ماکس گلو، مورّخ و عضو آکادمی فرانسه درگذشت
مورّخ خارجی تباری که بستر یگانه و مشترکِ کتابهای تحقیقی، رسالهها و رمانهای او ستایش از گذشتۀ فرانسه است و در کنار روزنامه نگاری و سیاست ورزی بیش از یکصد جلد کتاب نوشته است، روز چهارشنبه ١٩ ژوئیه/ ٢٨ تیر، در سن ٨٥ سالگی به زندگی بدرود گفت. «ماکس گلو» که از تراشکاری آغاز و به استادی دانشگاه و وزارت رسید، در رودخانۀ تفکرات سیاسی نیز کشتی اندیشۀ خویش را که نخست به آبهای کمونیسم افکنده بود، با عبور از سوسیالیسم، چندی در برکۀ چپ ملّی گرا انداخت و در پایان به حلقه ای در ساحل راست نیمه افراطی گره زد.
نتشر شده در: : روزآمد شده در
ماکس گلو فرزند یک مهاجر فقیر ایتالیائی بود. او سالهای کودکی را در شهر زادگاه خود نیس در جنوب فرانسه «با هیجان آمیخته به ترس» به تماشای جنگ، اشغال و آزاد شدن شهر ایستاده و شاید همان هنگام جوانههای گرایش و کشش به تاریخ در او پدید آمده است. جوانههائی که بمرور بار گرفت، وی را به تحصیل در این رشته واداشت، به استادی در همان شهر و نیز در مدرسۀ علوم سیاسی پاریس رساند و بیش از صد جلد کتاب بقلم او جاری کرد.
آموزش تاریخ با این حال برای کودکِ یک کارگر برقکارِ ایتالیائی تبار از نظر پدر به کاری نمی آمد! او برای فرزند خویش رویائی در سر می پرورد که خود هرگز بدان دست نیافته بود... کسب دیپلم تراشکاری. ماکس گلو به خواست پدر گردن نهاد امّا شوق چندانی به این تحصیلات و پس از آن به این کار نداشت. پس تحصیل در رشتۀ تاریخ را نیز آغاز کرد و به دریافت دکترا نائل آمد.
ماکس گلو هنگامی که در روز ٣١ ژانویه ٢٠٠٨ در مراسم ورود خود به آکادمی فرانسه سخن می گفت با اشاره به سالهای نخستین زندگی خویش از «آسوده خیالی و نابینائی جوهری وابسته به کهتری اجتماعی بویژه هنگامی که انسان خود را در معرض تحقیر» ببیند یاد کرد و به سنگینیِ سرگردانی «مهاجری که میان تصاویر کشوری که ندیده است اما سرزمین پدران اوست و دروسی که معلّم دلسوز» بدو می دهد تاکید نمود. ماکس گلو بدون تردید گوش به سخنان معلّم سپرد و از تراشکاری فلزات به تراش دادنِ تاریخ رسید.
ماکس گلو در ٧ ژانویۀ ١٩٣٢ در نیس زاده شد و هنگامی که ٢٨ سال داشت به دبیری تاریخ در شهر زادگاه خود گام نهاد و ٨ سال بعد استادیار تاریخ در دانشگاه نیس شد و چندی بعد به استادی در مدرسۀ علوم سیاسی پاریس دست یافت. او به مدت ١٠ سال سرمقاله نویس هفته نامۀ اکسپرس بود و چندی مدیریت روزنامۀ چپ گرای «لو مَتَن دُ پاری» را نیز بر عهده گرفت.
ماکس گلو در جوانی به حزب کمونیست پیوسته بود. بعدها موقعیت اجتماعی خانواده را مهمترین عامل این کِشش تلقی می کرد. او پس از مرگ استالین و فاش شدن حقایق دوران حکومت او از کمونیسم برید و به سوسیالیسم روی آورد. هنگامی که فرانسوا میتران در مه ١٩٨١ به ریاست جمهوری فرانسه برگزیده، ماکس گلو نیز که در یک برنامۀ تلویزیونی با او آشنا شده بود به همکاری دعوت شد و دو سال بعد وزیر مشاور و سخنگوی دولتِ او گردید. وی با این حال چندی بعد از حزب سوسیالیست نیز فاصله گرفت، به «ژان پییِر شوونمان» که گرایشی چپ و ملّی داشت نزدیک شد و اندکی بعد همراه با دو شخصیّت کاملاً راست گرای این کشور، «شارل پاسکوآ» و «فیلیپ دُ ویلیه» حزب ناکامِ «اجتماع برای فرانسه» را بنیاد نهاد. او در انتخابات ریاست جمهوری سال ٢٠٠٧ از نامزدی نیکلا سرکوزی حمایت کرد.
ماکس گلو بسیار پُر کار بود و بیش از ٥٧ رمان، ٣٥ کتاب تاریخی و چند رساله و نوشتههای دیگر از خود باقی گذاشت. او برای خود در تاریخ نگاری مسئولیتی خاص قائل بود و کوشش میکرد تاریخ را بگونهای بنویسد که خوانندگان را به دوست داشتن فرانسه وادارد. از همین رو برخی از نوشته های تاریخی او از انتقادات جدی کارشناسان برکنار نمانده است. او در سه سال آخر عمر به بیماری پارکینسون دچار شده بود و از همین رو در چند سال اخیر در ملاء عام حاضر نمیشد.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید