دسترسی به محتوای اصلی
نویسنده و تبعید

با رضا دانشور، در هزارتوی تبعيد

 اگر داستان، سر راست يا غيرمستقيم، به نحو ساده يا پيچيده، از زيسته ها و خاطره های نويسنده مايه می گيرد، و اگرهر خاطره، خود،بيش و کم، قصه ای است که راويان روايت می کنند، تفاوت بنيادی داستان با خاطره نويسی، دور شدن خود خواسته نويسنده از واقعيت است، دورشدنی که هم نويسنده و هم خواننده را به جائی ديگرمی برد.

.رضا دانشور، نویسندۀ ایرانی که در ٢٨ ماه مه ٢٠١٥ در پاریس درگذشت
.رضا دانشور، نویسندۀ ایرانی که در ٢٨ ماه مه ٢٠١٥ در پاریس درگذشت DR
تبلیغ بازرگانی

شهلا شفیق

جان دادن به شخصيت های داستان، برای نويسنده، بيرون آمدن از پوست و پوسته ی خويش است؛ که روی ديگر سکه اش اقناع نشدگی از زيسته ها ست وپس نياز به باز آفرينی زندگی. چنين آوارگی در ذات خلاقيت ادبی است.
گاه، اين آوارگی، چنانکه نزد هرمان هسه، بس شاد است:" بار ديگرعميقا همه چيز خانه را دوست می دارم زيرا بايستی ترکش کنم.. من يک کولی ام و نه کشتگر. من ستايشگر بی وفائی، دگرگونگی و خيال هستم" . و گاه، چنانکه نزد دوراس، نوشتن، درنورديدن قلمرو درد است که بدون دل کندن عميق نويسنده از اطرافيان ميسر نيست. به ديده او، "کتاب گشوده به شب می ماند" و انزوا سرنوشت نويسنده است که موجودی ست "غريب، مخالف خوان و معنی ناپذير"
اما آنگاه که نويسنده نتواند به دلخواه در کرانه های غريب تخيل لنگر اندازد، حيات او در قلمرو نوشتن دشوار و گاه ناممکن میشود . در نوشتن داستان، گريز به تخيل، نه برای فرار از زندگی، بل برای رودروئی با آن است، با چشمان باز. نوشتن رمان نياز به آن آزادی دارد که چنين رودروئی را ميسرکند، فرای فريب ها و خود فريبی ها.
هرگاه نويسنده به اجبار شخصيت هايش را سانسور کند، عاقبت در وطن خويش غريب می شود. واين غربت، نه از جنس آوارگی خلاق، بل از خميره تبعيد است. وآنگاه که نويسنده به ترک وطن ناگزير می گردد، تبعيد عمقی و وسعتی ديگر می يابد .
غربت دروطن و نيز رانده شدن از کشور، بر زندگی اهل قلم وازجمله داستان نويسان ايرانی، خاصه در دهه های اخير، مهر زده است. چهره رضا دانشوراما اين خصوصيت را دارد که تمامی وجوه آوارگی و تبعيد نويسنده را، چه در زايائی و چه در سترونيشان، باز می تاباند.
او رمان نماز ميت را در نوزده سالگی نوشت. دانستن سن و سال نويسنده، بی گمان، شگفتی خواننده ديروز و امروز را بر می انگيزد: چگونه رضا دانشور، در بحبوحه جوانی، بی آنکه زندان سياسی را تجربه کرده باشد، خواسته و توانسته به اعماق نکبت بار درد و تحقيری که شکنجه شده را زير و رو می کند نقب بزند؟
از لابلای تک گوئی های دو زندانی سياسی، يکی نادم و يکی مقاوم، طرحی که رمان "نماز ميت" دانشور می افکند بس جسورانه است : حديث شکست نهضت ملی، حزب توده و سياهکل که بازگوی بن بست های ملتی ست در چنبره تناقض های اجتماعی و فرهنگی و در چنگال وهم. چه نادم و چه مقاوم، قهرمانان اين کتاب بيان هولناک شکستی ناگزيرند.
اين چنين ، رمان در خوانش امروزين، فارغ از قصد و عمد نويسنده، گوئی نمازی می شود که بر جنازه ملت ايران می گذارند، ملتی که با به قدرت رساندن اسلام گرايان، پای کوبان به آغوش مرگ می رود . صحنه عجيب، مضحک و در همان حال محنت زای عروسی در جذام خانه نمايش اين معنا نيست ؟
" عروس و داماد را در صدر مجلس نشانده بودند شيخ شش انگشتی بغل دستشان بود عمامه اش را باز کرده بود و چس فيل می خورد زن رختشوئی که صيغه هم می شد وسط مجلس دايره می زد و قر می داد آيت الله خمينی کچلا و گشنه هاش دريم دريم دريم دريم"
بعد از ترک ناگزير ايران و اقامت در فرانسه، رضا دانشور، با رمان خسرو خوبان به موضوع انقلاب اسلامی باز می گردد . اين کتاب، از ورای تلاقی روايتهای گونه گون قهرمان ها، خواننده را به دهليزهای هزارتوی تخيلات و روياهائی می برد که سنگهای بنای اسلامی شدن انقلاب بودند. چشم در چشم با اسطوره های سرچشمه اين روياها، خواننده ناگزير به پرسش است، پرسشی هستيانه در باره من و ما. چنانکه بهروز شيدا در نوشته ای شيوا در باره خسرو خوبان می گويد:" جهان خسرو خوبان آینه‌ی نبردی است که به فرجامی نینجامیده است؛ آینه‌ی تاریخی که در آن انتظار منجی و آرمان‌شهر هرگز به جایی راه نبرده است.
اينجا هم با همان چشمهای باز نويسنده خوابگرد که رضا دانشور باشد مواجهيم. دريافت های او از همان آغاز از حساسيتی مايه میگيرند که از انزوا می آيد ، انزوای جدائی از گله . در نوجوانی از خانه پدری بيرون زده. خيلی زود از قسم خوردن به مقدسات و تکرار عقيده ها سرپيچيده . در جامعه ای که بر فرديت داغ لعنت می زند، به گشتن پی خويش بر آمده و سر به ديوار کوبيده.
آن دل آشوبه که در نماز ميت است از آگاهی های دردناک آمده. خود می گفت : به زندان نرفته بودم اما مگر سرکوبی که آن زندان را می ساخت در بيرون نبود، مگر در خانواده و در اجتماع نبود؟
بعدتر، رضا دانشور به زندان هم رفته بود، چند بار. و حبس آنچنان نفرتش از بند را به اوج رسانده بود که برای بی بندی به بی خويشی گريز زده ومیزد ، همه جور بی خويشی. طلسم های امنيت بخش همه باطل شده بودند. تنها سامانش نوشتن بود.
اما ترک ناگزير ايران و اجبار زندگی درعين بيگانگی از زبان، قلمرو نوشتن را بر او تنگ کرد. حياتش در پاريس، شهری که بسيار دوست می داشت، به افسردگی جان کاهی آميخت. لحظه ای اما از ديدن، خواندن و نوشتن و پرسش باز نايستاد. پرسش هائی ناگزير که او را درکتاب " مسافر هيچ کجا" به درنورديدن آنچه اکتاويو پاز ديالکتيک انزوا می خواند فراخواندند.
داستان جنجالی آلفرد، مقيم چندين ساله فردوگاه شارل دوگل، ايرانی که ادعا می کرد ايرانی نيست، با قلم رضا دانشور، موضوع نمايشی می شود که نه فقط ايرانيان، بل تمامی شهروندان دنيا بازيگر آنند.  فردوگاه، محل رفتن ها و آمدن ها، تمثيلی از جهان می شود. و روايت آلفرد، در پيوستگی با همزادش، نويسنده، داستانی غمبار و در همان حال بس مضحک می آفريند، داستانی که به صد زبان، حديث تبعيد را بازمی گويد، حديث آدمی را در سفر بی مقصد زندگی .

اين نوشته در مراسم بزرگداشت رضا دانشور ، روز 21 ژانويه 2016 در شهرداری پاريس، ارائه شد.

1- "هرمان هسه و دگرديسی شاعر" ، ترجمه و تاليف فرامرز سليمانی ،1367، انتشارات اسپرک ، صفحه 117
"2 - نوشتن"ئ مارگريت دوراس ، انتشارات گاليمار ، 1993پاريس ، ترجمه قاسم روبين به همراه نوشته های ديگر ، در کتاب " نوشتن ، همين و تمام "، انتشارات نيلوفر، ، 1376 صفحه 22ـ23
  3- به تازگی " نماز ميت" به همت انتشارات خاوران در پاريس بازچاپ شده است
  4- بهروز شيدا،" تاريخ در حضور اسطوره ها؛ حاشيه ای بر رمان خسرو خوبان "http://www.radiozamaneh.com/220778

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

همرسانی :
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.