دسترسی به محتوای اصلی
راهِ ابریشم

افشین غفاریان با "فریاد ایرانی" شگفتی آفرید

نتشر شده در:

افشین غفاریان، هنرمندی که سبک کارش در چهار راه باله مدرن، تآتر، رقص درویشی و کارهای نمایشی دیگر قرار می گیرد، چندی است برنامه هائی در مکانهای مختلف برگزار می کند.

تبلیغ بازرگانی

آخرین نمایش او به نام "فریاد ایرانی" که چند روز پیش اجرایش در مرکز ملی رقص پاریس به پایان رسید، سفری است از طریق زمان و مکان به دنیایی سراسر کشمکش. در این سفر داستان انسانی را دنبال می کنیم که در رودروئی و کشمکش با عناصر چهار گانه : آب, خاک ,آتش و باد رشد می کند و به زبان دست میابد و در این مبارزه, فریاد کنان, آواز خوانان ,افتان و خیزان برای رسیدن به آینده ای بهتر و رسیدن به آزادی تلاش می کند.
برای پیمودن این راه و نشان دادن این رنج، هنرمند از رقص ها و موسیقی های محلی ایران و دیگر موسیقی ها بهره می گیرد و بدون پافشاری بر سبکی، از ترفند های همه گونه نمایش، "کمدیا دل آرته"، پانتومیم، سیرک تراژیک و باله مدرن استفاده می کند.

08:26

افشین غفایان

از همه جالب تر این که افشین غفاریان متعلق به نسلی از ایرانیان است که به هیچ وجه دسترسی به هنرهائی چون رقص و شیوه های نوین عرضه هنرهای صحنه ای را نداشته است. هنرمندی که ازتآتر می اید و خود ساخته است. افشین غفاریان برای آفرینش نمایش "فریاد ایرانی" گروهی را بر پا نهاده که "رفورمانس" نام گرفته. واژه ای که آمیخته ایست از دو واژه "رفورم" و "پرفورمانس" (اجرا). در آغاز از او پرسیدم انگیزه اش در آمیختن این دو نام چه بوده؟

http://www.afshinghaffarian.com

دوران جشن های سال نوی مسیحی و نمایش های شاد
سبک "کمدی موزیکال"، ژانری که چون "باله" و اپرا آمیخته ایست از تآتر و موسیقی و رقص و آوازو در قرن بیستم و در آمریکا به وجود آمد، سبکی است که در فرانسه چندان پرورش نیافته و هر از گاهی یک کارگردان صحنه یک "کمدی موزیکال" به روی صحنه می آورد.
وقتی سخن از "کمدی" می رود منظور نمایش های خنده آور نیست بلکه واژه ای است کلی برای نمایش و می تواند همچون "داستان وست ساید" تراژدی را هم در بر بگیرد.
این ژانر که از سال 1910 از موسیقی کلاسیک فراتر رفت واز موسیقی جاز و سالها بعد از دیسکو نیز بهره گرفت، بارها پس ازظهور سینمای متکلم، پس از نمایش در صحنه و به ویژه صحنه بسیار مهم این ژانر "برادوی"، به سینما هم کشانده شد. در حالی که بسیار کم هستند فیلم هائی که تنها بر پایه کمدی موزیکال ساخته شده باشد و بعد دیگران آن کمدی موزیکال را به روی صحنه تآتر بیاورند.
در آغاز از سبک کمدی موزیکال در فرانسه سخن رفت. این سبک که در سالهای 1920-1930 در این کشور بازار گرمی پیدا کرد ، باز هم چیزی شبیه به کمدی موزیکالهای پر زرق وبرق آمریکائی نبود و از آن به عنوان "اپرت" سبک یاد می کردند چرا که در آن بیش از حدود ده خواننده و شمار کمی موزیسین و گاه تنها یک پیانیست وجود نداشت. این سبک ازسال 1970 به بعد در خواب عمیقی فرورفت و دوباره در سال 1995 کمی تکان خورد. در سال 2008 شاهد به روی صحنه آمدن کمدی موزیکال های رایجی چون "کاباره" بودیم. اما ناگهان طی همین چند روز نزدیک به جشن های سال نو دست کم چهار کمدی موزیکال بنام در پاریس با شکوه بسیار به روی صحنه آمده اند.

یکی از آنها، "سفید برفی"، در واقع فیلمی است که توسط کانال 2 تلویزیون فرانسه تهیه شده که بسیار هزینه برداشته که برای یک کانال دولتی بالاست و نشان می دهد تا چه حد کانال های دولتی می خواهند با کانال های غیر دولتی رقابت کنند. در این فیلم که در آن حتا داستان سفید برفی تحریف شده، برخلاف کمدی موزیکال های کلاسیک، از موسیقی گروههای معروف پاپ-راک چون "تلفن" و "کوئین" و نیز ترانه های معروف دیگر استفاده شده است.
در" سفید برفی" تازه، ما با یک صاحب صنعت بزرگ جهان روبرو می شویم که با زنی زیبا اما بی نهایت بدجنس، حیله گر، بی رحم و خشن ازدواج کرده است. این صاحب صنعت در کما فرو رفته و همسرش خود را آماده چنگ انداختن به ثروت وی می کند که ناگهان خبردار می شود شوهرش دختری به نام "سفید" دارد که پنهان نگهش داشته بود و او ناچار است ارث شوهر را با وی ، که دارد 18 ساله می شود، تقسیم کند. ... بقیه داستان را با شناختی که از سفید برفی دارید می توانید حدث بزنید.
"اشک ها و لبخند ها" ، کمدی موزیکال بنام آمریکائی ساخته "راجرز و هامراستین" که از روز 7 دسامبر 2011 تا روز اول ژانویه 2012 در تآتر "شاتله" به روی صحنه است، از آن "کمدی موزیکال" هائی است که فراموش نمی شوند. این کمدی موزیکال که ورژن سینمائی آن نیز، با بازی خوب "جولی اندروز" از موفقیت بسیاری برخوردار شد ، پس از آخرین موفقیتش در صحنه در سال 2009، بار دیگر با میزآنسن "امیلیو ساجی" به روی صحنه تآتر "شاتله" باز می گردد.

کمدی موزیکال "کاباره" که امسال 45 ساله شد، پس از سه سال غیبت از صحنه های پاریس ، به تآتر "مارینی" بازگشت و تا پایان این ماه در آن اجرا خواهد شد . گفتنی است که داستان این کمدی موزیکال که بین سالهای 2006 و 2008 حدود 350.000 تماشاگر را به کاباره معروف "فولی برژر" کشانده بود، در برلن سالهای 30 می گذرد که در آن بحران مالی غوغا می کرد و فاشیزم در حال نمو بود. در آن سالها یک جوان آمریکائی که به برلن سفر کرده بود عاشق خواننده کلوب معروف آن زمان برلن می شود که "کیت کات" نام داشت...
گفتنی است که فیلم "کاباره" ساخته سال 1972، به کارگردانی "باب فاس" و با بازی "لیزا مینللی"، بر گرفته از این کمدی موزیکال، شاید یکی از بهترین آدابتاسیون های کمدی موزیکال در سینما باشد.
"ماما میا"، کمدی موزیکالی که بیش از 40 میلیون نفر تاکنون در 35 کشور آن را دیده اند و یکی از مهمترین کمدی موزیکال های برادوی است ، برای دومین بار، به تآتر "موگادور" در پاریس باز می گردد.
موسیقی این کمدی موزیکال که یک سره توسط گروه افسانه ای سوئدی "آبا" ساخته شده بود یکی از عوامل موفقیت آن به شمار می اید.
در این کمدی موزیکال که اخیرأ فیلمش نیز با بازی "مریل استریپ" به روی پرده سینما ها آمد و چندان جذاب نبود، ما با درگیریهای عشقی یک زن و دخترش روبرو هستیم که میخواهد ازدواج کند و نمی داند کدام یک از دوستان گذشته مادرش پدر اوست.

"جادوئی است" یا شعبده بازی مدرن
در سال 2002، "شعبده بازی" تازه ای وارد صحنه شد که میخواست جای خود را به عنوان هنری تمام عیار باز کند. البته پیش تر شعبده بازان بزرگی چون "روبر هودن" و سینماگری چون "ملیس" این امکان را به وجود آورده بودند، اما با موج جدید، گستره این هنر فرا تر از میراث گذشته که به یک نمایش زنده و تصویری محدود می شد رفت و حس های دیگر(بویائی، شنوائی، لمس و ذائقه) را نیز مخاطب قرار داد.
شعبده بازی نو این امکان را به وجود آورد که تماشاگر دنیای نادیدنی و غیر واقعی را لمس کند و خود را در بعد دیگری ببیند.
این موج وشیوه تازه شعبده بازی در نمایش و "پرفرمانسی" که با دیگر ترفند های تکنولوژیکی همراه است به مناسبت عید های مسیحی در محل استودیوی "سان کتر" پاریس برقرار است و کودک و بزرگسال را به کشف دنیای دیگری دعوت می کند.
"سان کتر" همچنین در پیوند با برنامه شعبده بازی نو وبا دنبال کردن رویدادها و خبرهای روز، چیده مانهائی را به شکل هزارخم ویا مسیرهای دیگربر پا می کند.
ماجرای بنای "سان کتر" هم خود بی شباهت به شعبده بازی نیست چرا که این مکان که در سال 1873 توسط "دیوسز" یا حوزه زیر نظر یک اسقف کلیسا، ساخته شد، در سال 1905 یعنی سال جدائی کلیسا از حکومت، به محل خدمات شهرداری برای کفن ودفن تبدیل گردید. با این کار، گامی پیشرو برداشته شد یعنی هرکسی با هر مذهب و یا باوری می توانست مراسم کفن و دفن مرده خود را انجام دهد. از جمله زنان طلاق گرفته بودند که نمی توانستند، پیش تر از این تغییرات، درروز روشن از این خدمات استفاده کنند و آنها را شبانه به خاک می سپردند. کسانی هم که خود کشی کرده بودند، وضع بهتری نداشتند و آنها نیز طرد می شدند.

شهرداری، مونوپل دراختیار گذاشتن تابوت، ماشین مخصوص، حمل کنندگان تابوت و قطعه گورستان را در دست داشت اما درزمینه برگزاری مراسم آماده کردن مرده و مراسم مذهبی و غیره دخالتی نمی کرد. و از این رو جز در زمان پس از جنگ های مختلف که پیکر سربازان به خانواده هایشان در این محل تحویل داده می شد، هرگز پیکری وارد این محل نمی گردید. این مونوپل در سال 1993 به پایان رسید و فعالیت محلی که در شماره 104 واقع شده و به همین دلیل آن را "سان کتر" می خوانند رو به افت گذاشت و در سال 1997، آخرین کارمند آن نیز محل را ترک کرد. گفتنی است که در سالهای پر فعالیت این محل، همه ساله 27.000 ماشین حمل تابوت وارد این محل می شدند و 1400 نفر و از جمله 40 زن در آن به کار مشغول بودند . در کنار آنان جمعی از نجاران ، مکانیک ها، خیاطها ، رنگرزان ویا بنا ها هم فعالیت داشتند. کار در این محل بسیار منظم بود و هر حرفه ای بخش خود را داشت. علاوه بر یک سالن غذا خوری ، چند محل زندگی هم برای کسانی که کشیک می دادند در آن پیش بینی شده بود. همه کارکنان پیشین این محل خاطره بسیار خوبی از جو محیط کارشان، تیم فوتبال و ارکسترشان دارند و ازدورانی که در آن گذرانده اند و توانسته اند در لحظات سخت دیگران را یاری دهند با افتخار صحبت می کنند. یکی از علل این جو خوب سپردن اداره در آمد این محل در سال 1968 به خود کارمندان بود که باعث شد کارمندان رده بالا به کارگران نزدیک شوند.
بعد ها در سال 2001 کار تعمیرات اساسی این ساختمان انجام گرفت و در سال 2008 در های آن به عنوان یک مرکز فرهنگی به روی عموم گشوده شد و طی تنها یک روز 60.000 نفر از آن جا بازدید کردند واز یک کنسرت رایگان بهره بردند.
گفتنی است که از روز 5 ژانویه نمایشی به نام "بولی، سال صفر" در این محل به اجرا در می آید که مناسب همه اعضای خانواده است.

http://www.104.fr

موزه های فرانسه از بحران اقتصادی بری مانده اند

شمار بازدید کنندگان از موزه های فرانسه طی سالی که به پایان می رسد 5% نسبت به سال گذشته افزایش داشته است. سالی که طی آن 27 میلیون نفر از موزه ها بازدید کرده اند.
سی و پنج موزه ملی در پاریس زیر نظر وزارت فرهنگ قراردارند و حدود ده موزه دیگر در پاریس و 1200 موزه در سراسر کشور به وازرت خانه های دیگر وابسته هستند.
موزه لوور با 8.5 میلیون بازدید کننده در سال در صدر موزه ها و پس از آن کاخ ورسای با 6 میلیون بازدید کننده و سپس مرکز "پمپیدو" با 3.6 میلیون در رده سوم قرار می گیرند.
گر چه موزه های مهم پایتخت بیشترین شمار بازدید کننده را به خود اختصاص می دهند، اما به شمار بازدید کنندگان موزه های استانهای دیگر هم افزوده شده است. به عنوان مثال، موزه مرکز پمپیدوی شهر "مس" شانزده ماه پس از افتتاح بیش از 1 میلیون بازدید کننده را به خود جلب کرده است.
به گفته یک کارشناس سه عامل مهم پشت این افزایش علاقمندی به موزه ها قرار دارد : توسعه توریسم فرهنگی مردمی، بازدید های خانوادگی از موزه ها و سیاست ارزان نگه داشتن بهای ورودی موزه ها و رایگان بودن بازدید از مجموعه های دائمی آنها برای 18 تا 25 سالگان. گفتنی است که ورودی موزه هابه جز نمایشگاههای بسیار مهم، از بلیط سینما ارزانتر است. برخی از شهر ها حتا موزه های خود را رایگان کرده اند.
از سوی دیگر، به گفته "هانری لوارت"، رئیس موزه لوور، موزه ها با تشکیل کارگاههای مختلف دست به نوآوری زده اند و خود را با انقلاب دیجیتالی هم پا نموده اند تا جمعیت بیشتری واز جمله جوانان را به سوی خود بکشند. به عنوان مثال، موزه لوور از ماه مارس آینده به جای راهنماهای صوتی، دستگاههای فرمان جیبی "نینتندو" سه بعدی را در اختیار بازدید کنندگان خود قرار خواهد داد.

مرگ "چیتا"، میمون تارزان

شمپانزه ای که در سال 1931 به دنیا آمد و در اولین فیلم تارزان در کنار "جانی وستمولر"، نقش بازی کرد وسپس در همه فیلم های تارزان او را همراهی نمود، در روز جمعه گذشته، در هشتاد سالگی درگذشت که سن بسیار بالائی برای یک میمون به شمار می آید. چرا که میمون ها بیش از چهل سال عمر نمی کنند.
گفتنی است که در آغاز هیچ سخنی در مورد این شمپانزه در سری کتابهای تارزان، نوشته "ادگار رایس بوروز" نرفته بود . اما در آخرین کتابهایش میمونی در کنار تارزان دیده می شد که نامش "انکیما" بود. بعدها شخصیت "چیتا" در فیلم های سینمائی تارزان گنجانده شد. البته پیش از او شمپانزه های دیگری در نقش چیتا حاضر شدند که همگی درگذشتند.
 

"یک روش خطرناک" که" دیوید کرونن برگ" می بایست از آن پرهیز می کرد

دیوید کرونن برگ کارگردان مهم کانادائی که در گذشته با شماری از فیلم های بسیار خوبش در نقد خشونت و مسائل اجتماعی، که بدون وارد شدن در مقوله روانکاوی، از روان شخصیت ها و تآثیرات اجتماعی بر آنها غافل نمی شد، با فیلم "یک روش خطرناک" میخواهد وارد دنیای روانکاوی شود اما پشت در آن می ماند.
داستان این فیلم که بر گرفته است از یک نمایش موفق، نوشته "کریستفر هامپتون" به نام " سخن درمانی" ، می خواهد جدا شدن راه دو روانکاو مهم ، "فروید" و شاگردش "یونگ" را به تصویر بکشد.
منتها "دیوید کرونن برک"، در این راه از شخصیت "سابین اشپیلرین"، دختر باهوش و زیبای یهودی روسی استفاده می کند که دچار "هیستری" است و قرار است "یونگ" که می رود میراث دار فروید شود، او را روان درمانی کند. روش یونگ، یعنی "سخن درمانی" که در آغاز راه خود است و می تواند هم برای بیمار خطرناک باشد وهم مفید، تآثیر خود را می گذارد و دختر درمان می شود. اما روانکاو یعنی "یونگ" را که روانکاو ی خشکه مقدس بود، متزلزل می سازد. در نتیجه رابطه اش با دختر بیمار ،که پس از درمان تبدیل به دستیارش شده بود، به مسیر دیگری می رود و به رابطه ای "سادو مازوخیست" تبدیل می گردد. این پرداخت که به عادت "کرونن برگ"، خشونت های انسانی را پر رنگ می کند، می توانست فیلم جالبی باشد به شرط این که او نخواهد به جستجوی علل جدائی دو روانکاو مهم بپردازد. چون فیلم به جز چند بحث کوچک بر سر تئوری، خبر زیادی از دنیای پر جوش وخروش روانکاوی آن زمان از یک سو و دنیای درونی "فروید"، از سوی دیگر، نمی دهد. "فروید" تقریبأ به نقش ناظر تبدیل می گردد و در نتیجه تماشاگر از دیدن فیلم ارضا نمی شود.

"نجس ها" بر فیلم های هالی وودی چیره شد

پس از گذشت شش هفته ار نمایش فیلم کمدی "نجس ها" در سینما ها، بدون تبلیغی خاص و به ویژه در مقایسه با آخرین فیلم "اشپیلبرگ" "تن تن" که همزمان به روی پرده سینما ها آمد ، این فیلم 15 میلیون تماشاچی را به سینما ها کشاند وبر رقبای بزرگ آمریکائی خود چون "هری پاتر"و "تن تن" پیش گرفت. "نجس ها" همچنین رکورد فیلم های بسیار مردمی و موفق فرانسوی چون "اشتی ها" و "چیزی برای اعلام ندارم" را شکست. با این حال نتوانست روی دست "تایتانیک" ساخته "جیمز کامرون"، با 20.6 میلیون تماشاگر بزند.
نباید فراموش کرد که "نجس ها" هنوز در آغاز راه است و علیرغم زمان کوتاهی که بر پرده سینما ها بوده، رده ششم بالاترین فروش را از سال 1945 به این سو به دست آورده است.
فیلم "نجس ها" ساخته "اریک توله دانو" و "اولیویه ناکاش" که بر پایه داستان واقعی مرد میلیاردری ساخته شده که پس از سقوط از بلندی کاملأ فلج می شود و تنها مغزش به کار ادامه می دهد، از این رو توجه همگان را جلب کرده که به گروه و یا اقلیتی خاص محدود نمی شود و دو شخصیت اصلی نمادی می شوند برای همه آنهائی که به گونه ای در حاشیه اجتماع قرار می گیرند.
داستان از این قرار است که "فیلیپ پوچو دی بورگو" ی بسیار ثروتمند، که همه اعضای بدنش بی حس است. به جز پرستار و خدمه، نیاز به یک همراه تنومند دارد که بتواند جابجا یش کند و به خواستهایش پاسخ دهد.
از این رو یک آگهی در اداره کار یابی منتشر می کند. جوان تنومند و سیاه پوستی خود را معرفی می کند که به محله های پر تنش حومه پاریس تعلق دارد و تازه از زندان بیرون آمده است.
در واقع این جوان که از برخورد کار فرمایان با همانند خود آگاه است و می داند چندان بختی برای یافتن کار ندارد و تمایلی هم به کار ندارد اما باید برگه رد کار فرما را به اداره یاد شده ببرد تا حقوق بیکاری دریافت کند، از سر سیری به محل می آید.
میلیاردر ناتوان که می خواهد زندگی کند و چندان حوصله آدم های ظاهرأ بسیار جدی را ندارد، به او پاسخ مثبت می دهد و جوان سیاهپوست ناچار می شود تن به کار دهد. اما زبان درازی دارد و از هیچ کاری برای این که صاحب کار او را بیرون کند ، پرهیز نمی کند. در این میان کم کم دوستی و همدستی خاصی بین آنها به وجود می آید و فیلم با ضرب اهنگی تند و طنزی بی وقفه پیش می رود. به شکلی که حتا لحظه ای افت نمی کند و تماشاگر را تا پایان میخنداند. در واقع فیلم از دو فراموش شده یا "نجس" اجتماع صحبت می کند که یکی به دلایل جسمی و دیگری به دلایل اجتماعی در حاشیه قرار گرفته اند.
"فرانسوآ کلوزه" و "عمر سی" که در نقش های خود می درخشند و طبیعی تر از طبیعی هستند، درس زندگی می دهند.
به هر حال برای لحظاتی هم که شده این فیلم به جو اجتماعی تیره شده به دلیل بحران اقتصادی و آینده ای نا روشن، رنگ می دهد.

آیا "آدل" خواهد توانست جای "ایمی واین هاوس" را بگیرد؟

آدل خواننده، آهنگساز و ترانه ساز انگلیسی که در سال 1988 به دنیا آمد و در سال 2008 به عنوان استعداد تازه جایزه "بریت" را ربود و سال بعد جایزه "گرامی" را به عنوان بهترین خواننده تازه کار و بهترین خواننده پاپ ربود، با اولین آلبوم خود "19"، بسیار مورد توجه همگان قرار گرفت.در آن زمان همه از شباهت صدا و سبک خواندش به صدای "ایمی واینهاوس" صحبت می کردند. "آدل" سپس دومین آلبوم خود "21" را در اوائل امسال راهی بازار کرد که آنهم موفقیت آمیز بود و در هفته اول ارائه 208.000 نسخه از آن به فروش رسید وسپس در صدر همه آلبوم ها قرار گرفت.
در ماه نوامبر امسال، "آدل" ناچار شد تارهای صوتی اش را عمل کند . پس از آن وی در وبلاگ خود نوشت که عمل با موفقیت انجام گرفته دیگر هیچ مشکلی وجود ندارد. ما هم امیدواریم چون جای خالی صدای گرم و پر طنین "ایمی واین هاوس" بسیار خالی است.
 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
  • 08:45
  • 08:53
  • 09:56
  • 15:40
  • 09:08
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.