان تبدیل می کند.

مناسبات طبقاتی جدید در فرانسه بر پایه دسته بندی های حرفه ای و اجتماعی، شیوه های متفاوت زندگی و نحوه و امکان ادغام افراد در نظام اجتماعی تعریف می شود. با این حال، نمی توان گفت که فرانسه کنونی حقیقتاً به دو قطب متخاصم تبدیل شده است. این جامعه بیش از پیش با شکاف ها و مرزهای متکثر رویارویی و تخاصم مواجه است. در فرانسه امروز مناطق دور از شهرهای بزرگ، یعنی دور از کانون های اصلی ثروت و قدرت لزوماً فراموش شده نیستند (بودجۀ سالانۀ دولت گواه این واقعیت است). اما، زوال برخی مناطق و انزوای آنها در قیاس با پویایی و رشد اقتصادی و روشنفکری شهرهای بزرگ غیرقابل انکار است.

در واقع، همۀ مناطق روستایی فرانسه با فقر و بی عدالتی دست و پنجه نرم نمی کنند. در خود شهرهای بزرگ، رشد نسبی ثروت مانع از توسعۀ فقر در برخی محلات حومه ها نشده است. هنوز می توان از منظر جغرافیایی از فرانسه چپ و فرانسه راست سخن گفت. اگر گروه های چپ و راست افراطی بیشتر در مناطق فقیر کشور متمرکز شده اند، در عوض احزاب سنتی چپ همۀ شهرهای ثروتمند را به احزاب راست واگذار نکرده اند و در بسیاری از شهرها و کمون های فقیر احزاب راست دست بالا را دارند. هنوز در مقابل یک فرانسه سنتی کاتولیک، یک فرانسه لائیک اعم از چپ و راست مقاومت می کند.

در فرانسه، دولت همواره در قیاس با کشورهای همسایه جایگاهی مرکزی و مقتدر داشته است. امروز، اما، کارآیی دولت از منظر اجتماعی قویاً زیر سئوال رفته و منزلت آن جای خود را به تحقیر و انتقاد از دولت داده است. عوامل شکاف و انشقاق بر عوامل اتحاد ملی برتری یافته اند و خشم و اعتراض های اخیر گویای انزجار از تعمیق شکاف های اجتماعی و خبردهندۀ نبردهای طبقاتی در قالب های نوین است.

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.