چه ویژگیهایِ برجسته و بیهمتایی در تاریخ شخصی امانوئل ماکرون مییابیم که شخصیت او را بهتر به ما میشناساند؟ دلبستگی بیش از اندازه ای که از کودکی به مادر بزرگش داشت و مهر او را جایگزین مهر مادری کرده بود؟ عشق «غیرعادی» و «خِلاف عُرف» او به زنی که ۲۴ سال از او بزرگتر است؟ همکلاسیهایش از نظربلندی و گشاده روییِ او یاد میکنند. شمّ سیاسی و بیپرواییِ او را در مبارزۀ سیاسی حتی مخالفان و دشمنانش نیز ستودند. اما گویا یکی از آرزوهایش نویسنده شدن بوده و رمانهایی نیز نوشته است بی آنکه به چاپ برساند.
یک سال پیش، بسیاریِ از سیاستمدارانِ فرانسوی و حتی کارشناسانِ برجستۀ حیاتِ سیاسیِ فرانسه انتخاب امانوئل ماکرون را به ریاست جمهوریِ آن کشور ناممکن میدانستند. تا همین یک ماه پیش نیز بیشینۀ اهل سیاست و تحلیلگرانِ سیاسی گمان نمیکردند که او بتواند با چنین کاردانی و زَبردستی به یکه تاز کارزار انتخابات تبدیل شود. شمّ سیاسی و بیپرواییِ او را در مبارزۀ سیاسی حتی بسیاری از مخالفان و دشمنانش ستوده اند. کسانی به درستی انتخاب او را چرخشگاهی در تاریخ جمهوریِ پنجم فرانسه میدانند. دربارۀ زندگانیِ خصوصی، خانوادگی و سیاسی او بسیار نوشته اند و میتوان گفت که امروز او را نه تنها فرانسویان بلکه بسیاری از مردمان کنجکاو و علاقمند در چهار گوشۀ جهان کم و بیش میشناسند. از آنچه تاکنون دربارۀ گذشتۀ او نوشته اند، به چه ویژگیهای برجسته و یگانه برمیخوریم که شخصیت او را تا اندازه ای بهتر و بیشتر به ما میشناساند.
میدانیم که او در دسامبر ۱۹۷۷ در شهر اَمییَن در ۱۵۰ کیلومتری شمالِ پاریس در محله ای مرفه نشین زاده شد. مادرش، فرانسواز نُوگِس، پزشکِ مشاورِ«بیمۀ تأمین اجتماعیِ همگانی» بود و اکنون بازنشسته است و پدرش، ژان میشل ماکرون، متخصص اعصاب و استاد دانشکدۀ پزشکیِ اَمییَن است. این دو پزشک که در سال ۲۰۱۰ از هم جدا شده اند، دو فرزند دیگر نیز دارند که یکی پسر و دیگری دختر است. امانوئل بزرگترین فرزند خانواده است. دلبستگیِ بیش از اندازۀ امانوئل ماکرون به مادر بزرگ مادری اش، ژِرمِن نُوگِس، که او را مَنِت صَدا میزده، زبانزد خاص و عام است چنان که میگویند در پنج سالگی میخواست خانۀ پدری را ترک گوید و با مَنِت زندگی کند. کتاب خواندن را در خانۀ مَنِت آغاز میکند.
مَنِت در ۱۳ آوریل ۲۰۱۳ در آغوش نوۀ دلبندش، امانوئل ماکرون، جان میسپارد. در آن زمان، ماکرون معاون دبیر کل امور ریاست جمهوری در کاخ الیزه بود. هنگامی که دلگیر و غمزده، خبر درگذشت مادر بزرگش را به فرانسوا هولاند، رئیس جمهوری، میدهد، هیچ نشانی از حسِ همدردی و همدلی در او نمیبیند. بنابراین، سخت آزرده خاطر میشود و گویا از همان زمان پیوند عاطفی اش با هولاند میگسلد.
ماکرون درمدرسۀ خصوصی «لاپرُویدانس»، مدرسۀ کاتولیک شهر زادگاهش، درس میخواند. تیزهوشی و حافظه اش همه را شگفت زده میکند. در سپتامبر ۱۹۹۳ در مرز شانزده سالگی است که در آتلیۀ تئاتر مدرسه در نمایشنامه ای بازی میکند. معلم تئاتر زنی است موبور به نام بریژیت اُزییر که در اصل معلم فرانسه است. زنی در آستانۀ چهل سالگی با سه فرزند و شوهری بانکدار. هنرنماییِ ماکرون معلم تئاتر را شیفته میکند. رفته رفته رشتۀ پیوندی ناپیدا اما استوار و ناگسستنی میان او و امانوئل ماکرون تنیده میشود. در بهار ۱۹۹۴ ماکرون به پدر و مادرش میگوید که عاشق شده است. آنها اول فکر میکنند که پسرشان عاشق لورانس، دختر بزرگ بریژیت، شده است. چون او نیز جزو گروه تئاتر است. اما وقتی میشنوند که پسرشان عاشق مادر است نه دختر، سخت برمیآشوبند. پدرش سرآسیمه نزد بریژیت میرود و خط و نشان میکشد و برمیگردد. سپس هردو میکوشند آرام و با دلیل و برهان پسرشان را بر سر عقل بیاورند تا بلکه از این عشق «غیرعادی» و خِلافِ عُرف منصرف شود، اما به نتیجه ای نمیرسند.
سرانجام، ماکرون را برای ادامۀ تحصیل روانۀ پاریس میکنند. در دبیرستان معتبرِ هانری چهارمِ پاریس، ماکرون احساس آزادی میکند. آخر هر هفته به شهر زادگاهش نزد خانواده برمیگردد و در بعضی روزهای هفته در پاریس دور از نگاه اغیار با بریژیت دیدار میکند. تازه پا به سن ۱۸ سالگی گذاشته است که روزی به مادرش میگوید: من دیگر بالغ شده ام و همچنان عاشق برژیت ام. آیا میپذیرید؟ اما نه مادر و نه پدر تن به درخواست پسر نمیدهند. سرانجام، در بیستم اکتبر ۲۰۰۷ امانوئل ماکرون با بریژیت ازدواج میکند و پدر و مادر ناگزیر و با بیمیلی میپذیرند. مادرش از اینکه او فرزندی نخواهد داشت، همچنان اندوه میخورد. اما ماکرون بارها گفته است که فرزندان و نوه های همسرش را فرزندان و نوه های خود میداند و یکشنبۀ گذشته دیدیم که چگونه در کنار او ایستاده بودند و سرود ملی فرانسه را میخواندند.
ماکرون پس از به پایان رساندن دورۀ دبیرستان دوبار در کنکور «اِکول نُرمال سوپریوُر»، سرشناسترین مدرسۀ عالی فرانسه، شرکت میکند، اما هردو بار در آزمون کتبی رد میشود. سرانجام، از دانشگاه نانتِرِ پاریس لیسانس و سپس فوق لیسانس فلسفه میگیرد و رساله اش را دربارۀ ماکیاولی مینویسد. مدتی با پُل ریکور، فیلسوف فقید فرانسوی، همکاری میکند و به عضویت کمیتۀ ویراستارانِ مجلۀ معروف «اسپری» درمیآید. در سال ۲۰۰۱ در ۲۴ سالگی از مدرسۀ عالی علوم سیاسی پاریس فارغالتحصیل میشود و سپس در مدرسۀ عالی مدیریت دولتیِ استراسبورگ به تحصیل میپردازد. پس از به پایان رساندن تحصیلاتش در این مدرسه، به استخدام ادارۀ کل بازرسی مالیاتی در میآید، اما پس از چند سال کار دولتی را رها میکند. بقیۀ ماجرا را در مطبوعات و شبکههای اجتماعی به تفصیل نوشته اند.
نکته ای که ماکرون همواره یادآوری میکند این است که هرگز از شکست نهراسیده است. گویا یکی از آرزوهایش نویسنده شدن بوده و رمانهایی نیز نوشته است، اما هیچیک از آنها را چاپ نکرده است. مادرش و حتی همسرش آرزو داشتند او نویسنده شود. در میان دوستان و نزدیکانش کم نیستند کسانی که ذوق نویسندگی او را بستایند. معلم تاریخ مدرسۀ «لاپرُویدانس» نیک به یاد دارد که چگونه امانوئل ماکرون پس از پایان درس با او به بحثِ جدی میپرداخت و با چه جسارتی چشم در چشم او میدوخت و یکی به دو میکرد و با نکته سنجیهایش او را به شگفتی وامیداشت. بیشتر همکلاسیهایش از او به نیکی یاد میکنند. رشک و بدخواهی و دروغگویی از او به یاد ندارند. میگویند از همان کودکی میدانست با هرکسی به چه زبانی سخن بگوید و چگونه آدمها را در هر سن و جایگاه و مقامی به جد بگیرد. شاید به این سبب که خیلی زود به خواندن نمایشنامه و رمان روی آورده بود.
در کارزار انتخابات ریاست جمهوری، بعضی از مخالفان سیاسی ماکرون کوشیدند از رویدادهایِ تاریخ شخصیِ او جنگافزاری سیاسی برضد او بسازند اما راه به جایی نبردند. اکنون چاره ای ندارند که به برنامۀ سیاسی او بتازند و در این عرصه با او درآویزند.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید