سه دوره را در تاریخ درازآهنگ «بهاریّه» میتوان از هم بازشناخت. در نخستین دوره، شاعرانِ پارسیگوی در سبک خراسانی و در فرم قصیده، طبیعت را با جزئیاتش توصیف میکردند و از آن تصویرهایی واقعی، حسپذیر و ملموس به دست میدادند. در دورۀ دوم که از قرن سیزدهم میلادی آغاز شد، شاعران در سبک عراقی و در فرم غزل، حال و هوای طبیعت و دگرگونیهای آن را با احساسها و احوال درونی خود درآمیختند. در دورۀ سوم که با جنبش مشروطهخواهی آغاز شد، شاعران سخن گفتن از بهار و طبیعت را فرصتی برای بیان احساسها وآرمانهای سیاسی و اجتماعی خود شمردند و با توصیف بهار، گریزی هم به اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی زمانه زدند.
در ادبیات فارسی به شعرهایی که در ستایش بهار و توصیف طبیعت در این فصل سال سروده باشند، بهاریّه میگویند. در تاریخ هزار و صد سالۀ ادب فارسی کمتر شاعری میشناسیم که بهاریّه نسروده باشد. مورخانِ ادبیات فارسی دلیل اصلی فراوانی بهاریّهها را در شعر فارسی از سویی کمبود آب در ایران و به طور کلی سرزمینهای فارسی زبان میدانند و، از سوی دیگر، کوتاه بودن عُمر بهار نسبت به فصلهای دیگرِ سال. رودکیِ سمرقندی را، که از او زیر عنوان پدر شعر فارسی یاد میکنند، نخستین شاعر پارسیگوی میدانند که در وصف بهار شعر سروده است. بهاریّهها را در آغاز معمولاً در سبک خراسانی و در قالب قصیده سروده اند. این سبک را شاعران خراسان و ماوراءالنهر برای توصیف طبیعت، مدح پادشاهان و ستایشِ کشورگشاییهای آنان به کار میبردند. سادگی، روانی و پرهیز از پیچیدگیهای لفظی را از ویژگیهای برجستۀ سبک خراسانی میدانند. در این سبک، تعبیرها و تشبیهها معمولاً ساده، محسوس و دریافتنی اند.
سرودن بهاریّه گویا پیش از رواج و گسترش زبان فارسیِ دری و شکوفایی شعر در این زبان نیز معمول بوده است. جاحِظ، ادیب مُعتزلیِ قرن سوم هجری، در کتاب «المحاسن و الاضداد» بهاریّههایی را به باربَد، بربط نواز، موسیقی دان و شاعر دربار خسرو پرویز، نسبت میدهد. در تاریخ درازآهنگِ ادب فارسی، بهاریّهها در دورههای گوناگون زیر تأثیر رویدادهای بزرگ و جریانهای فکری زمانه از نظر سبک و مضمون تغییر کرده اند. از نیمۀ اول قرن دهم میلادی که شاعران پارسیگوی به سرودن بهاریّه پرداختند، تا اوایل قرن سیزدهم میلادی، شاعران در بهاریّهها طبیعت را با جزئیاتش توصیف میکردند. درواقع، آنان در ستایش و توصیف طبیعت به آنچه میدیدند، بسنده میکردند و از همیمن رو، از طبیعت تصویرهایی واقعی، حسپذیر و ملموس به دست میدادند. برای مثال، فرخی سیستانی، شاعر نیمۀ اول قرن یازدهم میلادی، در بهاریّه ای میگوید:
چون پَرَند نیلگون بر روی پوشد مرغزار - پرنیانِ هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار
خاک را چون ناف آهو مُشک زاید بیقیاس- بید را چون پرّ طوطی برگ روید بیشمار
منوچهری دامغانی، شاعر قرن یازدهم میلادی، نیز در بهاریّه ای میگوید:
از ابر نوبهار چو باران فروچکید / چندین هزار لاله ز خارا برون دمید
آن حُلّه ای که ابر مر او را همیتنید / باد صبا بیامد و آن حُلّه بردَرید
آن حُلّه پارهپاره شد و گشت ناپدید / و آمد پدید باز همه دشتِ پرنیان
در قرن سیزدهم میلادی سه رویداد تاریخی و فکریِ مهم شعر فارسی را دگرگون کرد. نخست آن که با حملۀ مغول، خراسان از نظر فرهنگی از نفس افتاد و کانون شعر و ادب فارسی به غرب ایران منتقل شد. دوم آن که با تدریس منطق، حکمت و ادبیاتِ عرب در مدارسی که سلجوقیان در عِراق و غرب ایران تأسیس کرده بودند، شاعران و ادیبان پارسی گوی با واژههای عربی بیش از پیش خوگیر شدند و به کار بردن آنها را در شعر و نثر فارسی امری طبیعی انگاشتند. سوم آن که عرفان و ادبیات عرفانی رواج و گسترشی بیسابقه یافت و بر مضمون شعر فارسی سخت اثر گذاشت. بهاریّهها نیز از تأثیر آن برکنار نماندند. بر اثر این رویدادهای تاریخی و جریانهای فکری، سبک خراسانی جای خود را به سبک عِراقی داد.
سه ویژگی اصلیِ سبک عراقی عبارت بودند از: کاربُرد واژههای عربی، فراوانی تشبیهات، استعارهها و کنایهها و، سرانجام، استفادۀ هرچه بیشتر از غزل به جای قصیده. چنین بود که در بهاریّهها، شاعران افزون بر قصیده فُرم غزل را نیز به کار بردند. بیشتر آنان حال و هوای طبیعت و دگرگونیهای آن را با احساسها و احوال درونی خود درآمیختند و باغ و گل و بلبل را به نمادهایی برای بیان تجربههای عرفانی تبدیل کردند. برای مثال، سعدی، شاعر نامدار قرن سیزدهم میلادی، در بهاریّه ای که در قالب قصیده سروده است، میگوید:
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق / نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هُشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست / دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود / هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند / نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر میگویند / آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
هر که امروز نبیند اثر قدرت او / غالب آنست که فرداش نبیند دیدار
مولانا نیز بیشتر وقتها بهار و دگرگونیهای طبیعت را در این فصل سال باعوالم عرفانی همسان میکند. برای مثال، در غزلی میگوید:
آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم / گِرد غریبان چمن خیزید تا جولان کنیم
امروز چون زنبورها پرّان شویم از گل به گل / تا در عسلخانه جهان شش گوشه آبادان کنیم
با جنبش مشروطه خواهی که یکی از چشمگیرترین دستاوردهایش تحول شعر فارسی از نظر فرم و مضمون بود، بهاریّهها نیز دستخوش تغییر شدند. این بار، شاعران پارسیگوی سخن گفتن از بهار و طبیعت را فرصتی برای بیان احساسها و اندیشههای سیاسی و اجتماعی شمردند و با توصیف بهار، گریزی به موضوعهای اجتماعی و سیاسی زمانه زدند. به عبارت دیگر، عناصر طبیعت را تبدیل به استعارههایی برای بیان آرزوها و آرمانهای سیاسی و اجتماعی خود کردند. افسانه نیما را میتوان بهاریّه ای از این دست شمرد:
دم كه لبخندههای بهاران
بود با سبزۀ جويباران
از بر پرتو ماه تابان
در بُن صَخرۀ كوهساران
هر كجا بزم و رزمی تو را بود
بلبل بينوا ناله می زد
بر رخ سبزه شب ژاله میزد
روی آن ماه از گرمیِ عشق
چون گل نار تبخاله میزد
مینوشتی تو هم سرگذشتی
سرگذشت منی ای فسانه
این چند بیت از هوشنگ ابتهاج نیز بسیار گویاست:
بهار آمد گل و نسرين نياورد / نسيمی بوی فروردين نياورد
پرستو آمد و از گل خبر نيست / چرا گل با پرستو هم سفر نيست؟
چه افتاد اين گلستان را چه افتاد؟! / که آيين بهاران رفتش از ياد
چرا پروانگان را پر شکستهاست؟ / چرا هر گوشه گرد غم نشستهاست؟
بدینسان، بهاریّه محملی شد برای گله گزاری از روزگارو شکایت از اوضاع و احوال زمانه.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید