دسترسی به محتوای اصلی
چهره‌ها و گفتگوها

محمد مشیری: شاه در روزهای آخر در جستجوی خلاص کردن خود و ترک کشور بود

نتشر شده در:

محمد مشیری، معاون نخست وزیر، شاپور بختیار
محمد مشیری، معاون نخست وزیر، شاپور بختیار RFI-persan EMA
تبلیغ بازرگانی

میهمان این هفتۀ «چهره‌ها و گفتگوها» با تابش آفتاب بر نخستین روزهای قرن جاری خورشیدی در شهر آفتاب زدۀ یزد پا به جهان نهاده و این چنین شاهد نزدیک به یک قرن فرود و فراز تاریخ ایران و جهان بوده است.

میهمان این هفتۀ «چهره‌ها و گفتگوها» گنجینۀ خاطرات است و حافظه‌ای گنجینه وار دارد. بهر مناسبتی شعری از آستین بر می کشد و با هر سخنی یادی از گذشته در آئینۀ ذهن او تازه می شود.

میهمان «چهره‌ها و گفتگوها»، اما تنها نظاره گر زمانۀ خود نبوده است. او در یکی از پر مخاطره ترین و ناروشن ترین دوره های تاریخ ایران، آنگاه که بسیاری از حوادث می گریختند، هر چند برای زمانی کوتاه، به عنوان معاون نخست وزیر در مرکز رویدادهای سرنوشت ساز کشور قرار گرفت.

میهمان امروز «چهره‌ها و گفتگو‌ها» محمد مشیری است که تخصیلات خود را در مدرسۀ حقوق و علوم سیاسی که در روزگار وی هنوز در خیابان لاله زار تهران قرار داشت به پایان رساند و امروز در ۹۶ سالگی در پاریس اقامت دارد.

محمد مشیری در این گفتگو روشن می کند که چگونه و چرا در دورانی که ایران را تب انقلاب گرفته بود و کشور را بسوی آینده‌ای نامعلوم می راند، معاونت شاپور بختیار را پذیرفت و نگرش او به رویدادها در آن هنگام چه بود. او میگوید هنگامی زمزمه های نخست وزیری شاپور بختیار بلند شد که او درسفر آمریکا بود. «در بازگشت به من گفته شد که شاپور بختیار بدنبال تو می گردد. در آن موقع بیشتر نام غلامحسین صدیقی برای مقام نخست وزیری بر سر زبان‌ها بود. وقتی با بختیار ملاقات کردم، بمن گفت که انتصاب او به این مقام قطعی است و از من خواست با او همکاری کنم. من معاونت او را پذیرفتم».

محمد مشیری در بارۀ نگرش خود به اوضاع در آن دوره می گوید که شدت امور و گستردگی فاجعۀ در راه را تا این حد نمی دانست وگر نه بختیار را از پذیرش این مسئولیت بر حذر می داشت. او میگوید «با خوشبینی معاونت نخست وزیری را پذیرفتم و تصور بختیار نیز این بود که در کار خود توفیق خواهد یافت».

محمد مشیری در بارۀ دوری جستن جبهۀ ملّی از شاپور بختیار پس از قبول نخست وزیری می گوید «بختیار می دانست که کریم سنجابی از این امر دلشاد نخواهد بود، اما می پنداشت که گروهی از یاران جبهۀ ملّی او را همراهی خواهند کرد». وی می گوید که خود او به خواست بختیار با احمد صدر حاج سید جوادی گفتگو کرد تا وزارت دادگستری به او سپرده شود، اما وی پس از یکروز پاسخ داد که «وظیفۀ شرعی دارد» و بنا براین از قبول این مقام خودداری کرد. محمد مشیری می گوید او سالها بعد از قبول همین مقام در دولت بازرگان پس از انقلاب، نزد من ابراز ندامت کرد.

بگفتۀ محمد مشیری مخالفت کریم سنجابی و بخشی از جبهۀ ملّی با شاپور بختیار به دنبال بیعت سنجابی با آیت الله خمینی در پاریس ناگزیر به نظر می رسید و بسیاری از سیاست مردان دیگر نیز چون می دانستند که نامزد خمینی برای نخست وزیری بازرگان است، در حمایت از بختیار تردید
کردند.

شاپور بختیار اما، بگفتۀ محمد مشیری بدلیل دلبستگی به عقاید خود نخست وزیری را پذیرفت و حتی هنگامی که پس از انقلاب در مخفیگاه زندگی می کرد، مخالفت خود را با برقراری «جمهوری اسلامی» اعلام داشت و این دو واژه را با یگدیگر ناسازگار خواند.

محمد مشیری در بارۀ خروج شاه از ایران که بسیاری گفته اند در نظر بختیار تمهیدی برای آرام کردن اوضاع بود، می گوید «شاه خود برای خارج شدن از ایران شتاب می کرد و حتی می خواست در فردای قبول نخست وزیری توسط بختیار کشور را ترک کند». مشیری میگوید هنگامی که به همراه بختیار و دیگر وزرا برای معرفی به دربار رفته بودند، شاه بختیار را نزد خود خواند و گفتگوی آنان نیم ساعت بدرازا کشید. بعدها در پاسخ به پرسش من در بارۀ موضوع گفتگوی او با شاه در آن روز، بختیار گفت «شاه اصرار می کرد که در فردای همان روز کشور را ترک کند و من از او می خواستم که حداقل تا هنگام تائید انتصاب من به نخست وزیری توسط مجلسین در ایران بماند».

در این گفتگو، محمد مشیری خاطرات گذشته خود را در بارۀ چگونگی آشنائی با شاپور بختیار، تحصیل در مدرسۀ حقوق و علوم سیاسی تهران و نیز تاسیس وزارت کار یاد می آورد. وی روزهای آخر حکومت بختیار را به خوبی در خاطر دارد و می گوید «از هنگامیکه ارتش اعلام بی طرفی کرد، دیگر مشخص بود که دولت بحتیار دوام نخواهد آورد».

وی در بارۀ روز آخر حکومت بختیار می گوید «هنگامی که مردم قصد هجوم به نخست وزیری را داشتند، مسئول امنیت ساختمان هشدار داد که محل را ترک کنیم، اما بختیار همه را مرخص کرد و خود در آنجا ماند و در آخرین دقایقی که دیگر نخست وزیری به اشغال در آمده بود با هلی کوپتر محل را ترک کرد».

او می گوید هنگامی که شاه از کشور رفت، مردم به پاره کردن عکس های او و پائین کشیدن مجسمه های وی پرداختند. وقتی به بختیار توصیه شد که از سر احتیاط عکس شاه را از دفتر خود بر دارد، او در پاسخ گفت: «من عکس کسی را که فرمان نخست وزیری خود را از او گرفته‌ام، از اطاق خود بر نمی دارم».

محمد مشیری درسی را که از زندگی تقریبا یکصد سالۀ خود گرفته است در چند کلمه خلاصه می کند: «ضرورت تلاش برای دموکراسی».

 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.