تازهترین رمان یاسمینا رضا، نمایشنامهنویس و نویسنده فرانسوی Babylone (بابل) نام دارد. در این رمان ۲۲۰ صفحهای که از سوی انتشارات "فلاماریون" در پاریس چاپ شده، نویسنده برای نخستین بار به سراغ یک سوژه پلیسی برای روایت میرود.
تازهترین رمان یاسمینا رضا، نمایشنامهنویس و نویسنده فرانسوی Babylone (بابل) نام دارد. در این رمان ۲۲۰ صفحهای که از سوی انتشارات "فلاماریون" در پاریس چاپ شده، نویسنده برای نخستین بار به سراغ یک سوژه پلیسی برای روایت میرود.
یاسمینا رضا شاید بیش از آنکه در میان فرانسویان شناخته شده باشد، با ترجمه آثارش در کشورهای دیگر، خوانندگان بسیار دارد. از او نمایشنامههای بسیاری از جمله "مرد اتفاقی"، "گفتوگوهای پس از خاکسپاری"، "هنر" و "خدای کشتار" منتشر شده.
همچنین "اندوه ژرف"، "آدام ابربرگ"، "سپیدهدم، عصر یا شب" از رمانهای او هستند.
رمان "بابل" را شاید بتوان ترکیبی از ژانرهای مختلف دانست که به نظر میرسد چندان هم در سنت ادبی فرانسه رواج نداشته باشد. اما یاسمینا رضا در رمان تازهاش با مهارت و استادی چنین کاری انجام داده است.
در ابتدای رمان و پیش از آغاز داستان میخوانیم: "جهان، خوب چیده نشده؛ به هم ریخته است. من تلاش نمیکنم آن را منظم کنم."
این جمله از "گری وینوگراند" عکاس آمریکایی است که او را بیشتر با عکسهای خیابانیای میشناسند که از زندگی در آمریکای اوایل دهه ۶۰ میلادی گرفته بود.
و رمان با شرح یک عکس از کتاب "مردم آمریکا" کاری از روبرت فرانک آغاز میشود.
رمانی که نام آن در عین حال که برگرفته از یکی از مضامین عهد عتیق است، به گفته نویسنده میتواند مفهمومی بس گسترده داشته باشد.
بابیلون یا همان بابل به معنی "دروازه خدا" نیز در کتاب مقدس به کار رفته.
بایل، واژهای با معنای گسترده و قوی
در عهد عتیق به بابل اشاره شده و در "کتاب آفرینش" واژه بابل به معنی "گیجشده" به کار رفته.
در عهد عتیق امده که به دلیل گمراهی بندگان، خدا زبان واحد مردم را به هفتاد زبان در بابل تبدیل کرد و از اینرو مردم در صحبتکردن با یکدیگر گیج شدند و در مزامیر داوود نیز به بابیلون اشاره شده است.
یاسمینا رضا درباره دلیل انتخاب این عنوان برای رمانش در گفتگو با رادیو بینالمللی فرانسه میگوید: " جالب است، چون از من سوالات زیادی درباره عنوان کتاب شده است. هرکس به طریقی معنی آن را دریافت میکند. به همین دلیل چندان مایل نیستم که تفسیر شخصی خودم را از آن ارائه کنم. چون من فکر می کنم این یک کلمه بسیار گسترده و قوی است و همچنین واژه ای است که به هرشکلی میتوان آن را توضیح داد. بابیلون برای من دنیا و مردم پبش از ماست که اکنون نیستند. کتاب های عکس، آدم های ناشناسی که پیش از ما زیسته اند."
قصه ساده زندگی مردمان پیش از ما
رمان "بابل" با یک ماجرای ساده آغاز میشود. الیزابت، راوی داستان، همزمان با شصت ساله شدنش، برای یک مهمانی بزرگ تدارک میبیند. اما نیمه شب، پس از پایان مهمانی، داستان به سویی دیگر میرود. یکی از همسایگان از پلهها پایین می آید، در خانه الیزابت را می زند و می گوید که همسر خود را کشته است. با این اتفاق لحن روایت هم به طور کلی تغییر می کند. و به آن چیزی می رسد که به ان "رمان نوآر" (سیاه) می گویند.
منظور از رمان "نوآر" امروزه در واقع داستانی پلیسی است که در بستر یک واقعیت اجتماعی روایت شود و در عین حال سخن نقادانه و معترضانه نیز داشته باشد.
یاسمینا رضا درباره دلیل انتخاب این مضمون برای روایت چنین میگوید: " من دوست داشتم این داستان را بنویسم که به فکرم رسیده بود. مدت هاست این قصه در ذهن من می گردد. در واقع این یک قصه کاملا کلاسیک است. چند بار تاکنون حتی خود شما از خود پرسیده اید که چه کار می کردی اگر برادرت، خواهرت یا بهترین دوستت به سراغت می آمد و می گفت مرا پنهان کن، من کسی را کشته ام. کمکم کن. آیا شما کمکش می کردید؟ یا رد می کردید؟
من فکر می کنم خیلی از مردم این دو راهی را برای خود تصور کرده و درباره آن خیالپردازی کرده اند. خوب من آن را نوشتم. در واقع این داستان، ابتکار من نبود. چیزی که برایم جذاب بود اضافه کردن لحن و سبک و شخصیت های داستانی خودم به آن بود. این نخستین بار است که من اینطور می نویسم. من هیچ وقت رمانی ننوشته بودم که شبیه یک رمان باشد. اما اینجا فکر می کنم شبیه رمان شده. "
رمانی با مختصات یک زندگی
یاسمینا رضا بیشتر به عنوان نمایشنامهنویس تا رماننویس شناخته میشود و در این رمان هم که همه ویژگیهای یکرمان را دارد، میتوان جای پای هنر نمایشنامهنویسی را نیز به روشنی مشاهده کرد. در عین حال نویسنده از شرح عکس برای پیشبرد روایت نیز استفاده میکند. همچنان که در بخشی از داستان میخوانیم: "همه میخندیدند. زوج مانوسکریوی میخندیدند. این تصویری است که از آنها باقی مانده. ژان لینو، با بلوز یاسی رنگ، با عینک تازه زرد و نیمه گرد، پشت کاناپه ایستاده است. سرخ شده از نوشیدن شامپاین یا از هیجان بودن در جمع و همه دندانهایش دیده میشود. لیدی، نشسته پشت او، با دامنی که از دو طرف افتاده، صورت مایل به چپ و در حال قهقهه. بیشک آخرین خنده زندگیاش. خندهای که من در آن بیکرانگی را مشاهده میکنم. خندهای بدون خباثت، بدون طنازی که من هنوز طنین آن را با صدای پسزمینهاش میشنوم. خندهای که هیچچیز آن را تهدید نمیکند، بر هیچچیز سایه نمیافکند، هیچ نمیداند. ما برگشتناپذیری را پیشبینی نکرده بودیم."
نویسنده نمایشنامه "هنر" از تاثیر عکس بر خودش چنین میگوید: " من همیشه از عکس ها بسیار الهام گرفته ام. عکس بیشتر از هر چیز در زندگی بر من تاثیرگذار و الهام بخش بوده برایم، حتی بیشتر از ادبیات یا موسیقی. مسلما عکس همیشه برای من یک منبع الهام بوده."
هرچند برخلاف نویسنده که می گوید یک داستان پیش پاافتاده را برای نوشتن انتخاب کرده، الیزابت، راوی داستان در خلال روایت، به نوعی کشف و شهود می رسد. الیزابت از بی تحرکی، نوعی جمود و افسردگی ناشی از آن به یک حرکت می رسد و از اینکه در یک ماجرا درگیر شده و سرنوشت یک دوست به تصمیم او بستگی دارد، بسیار هیجان زده شده است.
نویسنده رمان "بابل" معتقد است که "حرکت یعنی زندگی" و تاکید میکند: "به طور کلی از نظر من، غم و افسردگی، اغلب ناشی از تکان نخوردن و کاری نکردن است."
یاسمینا رضا در این رمان نیز همچون دیگر آثارش در انتخاب اسامی وسواس زیادی به خرج داده است: "من فکر میکنم که یک پرسوناژ با نامش آغاز میشود. همیشه به این اندیشیده ام. بارها پیش آمده که در حین نوشتن داستان، اسم شخصیتی را تغییر داده ام به دلیل اینکه با آن راحت نبوده ام. باید حتما از انتخاب اسم شخصیت راضی باشم."
اما نام "بابل" که یاسمینا رضا معنی آن را گسترده میداند، براساس مضمون رمان با تبعید و هویت گمشده هم میتواندم مترادف باشد. "ژان لینو" در حالی که بعد از کشته شدن همسرش، منتظر رسیدن پلیس است، به یاد می آورد که در کودکی پدرش این بخش از مزامیر داوود را برای او می خواند: "هنگام رفتن به اسارت، کنار رودخانه بابل نشسته و گریه کردیم. هنگامی که کوه صهیون را به خاطر آوردیم، اشکهایمان سرازیر شد."
در واقع میتوان گفت همه پرسوناژهای رمان بابل، حتی گربه پیر که جز زبان ایتالیایی نمیداند، همه تبعیدی هستند. تبعیدشده از جوانی و از رویاهایشان. همچنان که یکی از مهمانان خانه الیزابت در شب جشن میگوید: "جوانیمان از دست میرود."
در این رمان نویسنده زندگی روزمره این شخصیتهای تبعیدشده را روایت میکند و خواننده در عین حال که از خواندن رخدادهای زندگی این شخصیتهای طبقه متوسط فرانسه لذت میبرد، ناگهان حس میکند وارد فضایی متفاوت شده است. آنهم پس از خواندن 78 صفحه از داستان. درحالی که تا پیش از آن خواننده نه تنها انتظار واقعه قابل توجهی را در ادامه داستان ندارد، بلکه با توجه به ضرباهنگ روایت، چیزی جز شرح زندگی کسالتبار شخصیتها از بقیه داستان نمیخواهد.
به طور کلی میتوان گفت که رمان یاسمینا رضا با ترکیب چند ژانر، برخاسته و متاثر از زندگی است. همچنان که زندگی نیز نه کاملا تراژیک است و نه همیشه کمدی، نه همیشه اشک دارد و نه هر روز خنده.
یاسمینا رضا در سال 1959 در پاریس از مادری اهل مجارستان و پدری ایرانی- روس متولد شده است.
پدرش " ژان رضا" نوازنده غیرحرفهای پیانو و مادرش نوازنده ویلن بود. یاسمینا رضا نیز کار خود را با بازیگری آغاز کرد و نخستین نمایشنامهاش "گفتوگوهای پس از یک خاکسپاری" موفق به دریافت "جایزه بزرگ مولیر" شد. نمایشنامه "هنر" او نیز برنده جایزه "تونی" شده است.
تازهترین رمان یاسمینا رضا اکنون در فهرست نامزدهای جایزه ادبی "رونودو" قرار دارد.
برای شنیدن این برنامه، روی تصویر بالا کلیک کنید:
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید