مانیفست ادبی ورزش
ورزش به ورزش محدود نمیشود. رد پایش را میتوان همه جا دید، از شرکتهای بزرگ تجاری گرفته تا دفتر سیاستمداران جهان. ورزش بیمرز است، بیمرزیاش را میتوان در بازتاب رویدادهای مهم ورزشی در چهارگوشه دنیا دید؛ اینکه چگونه زمان و مکان نمیشناسد. اما نسبت ورزش با ادبیات چیست؟ یا به عبارت بهتر نویسندگان جهان به چه شیوه از ورزش سخن میگویند؟ به مناسبت برگزاری المپیک لندن، پنجرهای به دنیای ورزشی چند نویسنده میگشاییم.
نتشر شده در: : روزآمد شده در
نفس بکش
سوار بر باد
و بالا برو
انگار کفشی به پا نداری
و باز بالا برو
...
از این پس
میتوانی آواز بخوانی
جنگل را صدا بزنی
و روی پاهایت برقصی.
این بخشی از اشعار ژان لوئی ژیووانونی، شاعر و نویسنده فرانسوی است. ژیووانونی که اکنون رییس خانه نویسندگان است، اشعارش را درباره «دویدن» در مجموعهای با نام «در درونت برقص» منتشر کرده است.
***
وزرش یکی از مضامین پررنگ در آثار ادبی جهان است و در این میان نویسندگان بسیاری درباره «دویدن» کتاب نوشتهاند.
شاید در این زمینه بهتر باشد از هاروکی موراکامی، نویسنده معاصر ژاپنی، آغاز کنیم که برای ما ایرانیها هم نامی آشناست.
ورزش دویدن، بخشی از زندگی روزانه موراکامی است؛ او خود گفته که روزی چند کیلومتر میدود.
این نویسنده در کتابی با عنوان «از دو که حرف می زنم از چه حرف می زنم» از خاطراتش درباره این ورزش نوشته است.
ماجراهای این کتاب از ابتدای دهه هشتاد میلادی آغاز میشود، یعنی زمانی که موراکامی برای کم کردن وزن خود و همچنین ترک سیگار، به دویدن روی آورد. این ورزش آن چنان برای او جدی شد که بارها در مسابقات بینالمللی دو نیز شرکت کرد.
از نظر موراکامی، شباهتی میان دویدن و نویسندگی وجود دارد، به همین دلیل است که او زندگیاش را وقف این دو کار کرده است.
موراکامی میگوید: «خوشحالم که طی این همه سال، تحت هر شرایطی، از دویدن دست بر نداشتهام. دلیل خوشحالیام آن است که رمانهایم را دوست دارم. اگر دویدنهای روزانه در راه برآوردن خواستهام به من یاری رسانده، پس باید بسیار سپاسگزار آن باشم.»
به اعتقاد موراکامی، دویدن کمک زیادی به خلاقیت ادبی میکند و به نویسنده نظم و ترتیب خاصی میدهد. زیرا از نظر او، برای رمان نویس شدن فقط استعداد کافی نیست و علاوه بر استعداد، باید تمرکز و استمرار داشت؛ و ورزش همین تمرکز و استمرار را برای نویسنده به ارمغان میآورد.
اما نویسندگان دیگری هم هستند که درباره «دویدن» اثر ادبی خلق کردهاند. یکی از نمونههای جدید در این زمینه، رمان «دویدن» اثر ژان اشنوز، نویسنده مشهور فرانسوی است که سال ۲۰۰۸ از سوی انتشارات مینیویی منتشر شد.
اشنوز رمان «دویدن» را بر اساس زندگی امیل زاتوپک دوندهٔ دوهای استقامت و دوی ماراتون نوشته است.
دویدن یعنی خودآگاهی؛ در مقابل خود قرار گرفتن، خود را قضاوت کردن و در نهایت خویشتن را شناختن.
زاتوپک که اهل چکسلواکی بود، در عصر خود، یعنی دهه چهل و پنجاه میلادی، یک پدیده در عالم ورزش محسوب میشد؛ این ورزشکار در المپیک ۱۹۵۲ هلسینکی سه مدال طلا در سه مادهٔ ۵ هزار، ۱۰ هزار و ماراتن به دست آورد و رکورد المپیک هر سه ماده را شکست، در حالیکه تا پیش از آن هرگز مسابقهٔ ماراتن نداده بود. یک مدال طلا و نقرهٔ او در المپیک ۱۹۴۸ لندن نیز در شرایطی به دست آمد که او برای اولین بار در خارج از کشور خود مسابقه میداد. از او نقل شده که گفته: «ماهی شنا میکند، پرنده پرواز، و انسان میدود.»
ژان اشنوز در رمان «دویدن»، یک زندگینامه ننوشته است، بلکه یک رمان با تمامی ویژگیهای ادبیاش خلق کرده است؛ اوج و شکوه ورزش دودیدن را میتوان در رمان اشنوز خواند و لمس کرد.
اشنوز بابت نگارش این رمان که نثری شاعرانه دارد، برنده جایزه بزرگ ادبیات ورزشی در سال ۲۰۰۸ شد که از سوی انجمن نویسندگان ورزشی تأسیس شده است.
اما به غیر از موراکامی و اشنوز، نویسندگان دیگری هم درباره دویدن کتاب نوشتهاند؛ گرچه به اندازه این دو مشهور نیستند.
به عنوان نمونه، دانیل دو روله، نویسنده سوئیسی بعد از این که دوبار در مسابقات ماراتن نیویورک شرکت کرد، تجربیاتش را در رمانی با نام «خط آبی» نوشته است.
ماکس، شخصیت اصلی این داستان که یک معمار است، تصمیم میگیرد که در مسابقات ماراتن نیویورک شرکت کند. او طی مسیر این مسابقات، و با گذشتن از محلات مختلف نیویورک، تمام گذشته خود را مرور میکند. ماکس پس از 42 کیلومتر دویدن به زمان حال میرسد.
دویدن در این کتاب یعنی «خودآگاهی»؛ در مقابل خود قرار گرفتن، خود را قضاوت کردن و در نهایت خویشتن را شناختن. کارکرد ادبیات هم همین است.
نویسنده در این رمان این نکته را به خواننده گوشزد میکند که زندگی دقیقا مثل همین دویدن، با سرعت میگذرد. همچنین گذشته به کوتاهی مسیر مسابقات است.
***
به غیر از دویدن، نویسندگان به ورزشهای دیگر هم توجه کردهاند؛ مثلا در ادبیات انگلیسی، کتابهای زیادی درباره فوتبال نوشته شده که از این میان میتوان به کتاب نیک هورنبی درباره زندگی یکی از طرفداران سرسخت تیم آرسنال اشاره کرد که بر اساس آن فیلمی نیز ساخته شده است.
همچنین جان کینگ، نویسنده انگلیسی که رمانی دارد با نام «کارخانه فوتبال» که اولین کتاب اوست و با همین رمان به شهرت رسید.
در ادبیات آمریکایی نیز میتوان به نمونههایی اشاره کرد؛ مثلا وزرش بوکس جایگاه ویژهای در داستانهای جک لندن دارد. در داستان «یک تیکه گوشت»، یک بوکسر پیر میخواهد مبارزه کند تا برای مقدار کمی غذا، پول به دست آورد. یا در داستان «مکزیکی»، پسرک انقلابی برای تامین خرج انقلاب بوکس بازی میکند. در داستان «قهرمان» نیز یک پسر جوان، عاشق رینگ بوکس است.
در واقع، جک لندن دنیای بوکس را به دنیای واقعی ترجیح میدهد: «داشتن صورت متلاشی شده در رینگ بوکس که توسط یک مشتزن درستکار متلاشی شده، خیلی بهتر از داشتن آستر معده متلاشی شدهای است که با خوردن گوشتهای شیمیایی و فاسد یک کارخانهدار پست به این حال و روز درآمده.»
او دنیای دلخواه و آرمانی خود را در بوکس یافته و با آن به اظهار عقاید سیاسی و اجتماعی پرداخته است: «در کار مشتزنی، آدمها طبقهبندی میشوند. سبکوزنها با سبکوزنها میجنگند؛ سبکوزنها هیچگاه با سنگینوزنها درنمیافتند، و ضربههای خطا هم مجاز نیست. وقتی که انسانی در میدان مشتزنی ضربه خطایی می زند، جنگ، بلافاصله متوقف و او بازنده اعلام میشود، و هنگامی که رینگ را ترک میکند توسط تماشاچیان هو میشود.»
آن چه برای این نویسندگان جالب است، ویژگیهای دنیای ورزش است: ارادهای آهنین در آغاز یک راه، مقاومت در عین خستگی، و در نهایت حس افتخار در لحظه پیروزی.
اما دنیای واقعی برای جک لندن مثل دنیای بوکس نیست: «هنگامی که یک انسان ضربه خطایی میزند بلافاصله پیروز اعلام میشود و با جایزهای که دریافت میکند تشویق هم میشود؛ یک صندلی در مجلس سنا، یا قصری در خیابان پنجم.»
همچنین در میان نویسندگان آمریکایی، نورمن میلر نیز به بوکس علاقه زیادی داشت. کتاب «مبارزه» نوشته این نویسنده آمریکایی، درباره مبارزه بین علی و فورمن، دو شخصیت داستان، در رینگ بوکس است. او در این زمینه مقالات متعددی نیز نوشت.
نویسندگان دیگری هم در جهان هستند که دیگر رشتههای ورزشی، مثل اسکی، تنیس، راگبی و ... را دستاویز خلق آثار خود کردهاند. یا کلا مقوله ورزش را بستری برای داستانهای خود ساختهاند؛ مثل پل فورنل، نویسنده فرانسوی، که داستانهای کوتاه خود را درباره ورزش با نام «در ذهن ورزشکاران» به چاپ رسانده است.
آن چه برای این نویسندگان جالب است، ویژگیهای دنیای ورزش است: ارادهای آهنین در آغاز یک راه، مقاومت در عین خستگی، و در نهایت حس افتخار در لحظه پیروزی.
***
«دشمنان ورزش خطرناکند؛ آنها ما را مجبور میکنند تا از ورزش سخن بگوییم.»
اگر عنوان «نظریهپرداز ادبی ورزش» درست باشد و بخواهیم یک نویسنده را با این عنوان خطاب کنیم، آن نویسنده کسی نیست جز: «ژان ژیرودو» رماننویس، مقالهنویس، نمایشنامهنویس و دیپلمات فرانسوی که در اواخر قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم میزیست.
ژیرودو در کنار رمانها، نمایش نامهها و مقالاتش، کتابی دارد با نام «ورزش»، که حاوی تأملات ادیبانه وی در زمینه ورزش است. شاید بتوان این کتاب را «مانیفست ادبی ورزش» نامید.
او در این کتاب مینویسد: «ورزش تنها ابزار بشر برای حفظ قابلیتهای اصلی و بدوی اوست. ورزش گذر انسان را از عصر حجر گذشته به عصر حجر آینده تضمین میکند، از دوران ماقبل تاریخ به دوران مابعد تاریخ. به لطف ورزش است که ردپای مضرات تمدن بر جای نمیماند.»
این نویسنده که خودش به طور روزانه ورزش میکرد، در این کتاب، تمامی مفاهیم مدرن را به ورزش پیوند داده است: اومانیسم، دموکراسی، مدنیت، آموزش و... همچنین برای ژیرودو، ادبیات هم گونهای ورزش بود.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید