آلن عاشق و حسود
این که آلن رب گریه، نویسنده رمان «حسادت»، خود در زندگی زناشوییاش یک حسود تمام عیار بوده، یکی از صدها راز شخصی این نویسنده بزرگ فرانسوی است که فقط همسر او میتوانست با انتشار دو کتاب دربارهاش برای علاقهمندان به رب گریه برملا کند.
نتشر شده در: : روزآمد شده در
«خیلیها رب گریه را میشناسند، اما چه کسی آلن را میشناسد؟ نمیخواهم در این جا زندگینامه آلن رب گریه را بنویسم، همینطور نمیخواهم به موضوعاتی که او در مبحث رمان مطرح میکرد بپردازم. کار من در این کتاب خیلی محدود است: روشن کردن بعضی از سطوح زندگی مشترکمان، تأکید بر جنبههایی از شخصیت آلن رب گریه با استفاده از چیزهای خصوصی یا روزانه، و کامل کردن تصویر عمومی رب گریه با بخش زندگی زناشوییاش. فقط همین.»
اینها جملات کاترین رستاکیان یا کاترین رب گریه، همسر آلن رب گریه است در کتاب «آلن» که به تازگی در فرانسه و از سوی انتشارات فایار در 240 صفحه منتشر شده است.
کاترین رب گریه در این کتاب پنجاه و هفت سال زندگی با آلن رب گریه را روایت و در واقع خاطراتش را از زندگی با این نویسنده بزرگ فرانسوی بازگو کرده است.
خواننده در این کتاب با زندگی خصوصی پدر «رمان نو» آشنا میشود، مثلا این که او عاشق شراب و چای بوده یا این که آلن خودش سس کچاپ درست میکرده است.
همچنین کاترین رب گریه در این کتاب به برخی از سوءتفاهمهایی که در زمان حیات همسرش به وجود آمد پاسخ میدهد؛ مثل شرکت نکردن آلن رب گریه در مراسم خاکسپاری ژروم لیندن، دوست و ناشرش.
نویسنده همچنین به برخی از موضوعات جنجالی حول و حوش رب گریه میپردازد، نظیر ارتباط آلن رب گریه با کاترین ژوردن، بازیگر زن فیلمهایش که اطرافیانش را نسبت به زندگی زناشوییاش نگران کرده بود، اما کاترین رب گریه میگوید که هیچ وقت در این زمینه نگران نبوده است.
اما کاترین رب گریه که خود نویسنده است و اولین کتابش را با نام مستعار «ژان دو برژ» با عنوان «تصویر» و با مقدمه آلن رب گریه در سال 1956 به چاپ رسانیده، همزمان کتاب دیگری را نیز منتشر کرده است: «نامهها».
کتاب «نامهها» همانطور که از اسمش پیداست، مجموعهای است از نامهنگاریهای آلن رب گریه با همسرش.
در واقع خواننده در این کتاب با داستان عشق آلن رب گریه آشنا میشود؛ داستانی که در عین پیشپاافتادگی بسیار شگفتانگیز است.
در این کتاب نیز مثل کتاب «آلن»، خواننده با زندگی خصوصی رب گریه آشنا میشود. این نویسنده ضمن نامههایش از سفرها، اتفاقات روزانه مثل باغبانی، و همچنین نحوه نوشتناش میگوید.
آلن رب گریه همچنین در این نامههایش از روابط خود با دیگر نویسندگان مثل مارگریت دوراس، رولان بارت و کلود سیمون نوشته است.
آشنایی آلن با کاترین به سال 1951 باز میگردد، زمانی که تازه نوشتن رمان «پاککنها» را آغاز کرده بود. آلن 29 ساله و کاترین 21 ساله بود.
اولین دیدار آنها در شهر استانبول اتفاق افتاد. او که مهندس کشاورزی بود به علت بیماری مجبور شده بود از محل مأموریتش با کشتی به فرانسه بازگردد.
نامههایی که در این کتاب 700 صفحهای منتشر شده، بین سالهای 1951، یعنی همان سال آشنایی، و 1990 نوشته شده است.
دو کتابی که همسر آلن رب گریه منتشر کرده، از نظر منتقدان فرانسوی به خوبی زیبایی یک زندگی زناشویی را نشان میدهد.
اگر چه سیمون دو بووار و ژان پل سارتر به عنوان به یادماندنیترین زوج ادبی در نظر گرفته میشوند، اما حالا میتوان با انتشار این دو کتاب، آلن و کاترین را هم به این جمع اضافه کرد.
درست است که آلن رب گریه در شب 18 فوریه 2008 درگذشت، اما به نظر میرسد برای کاترین رب گریه، زندگی زناشویی تمام نشده است؛ زیرا هنوز همسری هست که از او و با او سخن بگوید.
نمونههایی از نامههای آلن رب گریه به همسرش
1952
یکشنبه
امروز صبح موقع بیدار شدن، در تخت تنهایی، بدنم به طور پایانناپذیری خودش را میکشد. هوا خوب است. آفتاب اتاق را پر کرده... پشت هر دو پنجره، جایی که برفها به آرامی آب میشوند، کوهها خود را چراغانی میکنند، یک بار دیگر، برای یک روز تازه خوشبختی، برای یک روز تعطیل، یک روز عاشقانه... و تنهایمان، که یکدیگر را فراموش نکردهاند، به آرامی روی هم کشیده میشوند.
و این فرشتهای الهی است که برای ما نان وینی آورده، به همراه چای و مربا. آه کاتیا، ملوس من میدانی چه قدر دوستت دارم؟
آلن
******
کاتیای عزیزم
پیش میآید گاهی که با کمی بیتفاوتی به این داستان جالب عشقمان فکر کنم. همانطور که استیونسون میگوید «مقابل چشمان فیلسوف» این داستان از اساس و از ابتدا متقلب به نظر میرسد.
فردای دیدارمان من به طور خیلی ساده پیشنهاد دادم: «عشق بزرگ برای یک ماه». تو مهربانانه رد کردی، در حالی که به نظر میرسید فورا ویژگیهای شگفتانگیز مرا ارزیابی نکرده بودی. و طی سه هفته ما نقش این زوج عجیب را بازی میکردیم: تو یک زن دمدمی، بیتفاوت و سرد، من یک مرد حسود و بیدست و پا. در پایان هم ما افتادیم، همانطور که میگویند، در آغوش یکدیگر، و با همین همآغوشی تو فهمیدی که ناشیگریهای من ساختگی بود و من هم فهمیدم که سردی تو موقتی بود. در نتیجه بیتفاوتی تو یک گام عقب نشست، و دوستی روشنفکرانهات رنگ ملایم جاذبه جنسی گرفت.
من شخصا از آن زمان به بعد خالصانه عاشق شدم.
همچنان ما چیزی جز بوسههایمان نیستیم. اما ما به یکدیگر چه قولی بدهیم؟ تو «ازدواج غیررسمی» را پیشنهاد میکنی و من ازدواج قانونی اما محدود را (ازدواج رسمی اما برای یک سال). از آن جا که این دو پیشنهاد متناقض چندان معنا ندارد، نه این و نه آن، بهتر است هر دو را قبول کنیم.
برای همین ما چهار چیز را پی در پی یا تقریبا به طور همزمان ثبت میکنیم:
1. تو متوجه میشوی که شروع کنی به دوست داشتن من.
2. تو متقاعد میشوی که رابطه ما به اندازه کافی پخته شده.
3. تو به من اطلاع میدهی که رقیب خوشبخت من (اگر این طور بتوانیم بگوییم) قربانی عشقمان شده است.
4. تو فورا دستیار رقیب را (این عبارت خیلی هراسناک است) به مرتبه خوشبختی ارتقا میدهی.
و بدین شکل از حالا ما به دورهای که به لحاظ روانشناسانه آن را «درام» توصیف میکنم وارد میشویم. تمام نمودهایش موجود است: توهینها، اشکها، پشیمانی و بخشش. اما یک بار دیگر، وجه داستانی در اینجا به طور شگفتانگیزی حضور دارد. انگار هیچ کدام از ما قادر نبودیم طوفانهای واقعی را برانگیزیم. درام نیاز به احساسات ساده و صادق دارد. در حالی که احساسات تو مبهم و مردد است، و بیوقفه با عبارات غیرواقعیای که به کار میبری آلودهشان میکنی. اما احساسات من هر لحظه میان آینههای یک «تفکر» همیشه حاضر، گیر میکنند و اغلب محکوم هستم که جز بازتاب این احساسات را زندگی نکنم.
آلن
******
1957
ساحل دریای آدریاتیک، هتل آمپریال
کاترین عزیزم
شیفتهوار دوستت دارم، تو نازنینی و من یک نویسنده بزرگ «کارت پستالی».
******
1959
من هیچ آیندهای را بدون تو پیشبینی نمیکنم. من هیچ کاری را به جز برای تو انجام نمیدهم. دیروز من ناگهان خیلی افسرده شدم، نمیدانم چرا، و پیش خودم میگفتم که اگر تو از زندگی من بروی من دیگر دلیلی برای نوشتن ندارم.
[...]
رمان نسبتا خوب پیش میرود. از وقتی رفتی 15 صفحه نوشتهام و چیزهای خوبی در آن هست. ژروم [ناشر آثار رب گریه] آغازش را خواند و همان واکنش تو را داشت و گفت نسبت به رمان «حسادت» کمتر خستهکننده شده. در هر صورت کم پیش میآید که به همان سرعت بنویسم، تازه به چه قیمتی؟ پایم را بیرون نگذاشتهام، به غیر از روزهای چهارشنبه و جمعه. همه دعوتها را رد میکنم. حتی باعث شدم عشق خودم را از این که زیاد برایش نمینویسم ناراحت و عصبانی کنم!
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید