فیلم "لرد"، آخرین ساخته "محمد رسول اف" کارگردان ایرانی که در بخش "نوعی نگاه" به نمایش درآمد، از چه حکایت میکند؟
داستان فیلم "لرد" از دنیائی سخن میگوید که در آن فساد مالی و فشار اجتماعی سبب میشود که شخصیتهائی که نمیخواهند وارد این ساختار شوند، زیر بار فشار سر فرود میآورند و به گونهای تسلیم می شوند. شماری حساسیت خود را از دست می دهند و شماری ناچارند با احساس گناه خود دست و پنجه نرم کنند.
این فیلم مینی مالیست که صحنه های حساس آن، همچون در دیگرفیلم های " محمد رسول اف" بیشتر در فضاهای بسته می گذرد، به سبب کارگردانی خوب چون یک فیلم پلیسی-جنائی پیش می رود و یک لحظه نمی گذارد توجه تماشاگر از آن غافل شود.
در "لرد" ما خانواده ای را می بینیم که در شمال ایران زندگی می کنند که یک فرزند پسر دارند. مرد خانواده به پرورش ماهی قرمز سرگرم است و همسرش مدیریت یک دبیرستان دخترانه را بر عهده دارد.
ماجرا از آنجا آغاز می گردد که زمین خواران و مالکان در طمع به دست آوردن زمین او، عملیات تنبیهی یا هشداردهنده در پیش می گیرند، اما این هشدارها جهت دیگری پیدا می کنند و ما کم کم وارد دنیای بسیار بیرحم فساد مالی و بیقانونی میشویم که شخصیت و خانواده اش را دچار دشواریهای بزرگ می نماید. سرانجام این فشار بسیار زیاد باعث می شود که شخصیتی آرمان گرا و شکست خورده در گذشته به دلیل همین آرمان گرائی، ناچار به تسلیم و به گونهای وارد زنجیره فساد شود.
محمد رسول اف، در جائی با اشاره به سخنان "سی رایت میلز" جامعه شناس آمریکائی میگوید: «ترس از قدرت مردم را به سوی یک همزاد پنداری با قدرت سوق می دهد».
این فیلم تلخ که به شماری از معضلات جامعه از جمله از جلوگیری از تحصیل کنشگران سیاسی و اقلیت آزاری هم تلنگری در کنار خط اصلی داستان می زند، طبق معمول کارهای محمد رسولف بسیار خوب فیلم برداری شده، موسیقی و سکوت های آن وهمچنین پلانهای فیلم بسیار هوشمندانه برگزیده شده اند.
محمد رسول اف که همواره به کمک مونتاژ خوب، ریتم مناسب به فیلم هایش می دهد، در این فیلم نیز از این توانائی خود بهره برده. بنابراین این پرسش را مطرح می سازد که کار مونتاژ را در چه مرحلهای انجام می دهد؟
پایان تلخ فیلم هم را می توان از این دیدگاه پذیرفت که باید واقعیتها را آنگونه که هستند نشان داد، تا شاید برایشان یک راه برون رفت پیدا شود.
دیگر این که، چون دیگر فیلم های رسول اف این فیلم به احتمال زیاد در ایران نشان داده نخواهد شد؛ اگر چنین است باعث تأسف خواهد بود چون نشان دادن کاستی ها و نا گفتنی ها می تواند به حل پاره ای از مسائل کمک کند و بر تصمیم گیریها تأثیر داشته باشد.
به یاد داریم که پخش ویدئوئی در شبکه های اجتماعی که کتک زدن و آزار یک شاگرد مدرسه را در ایران توسط معلم پریشان ذهنش نشان می داد، سبب شد که او را از کار برکنار کنند ...
در آغاز گفتگو، از محمد رسول اف، خواستم بگوید چه تجربه ویا خاطرهای پشت داستان این فیلم قرار داشته است؟
محمد رسول اف، که در سال 2013 با فیلم "دست نوشته ها نمی سوزند" در بخش "نوعی نگاه" شرکت کرد و جایزه بهترین کارگردانی هیأت داوران این بخش را ربود، در سال 2005 با فیلم " جزیره آهنی" برای نخستین بار در بخش "پانزده کارگردانان" فستیوال کن حضور یافته بود. او در سال 2011 با فیلم "به امید دیدار" به همین بخش "نوعی نگاه" این فستیوال بازگشت .
این سومین بار است که محمد رسولف در این بخش شرکت میکند.
به روز پایانی نمایش فیلم های بخش مسابقه ای رسیدیم و پیش از اعلام برندگان جوایز در روز یکشنبه، چند سخن درباره شماری از فیلمهائی که در بخش اصلی و بخش های دیگر به نمایش درآمدند بگوئیم:
"شکار" به زعم "سوفیا کوپولا"
ما ریمیک های بسیاری در سینما دیده ایم که شماری جذاب و درخور تأمل و شمار دیگری زیادی بودهاند.
آخرین فیلم "سوفیا کوپولا" دختر "فرانسیس فورد کوپولا، از این دسته دوم است که علیرغم حضور هنرپیشگانی چون "نیکول کیدمن"، "کرستن دانست" و "کالین فارل"، ما را به جائی نمی برد و تکرار بیهوده فیلم خوب "دان سیگال" است که در سال 1971 ساخته شد و در آن "کلینت ایست وود" نقش یک سرجوخه شمال آمریکا را در زمان پایان جنگهای داخلی این کشور ایفا می کرد که زخمی می شود و بر حسب اتفاق به یک پانسیون دخترانه جنوب پناه می برد و درمان می شود.
ماجرا وقتی آغاز می شود که هر یک از دختران و از جمله مدیره های این پانسیون می خواهند به گونه ای از این نظامی دلبری کنند و او نیز که هدفش ماندن در آنجاست به هیچکدام نه نمی گوید و با زبان بازی و نیرنگ میخواهد به هدف خود برسد. اما سرنوشت راه دیگری را برای وی بر می گزیند.
داستانی که بر گرفته است از رمان نویسنده اهل آفریقای جنوبی ، در سال 1966.
"رودن" یا روایتی بدون کشش
همه آنهائی که فیلم "کامی کلودل" را در گذشته با بازی "ایزابل آجانی" دیدهاند، دو ساعتی را با عشق بی کران این زن هنرمند به "رودن" تندیسگر اسطوره ای و خلاق فرانسوی که او را به دیوانگی کشاند، گذراندند.
در فیلم "رودن"، که امسال صدمین سالگرد مرگش برگزار میشود، ساخته "ژاک دواییون"، نه تنها "ونسان لندون" هنرپیشه خوب فرانسوی که در سال 2015 جایزه بهترین هنرپیشه این فستیوال را برای فیلم "قانون بازار" ربود، نمی تواند آن جوششی را که در "رودن" هنرمند وجود داشت و "ژرار دوپاردیو" با شخصیت پرجوششی که دارد، به خوبی از پس آن نقش برآمد، نشان دهد، "ایزیا هیژلن" خواننده موسیقی راک و هنرپیشه هم نتوانست از عهده نقش "کامی کلودل" برآید. لحظات سکوت دراز و نبود ریتم پیگیر، از این فیلم کمجنبش و به گونه ای تاریک، فیلمی کسلکننده ساخت.
"ناتینگ وود"، بر وزن"بالی وود" اما در افغانستان
یکی از فیلمهائی که در بخش "پانزده کارگردانان" بسیار مورد توجه قرار گرفت، فیلم مستند "ناتینک وود" ساخته "سونیا کرون لوند" خبرنگار رادیوی "فرانس کولتور" بود که همراه با طنز و از ورای شخصیت "سلیم شاهین" کارگردان و هنرپیشه افغانی، به مسائل افغانستان هم اشاره میکند.
این خبرنگار که در گذشته بارها برای پوشش مسائل افغانستان و ایران به این کشورها سفر کرده، این بار به شخصیتی میپردازد که حدود 110 فیلم ساخته و بسیار محبوب افغانهاست.
"سلیم شاهین" که در سال 1995 به هنگام جنگهای داخلی شدید و برخورد راکتی به مکان فیلمبرداری، نه تن از کارکنان فیلمش را از دست داد، به پاکستان گریخت و در آنجا هم به ساختن فیلم پرداخت.
او در فیلم هایش که با امکانات ناچیز و روش های غیرمتعارف سینمائی ساخته میشوند. سکانسهای رقص و موسیقی، اما کم رنگتر از فیلمهای "بالی وودی"، کونگ فو و اکشندار هندی وار را درهم میآمیزد. افغانها او را بدین جهت دوست می دارند که چهره مردمی را در فیلم هایش نشان می دهد؛ او حتا از مأموران پلیس و سربازان هم برای بازی در فیلمهایش استفاده می کند، از این رو حتا پاره ای از طالبان فیلم های او را بر روی تلفن همراهشان ضبط کرده بودند.
در این فیلم "سونیا کرون لوند"، شخصیتش را در فیلمبرداریهایش در مکانهای گوناگون و از جمله "بامیان" دنبال میکند.
آنچه در این فیلم دلپذیر می شود این است که کارگردان نیازی به افزودن طنز و پرورش سناریو ندارد چون شرایط خود به خود طنزآلود می شوند و یک کمدی موفق موقعیت به وجود می آورند. ازسوی دیگر عشق به سینما و پایداری آن در برابر بنیادگرائی را نشان میدهند.
باز برگردیم به فیلم های بخش اصلی مسابقهای که بیشتر آنها از کیفیت لازم برای رقابت در این بخش برخوردار نبودند.
"خوش گذشتن" به کارگردانان و بد گذشتن به تماشاگران
در میان فیلمهائی که جایشان در سینما و یا تلویزیون بود، میتوان فیلم "خوش گذشتن" ساخته برادران "سفدی" یعنی "جوشوآ" و "بنی" آمریکائی را نام برد که ماجراهای دو برادر شرور و کند ذهن را در شهر نیویورک و سردرگم شدن آنان در ترفندهای بی تعمقشان به تصویر میکشید.
شمار فیلم هائی که امسال در کن، فساد اداری، له شدن افراد را زیربار بی منطقیهای اداری و حکومت اشرار نشان میدادند کم نبود. از جمله فیلم "لرد" ساخته "محمد رسول اف" بود که صحبتش رفت.
"یک زن دوست داشتنی" یا سرخوردهای در یک دنیای خشن
"سرگئی لوژنیتسا" کارگردان، زاده شده در روسیه سفید و دارای ملیت اوکرائینی که همواره با عنوانهای شاد و مثبت، از جمله برای فیلم "شادی من"، در سال 2010 ما را به دنیائی پر از تاریکی، سرخوردگی ورنج برد، این بار نیز با فیلم "یک زن دوست داشتنی" که از فساد اداری وسوءاستفاده قدرتمندان از ناتوانان سخن میگوید، به بخش مسابقهای هفتادومین فستیوال کن بازگشت.
در این فیلم ما زنی را دنبال میکنیم که بسته ای برای شوهرش که در زندان است می فرستد اما بسته باز می گردد. او سپس همراه با بسته به شهری می رود که شوهرش در زندان آنجاست؛ اما زندانبانان از گرفتن بسته اش خودداری میکنند و هیچکس به او نمی گوید آیا شوهرش در آنجاست یا نه.
انجمنی که خود را مدافع حقوق شهروندان معرفی می کند، هر هفته توسط مأموران پلیس بازرسی میشود و همسایگان آنها را فاشیست میخوانند و امنیتشان را تهدید می کنند.
"لوژنیتسا" هم در این فیلم همچون "محمد رسول اف"، نشان می دهد که مردم چگونه وارد دایره بسته فساد و یا سرسپردگی به زورگویان میشوند.
این فیلم گرچه در دوران شوروی سابق می گذرد، اما حضور یک تلفن همراه در آن می رساند که این اوضاع در پی فروپاشی شوروی پیشین درهم فرو نریخته است و ماجرا ادامه دارد. فیلمی که تنگی نفس در بیننده به وجود می آورد. اما پایان عجیب آن کمی ضرب آهنگ تاریک فیلم را میشکند و نمی گذارد تماشاگر به اوج دلزدگی و تعمق برسد.
این معضل، یعنی ترک وابستگی به معیارهای اخلاقی و یا فروپاشی این معیارها، بستر این فیلم و پیشتر بستر فیلم "در مه" و "شادی من" را تشکیل میداد. جنگ در فیلم "درمیان مه" بهانهای بود برای نشان دادن تحول و برونی کردن احساسات حیوانی در شرایط سخت. این جنگ در فیلم "شادی من"، جنگی بود که خانوادههای فقیر در زندگی همه روزهشان درگیرش هستند و در فیلم "یک زن دوست داشتنی" جنگ برای انسانی زندگی کردن و حقخواهی است. اما جامعه ای که ناچار است برای ادامه زندگی پا بر روی شماری ارزش بگذارد، گردن همه کسانی را که گردن خود را بالا می گیرند از تن جدا میسازند.
در گفتگوئی که در سال 2012 با "سرگئی لوژنیتسا" داشتم و پس از دیدن فیلم تازه او احساس کردم که هنوز هم این باور در او وجود دارد، او میگفت: «من بر این باورم که برای برخی از شرایط برون رفتی وجود ندارد. این شرایط شبیه به سوراخ تاریک کهکشان هستند که در آن انرژی موج میزند اما ما چیزی را نمیبینیم و این جامعه است که این شرایط را به وجود میآورد. "رنه ژیرار" جامعهشناس فرانسوی درکتاب "زندگی پرخشونت" و در کتاب دیگرش "بلاگردان"، به تشریح این پدیده میپردازد که چگونه این شرایط به وجود میآیند و چگونه جامعه، بلاگردانهای خود را میسازد؛ از این رو برای این پرسش پاسخی وجود ندارد و میتوان آن را سرنوشت نامید».
"سرگئی لوژنیتسا" درسال 1964 در روسیه سفید به دنیا آمد، در سال 1987 مدرسه پلی کینک "کیف"- پایتخت اوکرائین را به پایان رساند و در سال 1997 از مدرسه مهم سینمای مسکو فارغ التحصیل شد.
نخستین فیلم داستانی بلند او "شادی من" در سال 2010 در فستیوال کن به نمایش درآمد و فیلم دومش "در مه" جایزه "فیپرشی" (فدراسیون بینالمللی منتقدان فیلم) را در همین فستیوال به دست آورد.
"معشوق دوگانه" و سردرگمی بیهوده
آخرین فیلم فرانسوی بخش مسابقهای فستیوال کن، "معشوق دوگانه" ساخته "فرانسوآ اوزون" بود که میخواست یک درام روانی را از ورای داستان عاشقانه دختری دارای ناهنجاری روانی بیان کند، اما علیرغم به کار بردن اصول و دادههای روانشناسی و تلاش به هیچکاکی کردن فیلم، نتوانست ما را از سردرگمی درآورد.
گفتنی است که این کارگردان از سال 1998 در بخش "هفته منتقدین" مطرح شد و سپس از سال 2003 در بخش "مسابقهای"، سپس در سال 2005 در بخش "نوعی نگاه" و در سال 2006 در بخش "خارج از مسابقه" این فستیوال شرکت داشت اما جایزهای نصیبش نشده است. حال باید دید هیأت داوران امسال چه برداشتی از فیلم وی خواهند کرد؟
"به سوی نابودی" در رد فاشیسم و غریبه ستیزی
"فاتح آکین" فیلمساز ترک-آلمانی، آخرین فیلم خود "به سوی نابودی" را به بخش مسابقهای ارائه نمود.
این فیلم بسیار خوش ساخت و با پایانی که بحث برانگیخت، میتواند بختدار یک جایزه باشد، چرا که فیلمهای فستیوال امسال از کیفیت چندانی برخوردار نبودند.
در این فیلم شوهر ترک و فرزند شش ساله یک زن آلمانی در یک سوءقصد فاشیستی و خارجیستیز کشته می شوند. دادگاه به دلیل شک کوچکی در پرونده، دو متهم را تبرئه می کند. این زن در نقش کارآگاه، به دنبال قاتلان می رود تا انتقام خود را بگیرد و آنها را در یونان همراه با همدستشان از حزب "افق طلائی"- حزب فاشیست این کشور، مییابد که شهادت دروغین در دادگاه داده بود...
پایانش را باید در سینما ببیند.
فاتح آکین که از والدین ترک در آلمان به دنیا آمده، نخستین فیلم کوتاه خود را در سال 1995 با نام "آن تو هستی" ساخت و این فیلم جایزه تماشاگران را در فستیوال بینالمللی فیلمهای کوتاه هامبورگ دریافت کرد.
"فاتح آکین" در سال 2004 با فیلم "در برابر دیوار"، جایزه "خرس طلایی" جشنواره بینالمللی فیلم برلین را از آن خود کرد. او نخستین کارگردان ترک بود که پس از چهل سال این جایزه را دریافت میکرد.
این کارگردان سپس با فیلم مستند و موزیکال "آنسوی پل" در بخش نمایش ویژه فستیوال کن در سال 2005 شرکت کرد و با فیلم "در آن سو" در سال 2007 به بخش مسابقهای گام نهاد.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید