در سال ١٩٢٢، نخستین کنکور فلامنکو در شهر گرانادا (قرناطه) برگزار شد. مبتکر و بانی اصلی این مسابقه که در عین حال یک جشنوارۀ موسیقی بود، آهنگساز اسپانیایی، مانوئل دفایا بود که در همان زمان شهرت و اعتبار جهانی داشت. او در این راه همکار و یار پرشور و شوقی داشت که شاعر بود و اهل موسیقی: فدریکو گارسیا لورکای ٢٤ ساله که هنوز حتی در سرزمین مادریاش شهرتی نداشت، بعدها ترانههایی خلق کرد که همچنان بعد از نود سال در دنیای فلامنکو و خارج از آن اجرا میشوند.
مسابقه یا جشنوارۀ گرانادا (قرناطه) نه به اسم مسابقۀ «فلامنکو» که با عنوان رسمی کنکور «کانته خوندو» (Cante Jondo) برگزار گردید. مانوئل دفایا و سایر روشنفکرانی که به احیای سنتهای اصیل فلامنکو دل بسته بودند، از کاربرد کلمۀ «فلامنکو» اکراه داشتند. از نظر آنان این کلمه نمایندۀ هنری بازاری و قلب بود که برای خوشآمد توریستهای آمریکایی به شیرینکاریهای گیتار، رقصهای شهوانی و آوازهای ریتمیک اکتفا میکرد.
اما عبارت «کانته خوندو» که معنای کلمه به کلمۀ آن "آواز عمیق" است، به عقیدۀ برگزارکنندگان جشنواره، سوختگی و درونگرایی و اصالت هنر سنتی جنوب اسپانیا را بیشتر تداعی میکرد.
ولی با گذشت سالها، واژۀ «فلامنکو» در فرهنگ عمومی و جهانی غالب گردید و کمکم شامل طیف گستردهای از موسیقی شد که امروزه هم حاوی آثار "بازاری" و سطحی است، هم قطعات سنتی و اصیل و هم جریانهای تجربی و نوگرا.
برگزارکنندگان کنکور سال ١٩٢٢ شرکت موسیقیدانان حرفهای را ممنوع کردند و به حضور آوازخوانان و گیتارنوازان و رقصندگانی امید بستند که در دل روستاها و گوشههای پَرت آندلس فقط به خاطر دل خود میخواندند یا حداکثر در جشنها و مراسم محلی هنرنمایی میکردند. اما این تصمیم نتیجۀ چندان مثبتی نداشت و باعث شد که بسیاری از چهرههای بزرگ فلامنکو، تنها به دلیل "حرفهای" بودن، از حضور در صحنهای معتبر که تحت توجه اهل هنر و اندیشۀ زمانۀ خود قرار گرفته بود محروم بمانند.
اما تردید نیست که برگزاری این جشنوارۀ بیسابقه، نگاه روشنفکران اسپانیایی و اروپایی را به این هنر سنتی عوض کرد و اعتبار و احترام تازهای برای موسیقی فلامنکو بار آورد. برای لورکای جوان نیز فرصتی پیش آمد تا سنتهای زادگاه خود را بهتر بشناسد و بیشتر به آن دل ببندد.
احساس کردم که مرا کشتهاند...
شش سال بعد (١٩٢٨)، انتشار کتاب «ترانههای کولی» برای شاعر شهرتی ملی همراه داشت. این مجموعه که اکثر قطعاتش با تأثیر از شعرها، قصهها و اعتقادات عامیانه –بخصوص کولیها- سروده شده، شناختهشدهترین و مردمیترین اثر لورکا است. یکی از دلایل شهرت و محبوبیت شعرهای این مجموعه "ترانه" بودن آنهاست. لورکا خود برای بعضی از این ترانهها آهنگ هم ساخته است.
اما شهرت خاص یکی از شعرهای مجموعه که «گارد سیویل» نام دارد، شاید بعد از مرگ لورکا اوج گرفته باشد. معروف است که میگویند شاعر در این قطعه مرگ (یا قتل) خود را پیشبینی کرده است.
«گارد سیویل» (Guardia Civil) اسپانیا را میتوان کم و بیش با ژاندارمری مقایسه کرد. به هر حال این نیروهای مسلح در سالهای سیاه اسپانیا چهرهای خشن و شوم از خود نشان دادند. لورکا نیز در شعر خود این واحد نظامی-پلیسی را به زشتی توصیف میکند. بعید نیست که سرودن این شعر یکی از دلایل اصلی دشمنی گماشتگان فرانکو با شاعر و در نهایت انگیزۀ قتل او شده باشد.
"اشکی ندارند
چرا که جمجمههایشان سربی است
و روحهایشان چرم سیاه...
به هر کجا که بخواهند
بر سکوتهای صمغ سیاه
و ترسهای ظریف شن
فرمان میرانند...
... احساس کردم که مرا کشتهاند
به کافهها، قبرستانها، کلیساها یورش بردند
میان بشکهها و گنجه را گشتند
سه نفر را به خون کشیدند تا دندانهای طلاشان را بکشند
اما مرا هرگز نیافتند"...
(این ترجمه از علیاصغر عطاءاللهی نقل شده است )
(ادامه دارد)...
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید