دسترسی به محتوای اصلی
سیمای فرانسه

تضعیف طبقۀ متوسط و پی آمدهای انتخاباتی آن در فرانسه

نتشر شده در:

انتخابات ریاست جمهوری فرانسه نظام حزبی این کشور را از اساس دگرگون کرده است. در نتیجۀ آن دو نامزد احزاب سوسیالیست و جمهوری خواهان که طی پنجاه سال زندگی سیاسی این کشور را در سیطرۀ خود داشتند از رقابت های انتخاباتی حذف شده‌اند. جمهوری پنجم فرانسه برای اولین بار یک نامزد مستقل میانه و یک نامزد راست افراطی را در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری رو در روی یکدیگر قرار داده، در حالی که نامزد چپ رادیکال با کسب مقام چهارم تقریباً به اندازۀ مهمترین و باسابقه ترین حزب راست فرانسه – حزب جمهوری خواهان - آرای عمومی را از آن خود کرده است.

امانوئل ماکرون نامزد مستقل میانه در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه
امانوئل ماکرون نامزد مستقل میانه در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه
تبلیغ بازرگانی

از این پس پیشروی راست افراطی و چپ رادیکال، بحران سوسیال-دموکراسی و راست لیبرال وجوه اساسی صحنۀ سیاسی فرانسه را تشکیل می دهند بی آنکه لزوماً منحصر به این کشور باشند. همین تحولات را می توان با سایه روشن‌هایی در دیگر کشورهای اروپایی نظیر یونان، اتریش، هلند، اسپانیا و ایتالیا مشاهده کرد.

منشاء این تحولات بی سابقه نابودی طبقۀ متوسط یا در اصل تغییرات اقتصادی و اجتماعی در اعماق جامعۀ فرانسه است که از جمله پی آمدهایش فروپاشی نظام شناخته شدۀ احزاب سیاسی است. به دیگر کلام، منشاء این تحولات تغییرات صورت گرفته در مدل سرمایه داری جهانی شده‌ای است که عمدتاً خود را از خلال صنعت زدایی، انقلاب اطلاعاتی، سلطۀ سرمایه مالی و بالاخره اشکال جدید و بی سابقۀ نابرابری نمودار می‌سازد.

به همین دلیل می توان صحنۀ جدید سیاسی فرانسه را نتیجۀ روند طولانی تطبیق این کشور با اجبارهای سرمایه جهانی‌شده تفسیر کرد که طی آن تقابل سنتی "چپ یا راست" به مرور جای خود را به مصاف میان "برندگان" و "بازندگان" جهانی شدن سرمایه داده است.

آئینۀ این مصاف تقابل امانوئل ماکرون و مارین لوپن در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری است. به این معنا، که اولی، امانوئل ماکرون، نامزد کلانشهرهای جهانی شدۀ فرانسه محسوب می شود، در حالی که دومی، مارین لوپن، مناطق حاشیه ای کلانشهرها را نمایندگی می کند. همانند انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که به پیروزی دونالد ترامپ منجر شد یا همه‌پرسی بریتانیا که به خروج این کشور از اتحادیۀ اروپا انجامید، آرای مارین لوپن (و به همان نسبت آرای "ژان-لوک ملانشون" نامزد چپ رادیکال) معرف "فرانسۀ حاشیه" و مناطق روستایی این کشور است که نهایتاً خود را در آرای اعتراضی خلقی یا پوپولیستی علیه وضع موجود متبلور می‌سازد.

منظور از "اعتراض خلقی" آرای کارگران، کارمندان و حرفه های میانی است که در گذشته بنیان طبقۀ متوسط فرانسه (و دیگرکشورهای غربی) را تشکیل می دادند و نابودی این طبقه امروز به منشاء تغییرات بنیانی در مناسبات قدرت سیاسی تبدیل شده است. مناسبات جدید قدرت محصول جامعه ای است که میان "فرانسۀ بالایی ها" و "فرانسۀ پایانی ها" تقسیم شده است. "فرانسۀ بالایی ها" همان فرانسه برندگان جهانی شدن سرمایه است که در هیئت امانوئل ماکرون نامزد مطلوب خود را یافته است، هر چند پیروزی احتمالی ماکرون به شکستی سنگینی بدل خواهد شد اگر او مطالبات طبقات فرودست، یعنی "فرانسۀ پایینی ها"، را مد نظر قرار ندهد.

می توان در عین حال، مناسبات جدید قدرت را از خلال جغرافیای سیاسی فرانسۀ امروز مشاهده کرد. یعنی : در تقابل میان غرب و شرق فرانسه که در اصل آئینۀ رویارویی مناطق صنعتی و شهری از یک طرف و مناطق روستایی و حاشیه ای از طرف دیگر است. به مناطق حاشیه ای باید مناطق شمالی فرانسه را نیز اضافه کرد که زمانی جزو مناطق صنعتی کشور بودند، ولی در جریان دهه های گذشته با روند گستردۀ تعطیلی صنایع و فقیر شدن افراد و به حاشیه رانده شدن شهرها روبرو شده اند. بخش مهم آرای پوپولیستی راست افراطی و چپ رادیکال متعلق به همین مناطق است.

آرای امانوئل ماکرون، تقریباً در تمام شهرها و کلانشهرهای فرانسه بسیار بیشتر از نامزد راست افراطی، مارین لوپن، بوده است و متقابلاً آرای مارین لوپن در حاشیۀ شهرها و روستاهای فرانسه بمراتب بیشتر از آرای امانوئل ماکرون بوده است.

این جغرافیای سیاسی، همانند دیگر کشورهای پیشرفته، ثمرۀ روند تدریجی و برگشت ناپذیر نابودی طبقۀ متوسط (اعم از کارمندان و کشاورزان، حرفه های میانی و برخی اقشار کارگری) است که نظام سنتی احزاب چپ و راست را با شکست روبرو کرده است. به این معنا که این احزاب همچنان طبقۀ متوسطی را خطاب قرار می دهند که دیگر وجود خارجی ندارد.

با اضمحلال طبقۀ متوسط فرانسه، جامعۀ چندفرهنگی نیز (همانند آمریکا) خود به منشاء نگرانی و اعتراض های پوپولیستی تبدیل شده و در این افق نگرانی از مهاجران یا در اصل نگرانی از تبدیل شدن به اقلیت (توسط مهاجران) به مخرج مشترک اعتراض های اقشار فرودست جامعه بدل گشته است.

بی ثباتی جمعیتی ناامنی فرهنگی در نزد کسانی را در پی دارد که نمی توانند همانند "بالایی ها"، یعنی "برندگان" جهانی شدن، میان "خود" و "دیگری" مرزهای نامریی بکشند. برخلاف "پایینی ها"، طبقات بالای جامعه همچنان قادرند از این مرزها محفاظت کنند. آنان می توانند مناطق مسکونی یا مدارس فرزندان شان را انتخاب کنند و با صیانت از حریم طبقاتی خود از گفتار "جامعۀ باز" در مقابل گفتار "جامعۀ بسته" پشتیبانی کنند.

در مقابل، اما، طبقات فرودست جامعه که امکان محافظت از چنین حریمی را ندارند، یعنی نمی توانند میان "خود" و "دیگری" مرز بکشند، خواستار دولتی قدرتمند هستند تا با حفاظت از این مرزها، از آنان در مقابل "تعرضات" اقتصادی، فرهنگی و سیاسی محافظت کند. به همین دلیل گفتارهای پوپولیستی در این بخش از طبقات جامعه از جذابیت بالایی برخوردار است. حتا در جوامعی که دارای پایین ترین نرخ بیکاری هستند، جنبش های پوپولیستی در بین همین طبقات ریشه می‌گیرند. پوپولیسم، در فرانسه، در اتریش، در سوئیس، در هلند، در آلمان و حتا در آمریکا در میان همین پایینی های به حاشیه رانده شده ریشه گرفته و گسترش می یابد.

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.