دسترسی به محتوای اصلی
بررسی هفته‌نامه‌های فرانسه

با وجود اینهمه خارجی تبار در فرانسه، چه کسی فرانسوی واقعی است؟

حق سرزمین یا حق خون، کدام یک را باید ملاک هویت ملی محسوب کرد؟ آیا برای فرانسوی شدن باید در جامعه مستحیل شد و یا باید خود را در بافت جامعه جذب کرد؟ بحث بر سر هویت فرانسوی اینک در دنیای سیاست و فضای روشنفکری فرانسه رواج قابل توجهی یافته است.

DR
تبلیغ بازرگانی

در میان سه نشریه هفتگی معتبر فرانسه، یعنی لوبز (نوول ابسرواتور سابق) اکسپرس و لوپوئن ، دو نشریه آخر شاید بطور تصادفی صفحه روی جلد و در نتیجه گزارش مفصل اصلی خود را به طرح این پرسش اختصاص داده اند: چگونه می توان یک فرانسوی بود؟ فرانسوی بودن یعنی چه؟

لوپوئن در مقدمه این گزارش می نویسد: حق سرزمین یا حق خون کدام یک را باید ملاک هویت ملی محسوب کرد؟ آیا برای فرانسوی شدن باید در جامعه مستحیل شد و یا باید خود را در بافت جامعه جذب کرد؟ بحث بر سر هویت فرانسوی اینک در دنیای سیاست و فضای روشنفکری فرانسه رواج قابل توجهی یافته است.

لوپوئن سپس از "روبرت فرانک" تاریخدان فرانسوی نقل می کند که این روزها طرح این پرسش که «فرانسه چیست؟» آدم‌ها را بهم نزدیک و متحد می کند، در حالیکه پرسش «فرانسوی بودن یعنی چه؟» به پراکندگی عقاید می انجامد.
لوپوئن تأکید می کند که حس تعلق ملی اینک در فرانسه بسیار قوی است، ولی آنچه که مشکل می‌آفریند قواعد همزیستی و با هم زندگی کردن است.

براستی در سال 2015، چگونه می توان فرانسوی بود؟ نشریه نوید می دهد که در گزارش متنوع و پر محتوی خود، این پرسش را با فیلسوف‌ها، نویسندگان، صاحبان صنایع و نظامیان در میان گذاشته و دیدگاه‌های آنان را منتشر کرده است.
در کنار دیدگاه کسانی همچون "میشل اونفری" ، "پاسکال بروکنر" و "الن فینکل کرا"، هر سه فیلسوف، لوپوئن به سراغ شخصیت‌های متنوعی رفته و از همه زوایا برای این پرسش‌ها پاسخ جمع آوری کرده است.

برای مثال "دیدیه رائول" میکرو بیولوژیست صاحب نام فرانسوی، در این باره اظهار نظر کرده است که از نظر او فرانسوی کسی است که فرانسه حرف می زند. او می گوید مطمئن باشید که از نظر ژنتیکی چیزی به اسم "فرانسوی" وجود ندارد، چرا که منشاء بیولوژیک ما ابعاد گوناکون و پیچیده ای دارد. کافی است آنها را تست کنیم تا به چندگانگی و تنوع آنها پی ببریم. او می گوید اگر منشاء ژنتیک مرا تست کنید، ترکیب اکثریتی آن متعلق به اسکاندیناوی است؛ چرا که قرن‌ها پیش آنها به شمال "بروتاین" حمله کرده و آنجا را به تصرف خود در آوردند.
این میکروبیولوژیست، مثال می زند که در سال 1914 در فرانسه، در میان ده نام خانوادگی که بیشترین رواج را در سه منطقه "پاریس"، "لیون" و "مارسی" داشته‌اند، نام های ردیف چهارم، پنجم و هشتم نام‌هائی بین‌المللی و یا مدیترانه‌ای بوده‌اند. او اضافه می کند که مذهب و اعتقادات سیاسی نیز ربطی به ملیت ندارند و فرانسه همه نوع تنوع را در این زمینه‌ها از سر گذرانده است.

اکسپرس این هفته هم با طرح پرسش از شخصیت‌های گوناگون و متنوعی، آنان را در مقابل این پدیده پیچیده و تنش انگیز قرن بیست و یکم قرار داده است. اکسپرس خود می نویسد که این سوژه بیش از اینکه هم‌آوائی بوجود آورد به نفاق و انشقاق دامن می زند. بعقیده اکسپرس آنچه که باید سیمان پدیده «همزیستی» باشد، خود به خطی برای اختلاف و دوپارگی تبدیل شده است.
"پاتریک وی" پژوهشگر مرکز ملی تحقیقات اجتماعی فرانسه و رئیس سابق "شورای عالی انتگراسیون "، در پاسخ به پرسش اکسپرس یادآوری می کند که ما فرانسوی ها اولین کشوری بودیم که به مفهوم انتقال ملیت از طریق خویشاوندی معنا بخشیدیم. او اضافه می کند که فرانسه همچنین در پایان قرن ١٩، در میان کشورهای اروپائی به اولین کشور بیگانه‌پذیر تبدیل شده بود.

در میان شخصیت‌هائی که موضوع هویت ملی در مقابلشان قرار گرفته است یکی هم "عتیق رحیمی" نویسنده صاحب نام افغان- فرانسوی است که معتقد است «فرانسوی بودن یعنی آزاد بودن در اندیشه و در بیان آن».

و سرانجام از نشریه لوبز این هفته، مقاله‌ای را برایتان انتخاب کرده ام که توسط دو پژوهشگر فرانسوی به نام های "میشل اژی" یه و "فرانسوا ژمان" نگاشته شده است؛ این دو محقق که یکی مردم شناس و پژوهشگر انستیتو برای توسعه است و دیگری استاد سیاست شناس دانشگاه‌های فرانسه و مدیر برنامه سیاست های سرزمینی است، درست در شرایطی که افکار عمومی و سیاست مردان اروپا از هجوم موج مهاجران غیرقانونی به اروپا وحشت زده شده اند، طی مقاله شگفت انگیز و شجاعانه ای مدعی شده اند که تنها راه مقابله با این موج عظیم مهاجرت، باز کردن مرزها و آزاد گذاشتن و قانونی کردن ورود مهاجران به قاره اروپاست.
این دو محقق فرانسوی عقیده دارند که کوشش های فعلی اروپائیان برای بستن مرزها، راه به جائی نمی برد و همه آنها که به این سوی آب آمده اند بالاخره وارد اروپا خواهند شد. آنها هم چنین معتقدند که در صورت باز کردن مرزها کسانی که بیش از همه ضرر خواهند کرد قاچاقچیان انسان هستند؛ چرا که در صورت آزادی رفت و آمد، آنها بیکار خواهند شد.
نویسندگان این مقاله هم چنین تأکید دارند که هیچ مطالعه جدی نشان نمی دهد که ورود این تعداد خارجی به قاره اروپا به معنای «اشغال» این منطقه باشد. آنها همچنین با ذکر مثال‌هائی درباره برپائی دیوار میان مکزیک و آمریکا و یا حذف مرزهای میان هند و نپال، نتیجه میگیرند که ورود قانونی مهاجران به اروپا معنایش شدت گیری موج مهاجرت نخواهد بود.

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

همرسانی :
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.