دسترسی به محتوای اصلی
سیمای فرانسه

میشل فوکو، زائری نابینا در انقلاب ایران

نتشر شده در:

در ۲۸ نوامبر ۱۹۷۸ میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی، در مقاله ای در توصیف رویدادهای انقلابی ایران می‌نوشت که انقلاب ایران «قیام مردمی است که می خواهند با دست خالی بار سنگینی را از دوش تک تک ما و به ویژه از دوش خود کارگران و دهقانان رانده شدۀ ایران بردارند.» فوکو در ادامهٔ این توصیف می افزود : «انقلاب ایران شاید نخستین قیام علیه نظام های جهانی و ای بسا مدرن ترین و جنون آمیزترین شکل انقلاب باشد.»

میشل فوکو فیلسوف فرانسوی
میشل فوکو فیلسوف فرانسوی Le Point
تبلیغ بازرگانی

فوکو از خلال این تجربه می کوشید خود مفهوم غربی انقلاب یا در واقع سرمشق اصلی آن، انقلاب ١٧۸۹ فرانسه را زیر سئوال ببرد. او می نوشت که "از ١٧۸۹ تمام کارکرد اروپا تحت تاثیر فکر انقلاب تغییر کرد و اکنون دقیقاً خود این ایدۀ غربی انقلاب است که از میان می رود."

فوکو که با اشاره به رویدادهای انقلابی ایران در سال ۱٣۵٧ چنین داوری را ارایه می کرد، در عین حال یادآور می شد که اروپا و کشورهای غربی قرن های هفده و هجده نیز بعضاً تجارب مشابه ای را که ریشه در پیوند میان "معنویت" و "سیاست" داشت از سر گذارنده بودند.

او می گفت که در تلقی او از انقلاب ایران، مطالعۀ تصادفی قیام های مذهبی اروپای قرون میانه و به ویژه خواندن اثر مهم ارنست بلوخ، منشاء امید، تاثیری مهم داشتند. در خصوص این تاثیر خود فوکو می گفت : "داشتم این قیام ها را مطالعه می کردم هنگامی که از خلال تمام روزنامه ها درمی یافتم که در ایران قیام مردمی در جریان است که ماهیت اش بر اساس یک ایدئولوژی انقلابی غربی تعیین نشده و هیچ حزب و سازمان سیاسی نیز هدایت آن را برعهده ندارد."

به گفتۀ فوکو  "در ایران ملتی در برابر نظام مستقر برخاسته بود و در این مقاومت اهمیت پدیده، نهادها و تصورات مذهبی بسیار بارز بود... به نظرم می‌رسید که میان آنچه می خواندم و آنچه [در ایران] در جریان بود رابطه ای وجود داشت. به همین خاطر خواستم بروم از نزدیک این رابطه را مشاهده کنم. حقیقتاً رفته بودم این رابطه را به عنوان یک نمونه، به عنوان آزمون قرائت من از آثار ارنست بلوخ مشاهده کنم." فوکو در پایان به طور ضمنی اعتراف می کرد که پیش از عزیمت به ایران عملاً "رابطۀ انقلاب سیاسی و امید دینی و معادگرایانه" کل نگاه او را نسبت به رویدادهای ایران از پیش قالب زده بود.

فوکو در مصاحبۀ جداگانه و منتشر نشده ای که در سوم ژانویه ۱۹٧۸ با هفته نامۀ نوول  ابسرواتور انجام داد، همچنان با اشاره به تجربۀ انقلاب ۱٣۵٧ ایران می گفت که "تمام دگرگونی های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در تاریخ بر اساس یک جنبش مبتنی بر معنویت شکل گرفته است." او سپس با اشاره به انقلاب ایران می افزود : "شکی نیست که در حال حاضر دین اسلام تنها چیزی است که می تواند به این ارادۀ معنویت، یعنی این ارادۀ دگربودگی شکلی مشخص و صریح و قابل سازماندهی در قالب یک جنبش سیاسی بدهد..."        

از ۲۸ سپتامبر تا ۱۵ دسامبر ۱۹۷۸ میشل فوکو به عنوان گزارشگر روزنامهٔ ایتالیایی «کوریر دولا سرا» به ایران رفت تا از نزدیک رویدادهای انقلابی این کشور را که مدتی بعد به سقوط شاه و روی کار آمدن یک حکومت مذهبی منجر شد مشاهده و تحلیل کند. در این دوره فیلسوف فرانسوی گزارش ها و بررسی های خود را دربارهٔ این رویدادها گاه در قالب مصاحبه و گاه در قالب مطالب تحلیلی در اختیار نشریات فرانسوی نیز می گذاشت. آخرین مقالهٔ او دربارهٔ ایران در ماه مه ۱۹۷۹ یعنی بعد از تشکیل حکومت موقت در ایران منتشر شد و پس از این تاریخ فیلسوف فرانسوی سکوتی مطلق دربارهٔ رویدادهای پس از تأسیس حکومت اسلامی در ایران اتخاذ کرد، هر چند مقالات، گزارشات و اظهارات او دربارهٔ انقلاب اسلامی همچنان محل نقدها و مشاجرات بعضاً تُند و گزندهٔ علیه وی بوده اند.

غالب کسانی که گزارش های تحلیلی فوکو را در این دوره تحلیل کرده‌اند بر این گمان بوده‌اند که فیلسوف فرانسوی توسط اسلامگرایی خمینی یا انقلاب اسلامی تحت رهبری او اغوا شده بود و دلیل این امر بیش از هر چیز ضدیت فلسفی خود فوکو با عقلگرایی و تجدد بود یا آنچه پیشتر بنیانگذاران مکتب فرانکفورت، ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو، در اثر مشترک و معروف شان، دیالکتیک روشنگری، "خرد ابزاری" نامیده بودند.  به کوتاه کلام، منتقدان فوکو بر این گمان بودند که آنچه تاریخنگار جنون در عصر کلاسیک در خیابان های تهران مشاهده می‌کرد تحقق برخی از اوهام و علائق باطنی و فلسفی خود فوکو بود.  

هر چند چنین داوری ممکن است شتابزده به نظر برسد، اما مشکل بتوان گزارشات تحلیلی میشل فوکو را دربارهٔ انقلاب اسلامی ایران از برخی مواضع فلسفی وی به ویژه در سال های ١۹٧۰ و مشخصاً در درسگفتارهای او در "کولژ دو فرانس" منفک دانست.  

توجهٔ میشل فوکو به آنچه به عنوان "انقلاب اسلامی" معروف شد، بی ارتباط با علاقهٔ او به مفهوم «معنویت سیاسی» نبود.

درست یا غلط خود فوکو در یکی از مقالاتش در بحبوحهٔ انقلاب ۱۳۵۷ مدعی بود که اسلام در جنبش سیاسی ایران معنای ثابتی ندارد و در نظر مردم ایران «حکومت اسلامی» به منزلهٔ رژیم سیاسی نیست که در آن روحانیت شیعه باید نقش هدایت کننده را برعهده بگیرد.

برخی معتقدند که آرای هانری کوربن، دیگر فیلسوف فرانسوی و شیفتۀ تشیع و "اسلام ایرانی"، بر تلقی فوکو دربارۀ انقلاب ایران بی اثر نبوده اند.  خود فوکو همزمان با اقامتش در تهران مطالعهٔ جدی آثار کوربن را دربارهٔ ابعاد فلسفی اسلام شیعی در ایران آغاز کرده بود. به بیان دیگر، تمایزها و مفاهیمی که اسلام شناس فرانسوی دربارهٔ تشیع در ایران پرداخته بود به فوکو اجازه می داد تا واقعیت جدیدی را درک کند که برای غالب قریب به اتفاق ناظران آن زمان از جمله خود فوکو نامأنوس و ناآشنا بود.

پیرو همین تلقی فوکو در آخرین مقاله اش دربارهٔ رویدادهای ایران می نوشت : «معنویتی که ایرانیان به بهای جان شان به آن ارجاع می کنند،هیچ وجه مشترکی با حکومت یک روحانیت بنیادگرا ندارد.» معنویت سیاسی مورد نظر فوکو در تضاد کامل با یک «حکومت آخوندی» بود و در نگاه او واژهٔ «معنویت» نوعی تجربهٔ دینی به شمار می رفت که با این حال کمترین پیوندی با نهاد دین یعنی با برداشت فقهی روحانیت شیعه از اسلام نداشت.

آنچه در "معنویت سیاسی" توجه فوکو را برمی انگیخت نه یک اتوپی یا آرمانشهر و یا طرح یک دولت مذهبی، بلکه نوعی مقاومت در مقابل چارچوب های سیاسی مستقر و حتا در مقابل ساختار یک حکومت روحانی و مذهبی بود. فوکو گمان می کرد که قیام سال ۱۳۵۷ ایران اقدامی است علیه تمام سرمشق های شناخته شدهٔ قدرت و سیاست.

در نگاه فوکو جذابیت قیام ایران در این بود که برای اولین بار شاید در دورهٔ مدرن خود را در قالبی مذهبی عرضه می کرد که همزمان به جای مسائل آن جهان، به مسائل این جهان - آنهم در بحبوحۀ بحران مارکسیسم – می پرداخت. بی دلیل نبود که فوکو با به کارگیری عبارت معروف مارکس جوان، انقلاب ایران را در یکی از مقالات معروف اش "روح جهان بی روح" می خواند.

در واقع، مقالات فوکو را دربارۀ انقلاب ایران نمی توان به سادگی میوهٔ یک فلسفۀ کاربردی خواند. بالعکس این مقالات نتیجهٔ فلسفه‌ای هستند که می کوشید خود را در عالم اندیشه به محک تجربهٔ رویدادی ناشناخته بزند.

با این حال، خطا است اگر تصور کنیم که این آزمون فکری و فلسفی تنها به میشل فوکو محدود می شد. صرف نظر از استثناهای واقعاً نادری نظیر ریمون آرون، نویسندۀ کتاب افیون روشنفکران  یا کورنلئوس کاستوریادیس، حتا روشنفکر مهمی همچون ژان-پل سارتر که ریاست کمیتۀ دفاع از زندانیان سیاسی ایران را برعهده داشت متاثر از رویدادهای انقلابی سال ١٣۵٧ ایران می گفت : "من مذهبی ندارم. اما اگر قرار بود دینی اختیار کنم، قطعاً دین علی شریعتی را برمی گزیدم." با این حال، در قیاس با فوکو، سارتر همانند بسیاری از روشنفکران چپ و غیرچپ فرانسه رویدادهای ایران سال ۱٣۵٧ را در چارچوب پارادایم انقلاب های رهایی بخش ملی جهان سوم تفسیر می کرد. آنچه بیش از همه تصور و تلقی فوکو را در مورد انقلاب اسلامی ایران رقم زد نابینایی فکری او در قبال خطر بزرگ "معنویت سیاسی" اسلامی بود، یعنی خطر بنیادگرایی مذهبی که میرفت یکی از سیاه ترین خودکامگی های مذهبی را به وجود آورد و منشاء آثار مخربی در کل خاورمیانه و جوامع باصطلاح مسلمان شود.

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.