دسترسی به محتوای اصلی
اتاق موسیقی

لئونارد کوهن: سبکبار آمدن و رفتن

نتشر شده در:

لئونارد کوهن که روز هفتم نوامبر گذشته در ٨٢ سالگی از دنیا رفت، هشت سال قبل یعنی در سال ٢٠٠٨ برای اجرای کنسرت به پاریس آمد. در آن زمان و در چارچوب مجلۀ رادیویی «ترانۀ ناسروده»، سه برنامه به وی اختصاص داده شد. فشرده‌ای از این سه برنامه را می‌توانید در فایل صوتی این صفحه بشنوید.

لئونارد کوهن
لئونارد کوهن
تبلیغ بازرگانی

 در تاریخ دسامبر سال ٢٠٠٨

  بعد از پانزده سال عزلت، لئونارد کوهن کانادایی، چندین کنسرت درکشور خود و همچنین در اروپا و آمریکا برگزار کرد. او در پاریس نیز سه کنسرت در تالار معروف این شهر یعنی المپیا اجرا کرد.

لئونارد کوهن که در سال ٢٠٠٨ به هفتاد و چهار سالگی رسید (متولد ١٩٣٤- مونترآل)، کار خود را به عنوان خواننده حدود چهل سال پیشاز آن آغاز کرد.

قبل از آن، اشعار خود را از اواخر دهۀ پنجاه میلادی به چاپ رسانده بود و در سال ١٩٦١، در محافل روشنفکری کانادا و آمریکا، به عنوان شاعری که "حرف های تازه دارد"، بر سر زبان ها افتاد.

چند سال بعد رمانی منتشر کرد و از طرف منتقدان ادبی لقب "جیمز جویس کانادایی" گرفت. با این حال کتاب های او هیچ کدام پرفروش نشد و مردم عادی از کارهایش چندان استقبالی نکردند.

از اواسط دهۀ شصت میلادی، کوهن برخی اشعار خود را در قالب ترانه درآورد و بالاخره در سال ١٩٦٧ نخستین آلبوم را به بازار داد.

یکی دو ترانۀ این آلبوم، از جمله سوزان، خیلی زود با استقبال عمومی مواجه شد و نام او را به عنوان آهنگساز و خوانندۀ روز به آمریکا و سپس انگلستان کشاند.

از آن زمان به بعد و طی حدود چهل سال، شهرت و اعتبار لئونارد کوهن به عنوان شاعر، خواننده و آهنگساز، پیوسته بیشتر و بیشتر شده است.

حتی کناره گیری های طولانی او و تعداد اندک آلبوم هایش، فراموش شدن یا به حاشیه رفتنش را باعث نشد.

در سال های غیبت پانزده سالۀ کوهن، معرف ترین و محبوب ترین خوانندگان موسیقی پاپ و راک، آثارش را با اجراهای رنگارنگ به بازار ریختند و در عین حال باعث شدند که خیلی از جوانان هفده هجده ساله نیز با او آشنا شوند و متوجه اهمیت کارهایش بشوند.

چه عواملی سبب می شود که شاعری کم و بیش عارف مسلک و گوشه گیر، که هیچگاه اهل جنجال و تبلیغات گستردۀ رسانه ای نبوده، چنین حضور محکمی در میان اهل موسیقی داشته باشد؟ حتی در ایران سی سال قبل، هر کار تازۀ لئونارد کوهن بلافاصله میان اقلیت علاقه مند پخش می شد.

پاسخ این پرسش را قاعدتاً باید در ارزش های  پایدار نهفته در کار او یافت.

در آثار کسانی چون لئونارد کوهن، این ارزش ها را در مرحلۀ نخست، اقلیتی درمی یابد که آگاه تر است: خواه به دلیل نزدیکی با برخی محافل هنری و فرهنگی، خواه صرفاً به پیروی از کنجکاوی و علاقۀ شخصی.

نخستین کسانی که به کار لئونارد کوهن جلب شدند، نسل تازۀ آهنگ سازان و خوانندگان جوان و مبتکری بود که در سال هال شصت میلادی کم کم به بار می نشست.

به یاد بیاوریم که مثلاً جان لنون، عنصر خلاق بیتل ها متولد ۱۹۴٠، و باب دیلان، متولد ۱۹۴۱ است.

همۀ این جوانان پراستعداد، نخست به اشعار کوهن، و سپس به موسیقی و ترانه هایش جلب شدند. بدین ترتیب، شیوۀ نگرش و اندیشه های کوهن، جریانی ایجاد کرد و پیروان اصلی خود را در میان کسانی یافت که به نوبۀ خود آفریننده بودند.

پس بدون شک می توان صفت "پیشتاز" را برای لئونارد کوهن به کار برد.

کارهای او آن قدر مایه دار هست که ابتدا الهام بخش اهل فن شود وسپس شنوندۀ معمولی اما باحوصله را، در درازمدت تغذیه کند.
               

موسیقی و سنگینی زمان

لئونارد کوهن، در ابتدای کار، مثل اکثر خوانندگان انگلیسی زبان نسل خود، اشعارش را با یک گیتار ساده همراهی می کرد. اما بعد از ده پانزده سال فعالیت، ارکستراسیون و تنظیم آثارش متحول شد و سبک موسیقی اش تغییر کرد.

 کوهن در جوانی صدایی زلال و به قول خود "طلایی" داشت. صدایی که با آکوردهای یک گیتار آکوستیک به خوبی همراه می شد. کشش و پیوستگی صدای صاف او خلأ میان مضراب های گیتار را پر می کرد و حاصل، نوای خواب انگیز و ملایمی می شد که البته از نظر منتقدانش، کسالت آور بود.

صدای تقریباً همۀ خواننده ها با گذشت زمان بم تر می شود. این تحول طبیعی، نزد کوهن محسوس تر است. شاید همانطور که خود وی به طنز اشاره می کند، دود سیگار، "حکمت جانی واکر" و احیاناً داروهای دیگر، بر تارهای صوتی او زیاد تأثیر گذاشته باشند.

هرچه هست، صدای کوهن در اوایل دهۀ هشتاد میلادی، دیگر همان صدایی نیست که در کارهای مشهوری چون سوزان یا سرود بیگانه (The stranger song) شنیده می شود.

 مسلماً نمی توان تغییر سبک موسیقی کوهن را فقط معلول تغییر صدای او دانست. مسلماً هنرمند کنجکاو، دنیا دیده و فرهیخته ای چون او، از جهان خارج تأثیر می گیرد و جریان های رنگارنگ هنری و البته نوآوری های شگفت آور الکترونیک در ساخت و پرداخت صوت، الزاماً در ذهن او نقش هایی به جا گذاشته است. اما شنونده ای که طی سال ها، ترانه های او را بارها و بارها به دقت گوش کرده است، نمی تواند این فرض را کنار بگذارد که در کارهای متأخر او، حضور مدام اصوات  پیوستۀ الکترونیکی و یا کاربرد سازهای زهی، قبل از هر چیز برای جبران نفس کوتاه و خلأ های ناشی از آن است.

در عین حال برای برقراری تعادل در گسترۀ اصوات، افزودن صداهای زیر، بر حجم بسیار بم صدای خواننده به نظر اجتناب ناپذیر میامده است. به عنوان مثال، صدای بالای ویولون که زمانی در آثار کوهن مطلقاً غایب بود، از دهۀ هشتاد کم کم در ترانه های او به گوش می خورد.

در نتیجه شاید بتوان برحسب موسیقی – و نه شعر- آثار لئونارد کوهن را به دو دورۀ بزرگ تقسیم کرد. بدین ترتیب نقطۀ آغاز دورۀ دوم  در این تقسیم بندی، آلبومی است که سال ١۹۸۴ منتشر شد (Various Positions).

اما در نحوۀ این تغییرات، هوش وتسلط هنرمند و خود آگاهی حرفه ای او، قابل توجه است. کوهن توانست به مرور، موسیقی را به میل خود رام کند و هماهنگی آن را با فضای اشعارش پیوسته نگاه دارد.

کوهن در آلبوم‌های آخر، جای بیشتری به شعر می دهد و گاه حتی از خواندن باز می ایستد و اشعارش را به سادگی "دکلمه" می کند. در کنار چنین اجراهایی، قطعات بدون کلام هم شنیده می شوند. انگار که با گذشت زمان، لئونارد کوهن خواننده، جای خود را به لئونارد کوهن شاعر می سپارد و بدین ترتیب، به نخستین سال های فعالیت هنری اش بازمی گردد...

نقش های ثابت ذهن

 هر شاعر، با وجود تنوع آثار، به برخی مفاهیم، درونمایه ها و تصاویر ثابت دلبستگی عمیق دارد و آنها را خواه ناخواه به اشکال مختلف در  اشعار خود منعکس می کند.

نوشته های لئونارد کوهن نیز اکثراً پیرامون چند مفهوم بنیادین می گردد. عدالت، حقیقت و دروغ، تنهایی و سرگردانی، ازجمله مفاهیم ثابتی هستند که در شعر او مدام حضور دارند.

ادای این مفاهیم، معمولاً به کمک تصاویری عملی می شوند که از ادبیات کتب مقدس یهودی-مسیحی و حکمت بودایی سرچشمه می گیرند.

همۀ این تصاویر و مفاهیم، به لطف عنصر عشق  با هم یکی می شوند و به شعر لئونارد کوهن شکل می دهند.

لئونارد کوهن قرائتی شخصی و مدرن از کتب مقدس دارد. او در این متون قدیمی به دنبال حرف هایی گشته که با ذهنیات و دلمشغولی های انسان امروزی هماهنگ شود.

 در ترانۀ داستان اسحاق (Story of Isaac)، کوهن حکایت معروف حضرت ابراهیم و قربانی کردن پسرش را روایت می کند. اما بار اخلاقی داستان را به میل خود تغییر می دهد.

زیبایی و بدعت در این شعر از آنجا سرچشمه می گیرد که شاعر، راوی را عوض کرده است: کوهن، وقایع را از زبان پسر حضرت ابراهیم تعریف می کند: پسرکی که بی خبر از همه جا، نیم شب توسط پدرش بیدار می شود. پدری که رفتاری غریب دارد و شاید مست باشد. پسر حکایت می کند که پدرش با گام های سریع به راه میفتد، به طوری که او ناچار است به دنبال وی بدود. همین تصویر کوتاه، کوچکی و معصومیت پسر را که بی خبر پشت سر پدرش راه افتاده، به خوبی برای شنونده مجسم می کند.

در این شعر هم مثل بسیاری  از کارهای کوهن، نکات مبهم و راز آمیز هست. به عنوان مثال، در حالی که حضرت ابراهیم و اسحاق، در فضایی غریب وتاریک به سوی قربانگاه می روند، پسرک می گوید: "در میانۀ راه عقابی بالای سر دیدم، شاید هم لاشخور بود".

منظور چیست؟ آیا کوهن به عامل وحی در داستان ابراهیم نظر دارد؟

 به هرحال، ذهن کوهن، شدیداً  تحت تأثیر فرهنگ و روایات یهودی- مسیحی است. در مراحل بعد، آشنایی بیشتر با متون و حکمت بودایی، و بالاخره گذراندن چندین سال در یک دیر بودایی در کالیفرنیا، شاید نوعی رهایی در اندیشۀ او ایجاد کرده باشد.

نسبت به اشعار جوانی، کارهای دوران پختگی کوهن، وارستگی بیشتری در خود دارند.
کوهن جوان، انسانی است که همچنان حسادت می کند یا  از شکست در تصاحب زن، رنج می برد. اما کوهن سالخورده، دنیا را با تمام دردها و محرومیت هایش پذیرفته است. به عبارت آشناتر، لئونارد کوهن بعد از سال ها کلنجار درونی، بالاخره تن به رضا داده است.

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.