دسترسی به محتوای اصلی
راهِ ابریشم

گروه "پالت" در پاریس پالتی از موسیقی های گونه گون را ارائه کرد

نتشر شده در:

پس از شرکت در جشنواره موسیقی تلفیقی به نام "ایران، آوای امروز" در شهرهای کلن و هامبورگ در کشور آلمان، گروه "پالت به همت انجمن "زوشنا"، روز شنبه گذشته، دو کنسرت در پاریس اجرا کرد.

تبلیغ بازرگانی

این گروه در پی انتشار آلبوم «آقای بنفش»، تور اجرای زنده این آلبوم را آغازنمود و پس از برج آزادی و شهرهای دیگر ایران به اروپا رسید.
کنسرت پاریس که بسیار خوب سازمان یافته بود، با اجرای خوب، ریتم های تند و رابطه ای که خواننده گروه بین هر قطعه با تماشاچیان برقرار می کرد، گرمای زیادی در سالن به وجود آورد. به حدی که دوستان ایرانی کنسرت رو که در اکثرکنسرت ها از حرف زدن با بغل دستی خود پرهیز نمی کنند، در جای لازم شیطنت می کردند اما به محض آغاز موسیقی کاملأ ساکت می شدند.

نظر به این که "امید نعمتی"، خواننده و می توان گفت صحنه گردان گروه سخنان جالبی در صحنه گفت، از او خواستم به نمایندگی گروه به پرسش های من پاسخ گوید.
در آغاز گفتگو از وی خواستم چگونگی به وجود آمدن گروه وگزینش اعضایش را برایمان بازگو کند.

گفتنی است که گروه پالت، پس از پاریس در آمستردام و استکهلم کنسرت خواهد داشت و علاقمندان می توانند برنامه های گروه "پالت" را در صفحه فیس بوک و یا سایت آنها دنبال کنند.

همانگونه که گفته شد، گروه "پالت" که فعالیتش را از سال 89 در سبک تلفیقی «جاز فیوژن» آغاز کرده، درروزهای 11 تا 13 اکتبر در جشنواره موسیقی تلفیقی به نام "ایران آوای امروز" شرکت کرد که توسط انجمن «دیوان» با همکاری فیلارمونی شهرهای کلن و هامبورگ و با برخورداری از پشتیبانی آکادمی هنرهای جهان برگزارشده بود.
هدف برگزارکنندگان جشنواره «ایران، آوای امروز» این بود که علاقمندان به موسیقی ایرانی را با موسیقی تلفیقی و همچنین موسیقی زیرزمینی آشنا کنند

09:02

گفت‌و گو با امید نعمتی

افزون بر گروه "پالتشاهرخ مشکین‌قلم و گروه باربد، مامک خادم، سعید شنبه‌زاده، محمدرضا مرتضوی، پدرام درخشانی و همچنین گروه‌های عجم و نیوش در این جشنواره هنرنمایی کردند و در آن فیلم‌هایی با موضوع موسیقی زیرزمینی به نمایش درآمد.
این گروه ها هر کدام ژانر خاصی داشتند و تنها نقطه مشترک آنها موسیقی تلفیقی با بهره گیری از موسیقی ایرانی بود.
www.facebook.com/pallettmusic

 

 

"گراویتی"، قوه جاذبه زمین، زنده نگه می دارد

در آخرین فیلم خود ، "گراویتی"، "آلفونسو کوراون"، کارگردان مکزیکی، فیلم اضطراب آوری را بدون پلیس و قاتل و قربانی،با رها کردن دو شخصیت در فضا می سازد.
او بدون هیچ انتریگ خاص، با دیالوگ کم و تنهابا دو فضانوردی که در فضا ماهواره شان درپی پخش ذرات و قطعات انفجار یک ماهواره دیگر آسیب می بیند، فیلمی پر هیجان و در عین حال پر اندیشه ارائه می کند. این دو فضانورد که یکی زنی است که دردی بزرگ در زندگی، خلائی درش به وجود آورده و دیگری مردی است که زندگی را دوست می دارد، تلاش می کنند برای نجات از مرگ و اکسیژنی که هر آن گاهش می یابد، خود را به یک ایستگاه فضائی متروک برسانند.
منتها گرچه نام "جرج کلونی" در آفیش فیلم بزرگ نشان داده می شود، ما او را بسیار کم می بینیم، آنهم بیشتر با کلاه فضا نوردی. برعکس "ساندر ا بولاک" در نقش زن دانشمند فضانورد ی ظاهر می شود که با همه دشواریها در راه بازگشت به کره زمین مبارزه می کند.
این فیلم سه بعدی که در هفته نخست نمایشش در آمریکا 55.5 میلیون دلار در آمد داشت و در فرانسه با 26 کپی و 5437 بلیط فروخته شده در ردیف سوم بهترین فروش قرار گرفت، بسیار خوب آغاز می شود و سپس در لحظاتی که بدشانسی به قهرمان فیلم امکان کمی نفس کشیدن را می دهد، بر معنای زندگی تعمق می کند. اما در پایان به نظر می رسد که کارگردان می خواسته به گونه ای آن را تمام کند و این موجب افت فیلم می شود و فیلم همچون یک فیلم سری "ب"، یا کم بودجه و کوچک، پایان می پذیرد.
البته نظر به این که این فیلم مشاورش یک فضانورد واقعی بوده و تروکاژ و ترفند ها ی الکترونیکی به خوبی، به گفته فضانوردان، دید زمین را از بالا باز سازی کرده است، می تواند مورد توجه علاقمندان به فیلم های فضائی و تا حدی تخیلی قرار بگیرد.
گفتنی است که "گارت وایزمن"، فضانورد پیشین آمریکائی ، بر این باور است که این فیلم بسیار خوب و به شکلی واقعی بیرون رفتن فضانوردان از سفینه خود را در فضا نشان می دهد و در این راه موفق تر از فیلم های علمی-تخیلی پیشین است. او می گوید آغاز حرکت در خلأ و بی وزنی و دشواری توقف در این فیلم بسیار واقع گرایانه تصویر شده است. یک فضانورد دیگر، "ژان فرانسوآ کلر ووآ" ی فرانسوی هم باور کردنی بودن صحنه هائی را که نور، تاریکی، بی وزنی، صدای برخورد اشیاء، لرزش صدا و آکوستیک را نشان می دهند، تأئید می کند. اما امکان برخورد قطعات یک سفینه فضائی منفجر شده با یک ماهواره را در فضا باور ندارد. او شماری از بخش های سناریو راناممکن می داند اما می گوید به هر رو "گراویتی" فیلمی است که به خوبی زندگی فضانوردان را در فضا نشان می دهد.
یک از علائم آغاز خوب نمایش فیلم "گراویتی" این است که طی سه هفته 170 میلیون دلار درآمد داشته و 91% نمایش آن سه بعدی بوده است. که دراین زمینه از "آواتار" جیمزکامرون هم پیشی گرفته است.

"مالاویتا"ی "لوک بسون" بر روی زمین دچار اشکال می شود

اگر فیلم "گراویتی" در فضا دچار مشکل می شود، آخرین فیلم"لوک بسون"، کارگردان فرانسوی شبیه به آمریکائی ها، در زمین به گل می نشیند.
مشکل این جاست که علیرغم حضور "رابرت دو نیرو"، "میشل فیقر" و "تومی لی جونز"، فیلمی که کمی ادای فیلم "آزاد شدگان" مارتین اسکورسیزه را در می آورد، به دلیل استفاده بیش از حد از کلیشه های رایج و نابسامانی سناریوی آن نمی تواند اوج بگیرد و تماشاگر را غافلگیر کند.
فیلم ماجرای یک عضو مافیا را به تصویر می کشد که چون اعضای گروه خود را لو داده، همراه با خانواده اش توسط "اف بی ای" محافظت می شود. بدین منظور، "اف بی ای" این خانواده را به فرانسه منتقل کرده و پس از مدتی اقامت در شهر "نیس" در جنوب فرانسه، آنها را در یک شهر استان نرماندی در شمال این کشورساکن می کند. بچه ها به مدرسه می روند، مادر خانواده نقش خود را ایفا می کند و پدر خانواده که خود رانویسنده معرفی کرده در عمل هم کار نوشتن را آغاز می کند، همگی به شکلی اما به دشواری تلاش بر جذب محیط شدن دارند.
این خانواده در عین حال به گونه ای از شخصیت مافیائی خود دور نمی شود و همان خشونت ها را تکرار می کنند. صحنه یافتن رد پای آنها توسط مافیا و رسیدن آنها به این شهر کوچک، یشتر شبیه به یک کمدی-دراماتیک بد ساخت و بی محتوا می شود.
ظاهرأ خود "لوک بسون" هم می دانسته چه فیلم بی ارزشی ساخته چون گفت "رابرت دو نیرو" از او خواسته که این فیلم را کارگردانی کند در حالی که او تنها می خواسته تهیه کننده آن باشد. شماری می گویند که "لوک بسون" که شهرک سینمائی خود" اروپا کورپ " را در سپتامبر 2012 در حومه پاریس، به راه انداخت ، می خواهد با استفاده از نام نام "دونیرو" برای شهرک سینمائی اش تبلیغ کند. از این رو است که او در جزوه تبلیغاتی فیلم "مالاویتا" جمله ای را در مدح شهرک سینمائی اش گنجانده که می گوید : "این شهرک بسیار کار آست چون همه چیز در آن در یک جا گرد آمده است : دفاتر، دکورها، اتاق مونتاژ، لابراتوآرها و سالن نمایش.. از این رو به استودیوهای آمریکائی شبیه است. کار در چنین جائی و با صحنه های فیلمبرداری نو یک رویاست..."

"فریدا کالو" – "دیگو ریورآ" در "اورانژری" پاریس

زوج افسانه ای دنیای نقاشی مکزیک، بار دیگر در نمایشگاهی به نام "فریدا کالو" – "دیگو ریورآ": تلفیق در هنر" ، در موزه " اورانژری" پاریس به هم رسیدند.
در این نمایشگاه که تا روز 13 ژانویه 2014 ادامه خواهد داشت، آثار این دو هنرمند در کنار یکدیگر به نمایش گذاشته می شود تا همه، بار دیگر، دنیای تخیلی گونه گون و با این حال مکمل یکدیگر این دو هنرمند را ببینند.
این آثار بر پایه چند تم : "دایره زندگی و مرگ"، انقلاب و مذهب"، واقع گرائی و عرفان، "کارگران و روستائیان" به نمایش گذاشته شده اند.
در مورد "فریدا کالو" باید گفت که او یکی از معروف ترین نقاشان تاریخ هنر است که به دلیل "اتو پرتره ها"، ازادی خواهی ها و سرنوشت دردناکش بسیار مورد توجه هالی وود نیز بوده است.
او در این "اتو پرتره" ها رنج جسمانی خود را که پس از تصادفی شدید با اتوبوس در سن 18 سالگی همواره با او بود و وی را تا پایان عمر ترک نکرد، بیان می کند.
در این نمایشگاه بزرگ که پس از 15 سال در فرانسه به آثار "فریدا کالو" اختصاص داده می شود، هنر دوستان می توانند آثاری را ببینند که برخی از آنها برای نخستین بار به نمایش گذاشته می شود. آثاری که از مجموعه موزه "دولورس اولمدو" ی مکزیک به امانت گرفته شده است.
گفتنی است که "فریدا کالو" گر چه در سال 1929 با مردی ازدواج کرد که 20 سال از او بزرگتر بود و در دنیای هنرجا افتاده بود و از نظر جسمانی هم در کنار پیکر لاغر و ریزه او، غولی به شمار می آمد، توانست جای خود را پیدا کند.
آن کسانی که اورا "کبوتر" و "ریورا" را "فیل" می خواندند، بعد ها دیدند که این "کبوتر" چندان ناتوان هم نیست.
زندگی عاشقانه آنان هم آرام پیش نمی رفت و گر چه به نظر می رسید این دو نمی توانند با یکدیگر زندگی کنند اما بدون یکدیگر هم این زندگی برایشان ممکن نبود. معشوق های بسیار هر کدام از آنها هم نتوانست میان آنها جدائی بیاندازد.
در آفرینش آثارشان هم این تفاوت به چشم می خورد : "دیگو ریورآ" را همه برای آثار بزرگ دیواری اش که از آرمان های انقلابی سخن می گفت ، می شناختند، در حالی که آثار "فریدا کالو" از دنیای شخصی و آن میله ای سخن می گوید که به هنگام تصادف در شکمش فرو رفت و باعث شد شماری عمل جراحی بر او انجام گیرد وهمواره کسرتی فلزی برتن داشته باشد. به دلیل همین تصادف، او هرگز نتوانست باردار شود و تابلوی او به نام "ستون شکسته" بسیار خوب این سرخوردگی و درد را بیان می کند.
با وجود اختلافات ظاهری در آثارشان، این زوج در شماری از برداشت ها و برخوردشان با هنر سهیم بودند. از جمله استفاده از رنگهای تند، وفاداری به تمدن پیشین مکزیک (دوران آزتک) و دوران پیش-کلمبیائی . آنها همچنین بسیار به کشورشان عشق می ورزیدند.
از این رو برای کشوری چون مکزیک ، که در سالهای پس از انقلاب 1910، در جستجوی هویت خود بود، آثار این دو هنرمند نقش بسیار مهمی ایفا می کرد. نشان دادن این دستاورد یکی از هدف های نمایشگاه موزه "اورانژری" پاریس است

خانه "بنان" هم از دست رفت

خانه استاد بنان، خواننده بنام ایرانی، هم به فهرست بلند خانه‌های تاریخی ویران شده تهران پیوست
خبرگزاری میراث فرهنگی با اعلام این خبر می نویسد : "خانه استاد آواز ایران تخریب شد تا جایش ساختمان بلند سیمانی سر به فلک بگذارد.
این خانه تاریخی که در نیاوران، بلندی‌های جمال آباد، نبش کوچه مینا، پلاک 12 قرار داشت، حال از هر خاطره‌ای تهی شده و تهران یکی دیگر از بناهای مشاهیر خود را از دست داد."
"محمد بهشتی"، مشاور ارشد سازمان میراث فرهنگی، ویرانی این خانه را به مثابه از دست دادن صاحبان تهران می‌داند. او می گوید : «تهران شهر خاطره است. خاطره‌های این شهر را صاحبان این خانه به وجود آورده‌اند. اکنون شنیده‌ام که خانه بنان را تخریب کرده‌اند."

او می پرسد: «تهران کجاست؟ تهران چیست؟ آیا تهران جز خاطره است؟ جز یک رویاست؟ جز چیزی است که دلمان برای آن تنگ می‌شود؟»
خبرگزاری میراث فرهنگی می نویسد : " استاد بنان از سال 54 در این خانه دو طبقه زندگی می‌کرد که ایوانی رو به بلندی‌های دماوند داشت. این خانه در حالی تخریب شد که امروز در دنیا با ارج نهادن بر خانه مشاهیر٬ نه تنها هویت ملی را حفظ می‏‌کنند که خوراک خوبی برای گردشگری فرهنگی نیز پدید آمده است."

 

"شانت کلر" پس از آرژانتین به فتح پاریس می آید

ده سال پس از ارائه "تانگرا"، پدیده تازه "تانگو"، که درسال 2002 درآرژانتین ، موفقیت بسیار بزرگی را به دست آورد و در چند شهر دنیا و ازجمله در روی صحنه تآتر موزیکال پاریس هم موفق بود، بار دیگر "مورآ گودووآ"، رقصنده آرژانتینی، یک کمدی موزیکال تازه را برای زنده کردن خاطره یک کاباره معروف "بوینوس آیرس" ، بنام "شانت کلر" به روی صحنه همین تآتر می آورد.

این نمایش که تا روز 3 نوامبر بر روی صحنه خواهد بود، به کمک شخصیت "آنخل"، سرایدار پیر کاباره ای که "کارلوس گاردل"، خواننده افسانه ای تانگو، در سالهای بین 1930 و 1940 به آن رفت و آمد می کرد و امروز دیگر وجود ندارد، به تاریخچه این معبد رقص تانگو می پردازد.
این کمدی موزیکال در عین حال بزرگداشتی است از آن فرانسوی ای که این کاباره را به وجود آورد وآن را "شانت کلر" نام نهاد که لقب خروس در زبان فرانسه است.
گفتنی است که موسیقی ورقصی که می گویند: "فکر غمگینی است که به رقص در می آید"، پس از استقلال آرژانتین در سال 1810 ، به وجود آمد.
در آن سال با متحد شدن مناطق مختلف، بوئنوس آیرس به عنوان پایتخت بر گزیده شد و در پایان قرن نوزدهم، یعنی سالهای 1870، به منظور کمک به توسعه اقتصادی، دولت تصمیم گرفت کارگران خارجی به این کشور وارد کند. از این رو شماری مهاجر اروپائی و در صدر آنها ایتالیائی ها، با رویای رسیدن به زندگی بهترو ثروت اندوزی، راهی آرژانتین شدند. اما بسیار زود این امید آنها نقش بر آب شد چرا که اکثر آنها در خانه های مخروبه ودر حومه شهر جای داده شدند. آنها نه تنها از غم غربت و کمبود خانواده (75% این مهاجران را مردان تشکیل می دادند) که از کمبود زن هم در رنج بودند. این مهاجران اروپائی ساعت های فراغت خود را در قهوه خانه ها وکاباره های محقر می گذراندند و با سازهائی که از کشورهای خود آورده بودند، نوا سر می دادند. از امتزاج این فرهنگ ها، از پولکای اروپائی گرفته تا موسیقی یهودیان اروپای شرقی، ترانه های ایتالیائی و موسیقی کولیان اسپانیائی، در سالهای 1890-1900 تانگوی آرژانتینی به وجود آمد. این موسیقی که درآغاز برای همراهی رقص از آن استفاده می شد، در سال 1917 تبدیل به یک "ژانر" خاص گردید و کلام وشعر هم به آن افزوده شد. اشعاری با مضامین اجتماعی و عشقی. بدین ترتیب تانگو چشم به جهان گشود. ساز "باندنئون" هم که در مورد به وجود آمدنش قصه های بسیاری نقل میشود، به کمک آن سوز دلی آمد که مهاجران نا امید می خواستند بیان کنند.

سالهای باشکوه موسیقی تانگو را سالهای 1940 و 1950 یا سالهای رونق اقتصادی آرژانتین تشکیل می دهند که نه تنها به همه طبقات و گوشه وکنار آرژانتین رخنه کرد و جای بسیار بزرگی در دل مردم پیدا نمود، بلکه خوانندگانی چون "کارلوس گاردل" را به جهانیان شناساند. بعد ها باز هم کسانی چون "آستور پیاتچولا"، باندونئونیست به نام، اجراهای تازه "تانگوی" آرژانتینی را به سراسر جهان صادر کردند. امروزه، تانگو تبدیل به یک پدیده هویتی مهم برای آرژانتینی ها و سبکی برای بیان انتقادات اجتماعی و غم درون شده است.
 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
  • 08:45
  • 08:53
  • 09:56
  • 15:40
  • 09:08
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.