ابوالفضل قدیانی: درخواست برکناری آقای خامنهای باید تبدیل به خواست علنی شود
ابوالفضل قدیانی، فعال سیاسی درمقالهای در سایت کلمه باردیگر، آیت الله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی و سپاه را مسئول اصلی بنبست کنونی ایران دانسته و از همه فعالان سیاسی و مدنی و فرهنگی کشور خواسته تا "برکناری خامنهای را مبدل به خواست علنی خود کنند." قدیانی استبداد حاکم بر ایران زیر چتر ولایت فقه را اصلاح ناپذیر دانسته و راه برون رفت از وضعیت اسف بار کنونی را اجرای اراده اصلاح و تحول در نظامی سیاسی کشور دانسته است. او می گوید "این اراده میتواند نظام اصلاحناپذیر ولایت فقیه را وادار به پذیرش خواست عمومی از طریق برگزاری رفراندم تغییر قانون اساسی و تغییر نظام سیاسی کند."
نتشر شده در:
ابوالفضل قدیانی می گوید: "در هیچ کشوری استبداد در غیاب مقاومت مدنی و ملی تن به اصلاح نداده است.ایران نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود. طلب اصلاح بدون اراده مقاومت تنها مستبد را تحریض و تشویق به دستدرازی بیشتر به منابع عمومی، سلطه شدیدتر بر ارکان قدرت و تحدید آزادیهای مشروع و قانونی میکند تا به گمان خود پایههای قدرتش را تحکیم بخشد. وقت آن رسیده که طلب اصلاح و تحول تبدیل به اراده اصلاح و تحول شود." او می گوید همانگونه که مقاومت و در خواست عمومی در دو کشور اندونزی و تونس منجر به شکست استبداد شد و بدون دچار شدن به فروپاشی و ازهمگسیختگی نهادهای بروکراتیک دیکتاتورهای چون "ساهارنو" و "بن علی" برکنار شدند، "با چنین ارادهای امکان تشکیل نظام جمهوری دمکراتیک بدون پیشوند و پسوند دور از دسترس نخواهد بود. به گمان من این شیوه مسالمتآمیزترین و کمهزینهترین راه برونرفت از بنبست فعلی کشور است."
این فعال سیاسی می گوید: نظام جمهوری اسلامی با سیطره ولایت فقیه در تمام شئونش امکان اصلاح با سازو کار درونی را ندارد. ارکان انتخابی چنان با زهر نظارت استصوابی لَخت و کرخت و بیجان شدهاند که به هیچ روی ایشان را یارای ایستادن در برابر هوسهای مستبد نیست. بعد از گذشت بیست و یک سال از شروع دولت اصلاحات و قوامگیری جریان اصلاحطلب به شکل امروزیاش، مستبد قدم به قدم پیش رفته و امیالش را بیشتر به کرسی نشانده است. اگر در شروع دولت اصلاحات کمتر از بیست درصد اقتصاد تحت تیول مستقیم نهادهای نظامی، بنیادها، سازمانها، و ستادهای زیر نظر مستقیم مستبد امروز ایران بود، بعد از گذشت بیست و یک سال این میزان به حدود شصت درصد اقتصاد ایران رسیده است. این امر به این معنی است که سیاستهای خصوصیسازی که در اصل برای تقویت اقتصاد مولد طراحی شده بود در ساختار نظام ولایت فقیه به ضد خود بدل میشود. اقتصاد از کنترل دولت –که لااقل تحت نظارت و محدودیتهای قانونی حداقلی است- بیرون میآید و به بخشی از حاکمیت که هیچگونه پاسخگویی به نهادهای نظارتی عمومی ندارد سپرده میشود.
قدیانی در باره توافق اتمی و برجام می گوید: "دیگر پنهان نیست که این مذاکرات به دستور شخص آقای خامنهای در زمستان سال ۱۳۹۱ آغاز شد و بعد از روی کار آمدن دولت روحانی...ادامه مذاکرات هستهای با هدایت شخص رهبر صورت گرفته است. البته آقای خامنهای هیچگاه مسئولیت این مذاکرات را بر عهده نگرفته است و حتی اخیرا گفته که اشتباه کرده است که "اجازه" مذاکره با آمریکا را داده است. وی تغافل میکند که"مبدع"مذاکره با آمریکا در سالهای اخیر شخص خودش بوده است. او با کمک دستگاه پروپاگاندای دستنشاندهاش به منظور تجهیل و تخدیر توده اندک ناآگاه حامی خود بیهوده کوشیده است که از بار مسئولیت این مذاکرات شانه خالی کند و نقش یک رهبر تسلیمناپذیر را بازی کند. همین عدم شهامت و تزویر در به عهده گرفتن مسئولیت برجام، البته یکی از عوامل شکست توافق هستهای بوده است. ترس از اینکه تتمه حامیان هم دریابند که پادشاه عریان است، آقای خامنهای و سپاه را بیش از پیش به سمت پیش بردن سیاست منطقهای بیپروایانهای سوق داد که حداقل تبعاتش دادن بهانه به افراطیون آمریکا برای سست کردن پایههای توافق هستهای بود. اگر گوش شنوایی برای شنیدن سخنان عقلا بود و اگر "برجام دومی" در تنشزدایی با کشورهای منطقه آغاز میگشت علیالقاعده دست دونالد ترامپ و تیم سیاست خارجی افراطیاش بسیار بستهتر از امروز میبود.
فارغ از سیاست منطقهای بیپروایانه –که البته در خدمت منافع ایدئولوژیک شخص آقای خامنهای و دستگاه استبدادی اوست و صد البته نه در خدمت منافع ملی- به گل نشستن کشتی برجام علل و عوامل داخلی دیگری هم دارد. تسهیل تجارت و آسان شدن مبادلات صنعتی و علمی و فرهنگی و انسانی –که کمهزینهترین راه توسعه است- برای پایههای سست دستگاه استبداد دینی چون موریانه است. قرائن نشان میدهد که آقای خامنهای میداند که مردم دست به گریبان با مضایق و مصائب معیشتی، کمتر فرصت مییابند تا دمکراسی و عدالت و آزادی و تضمین حقوق اساسی و بشریشان را طلب کنند. آنچه آقای خامنهای از برجام میخواست -و همچنان از برجام بدون آمریکا نیز میخواهد- همانا فروش نفت است و توزیع رانت حاصل از آن در میان وابستگان درگاه و عمله استبداد. چه در دوران برجام و چه پس از خروج آمریکا از برجام اصلیترین خواسته آقای خامنهای از اروپا حفظ صادرات و فروش نفت به اروپا بوده است و نه ورود سرمایه و علم و فن اروپایی. به نظر میرسد این نکته یکی از دلایل اصلی کارشکنی سپاه و نهادهای امنیتی وابسته به مستبد در ورود سرمایه خارجی در دوره برجام نیز بوده است.
اگر از این منظر به تحولات این روزها و اقدامات هیئت حاکمه فعلی آمریکا نگریسته شود میتوان گفت که اعمال دونالد ترامپ و عملکرد آقای خامنهای عملا دو لبه یک قیچیاند که با همافزایی تن ملت ایران را مجروح میکند. (اگرچه در ظاهر امر آقای خامنهای و ترامپ در دو جبهه مخالف ایستادهاند). همانقدر که آقای خامنهای درعمل نگران و مخالف توسعه و قدرت یافتن بخش مولد اقتصاد است، هیأت حاکمه آمریکا نیز با وضع تحریمهای فراگیر بار مضاعف و طاقتفرسایی را اولا بر گرده طبقه فرودست و بعد بر دوش بخش مولد اقتصادی و طبقه متوسط ایران مینهد و عملا فقر و فساد اقتصادی را میگستراند و باعث چنبره بیشتر نهادهای نظامی و امنیتی و ارگانهای وابسته به بیت رهبری بر اقتصاد ایران میشود. اگر سوخت پیشرانه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی غرب ستیزی است، ترامپ و افراطیون اطرافش با پیش گرفتن سیاست خصمانه و کینورزانه -که زندگی روزانه مردم ایران را هدف قرار میدهد- عملا به بقای ایدئولوژی غربهراسانه جمهوری اسلامی کمک میکنند و راه را بیشتر بر تعامل سازنده و عادلانه ایرانیان با دنیای خارج –که یکی از اصلیترین راههای تعدیل سیاست نابخرادانه خارجی استبدادطلبان داخلی است- میبندد.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید