پیکارجوی داعش: در زمان کشتن احساس ترحم میکردم، اما کارم را تمام کردم
مجله لوپوئن در شماره این هفته خود گزارشی ویژه از شهر رقه در سوریه دارد. دو خبرنگار این مجله که به این شهر رقه سفر کردهاند با چند تن از پیکارجویان داعش که به اسارت درآمدهاند گفتگویی انجام دادهاند.
نتشر شده در:
گوش کنید - ۰۵:۰۵
مجله لوپوئن مینویسد: شهر رقه به پایتخت دولت اسلامی (داعش) تبدیل شده بود. در آخرین ساعتهای مبارزه برای آزادسازی شهر، آن عدهای که چهار سال زیر وحشت حضور داعش بسر بردهاند از جهنم رقه سخن میگویند.
"حسن عبدالله" اولین کسی است که لب به سخن گشود؛ او ٢٣ ساله است و میگوید که بعد از یک درگیری فامیلی به داعش پیوسته است؛ حسن عبدالله در اردوگاهی در ٨٠ کیلومتری شهر رقه آموزش دیده است؛ او از تکنیک سر بریدن میگوید و اضافه میکند تمام مدت از دیدن این صحنه حالت تهوع داشتم. مأموریت حسن عبدالله شرکت در یک حمله انتحاری بوده است؛ وی میگوید که میشنیدم اعضای گروه در تدارک حملهای تروریستی در اروپا هستند، اما برای این حملات معمولاً افرادی را که شجاعت بیشتری داشتند انتخاب میکردند.
پیکارجوی دیگری که "عبدالقمی واسمی" نام دارد و ٣١ ساله است به خبرنگار لوپوئن میگوید، در دهکده ای در نزدیکی شهر حلب رشد کرده است و هدف وی از پیوستن به داعش این بوده که میخواسته شخص مهمی شود. واسمی با حقوقی بسیار کمتر از پیکارجویان خارجی، نزدیک به ٢٠٠ دلار در ماه برای این گروه کار میکرده است.
عبدالقمی واسمی در ادامه این گزارش از دستگیری مادر و پسری به اتهام جاسوسی برای سازمان اطلاعات سوریه میگوید که در ژانویه ٢٠١٦ در شهر دمشق اعدام شدند. وی توضیح میدهد که مادر را در جایی پنهان شکنجه کردم و کشتم، اما پسر او را در برابر مردم شهر شکنجه و اعدام کردم. عبدالقمی واسمی به خبرنگار مجله لوپوئن می گوید «در زمان کشتن آنها احساس ترحم می کردم اما کارم را تمام کردم». او در پاسخ به خبرنگار لوپوئن که از وی سؤال میکند این حجم از جنایت برای او چه معنی داشت می گوید: برای عبرت و ترساندن مردم.
عبدالقمی واسمی همچنان از تجاوز سخن میگوید و ادامه می دهد: یک روز فرماندهام دختری ایزدی را برای من آورد در صورتیکه من دارای همسر بوده و او را دوست داشتم؛ اما داعش ما را مجبور به این کار میکرد.
در این گزارش پیکارجویای دیگری میگویند که شهر رقه یکی از پایگاه های اصلی برای برنامهریزی حملات تروریستی در اروپا بوده است و اضافه میکند، به عنوان مثال "فوادمحمد عقاد" در شهر رقه بسر می برد؛ وی یکی از افراد انتحاری بود که در ١٣ نوامبر ٢٠١۵، سالن کنسرت "بتکلان" در پاریس را مورد حمله قرار داد.
در این گزارش همچنین لوپوئن با چند تن از کردهایی که در اسارت داعش بودهاند نیز گفتوگو کرده است. یکی از زنان کرد که نجات یافته، می گوید از پسر ده سال من سؤال کردند که پدر تو کدام گروه را ترجیح می دهد: دولت اسلامی، رژیم سوریه و یا کردها؟ و پسر کوچک من جواب داده بود که در میان ما کسی سیگار نمیکشد و حتی منظور آنها را متوجه نشده بود.
این پسر ده ساله موفق شد خود را در بیابان پنهان کند. مادر او به خبرنگار لوپوئن میگوید که تا شب دنبالش گشتم و بالاخره او را با پاهایی غرق در خون پیدا کردم.
مجله لوبس در شماره این هفته خود گزارشی را به جنجال پیرامون "هاروی ونستین" تهیه کننده مشهور هالیوود اختصاص داده است.
هاروی ونستین، چندین جایزه اسکار را از آنِ فیلمهای خود کرده است. او اینروزها متهم به آزار و اذیت بیش از ٣٠ زن و بطور مشخص ۵ زن از بازیگران مشهورهالیوود است. اتهام وی سوءاستفاده، آزار و خشونت جنسی با زنان است.
"هاروی ونستین" در هفته گذشته، تیتر نخست خبرها بوده و به شدت مورد حمله رسانهها قرار گرفته است.
مجله لوبس می نویسد: "هاروی وینستن"، شادی، افراد هالیوود و داستانهای آموزنده را دوست دارد؛ این مجله از زمانی یاد می کند که هاروی ونستین دفتر کار مشترکی با "رابرت دنیرو" بازیگر سرشناس هالیوود داشت. لوبس ادامه میدهد، زمانی که "نلسون ماندلا" از زندان آزاد شد، رابرت دنیرو که از دوستان نزدیک وی بود یک میهمانی در این دفتر برای ماندلا ترتیب داد؛ نلسون ماندلا در آن شب گفت: ٢٧ سال در زندان بودم، پنجشنبه من را به سینما بردند و "ادی مورفی" من را خنداند، "رابرت دنیرو" من را ترساند و "الیور استون" من را به تفکر واداشت.
"هاروی ونستین" با غرور میگوید: منظور نلسون ماندلا قدرت سینما بوده است.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید