دسترسی به محتوای اصلی
مقاله ویژه

به مناسبت روز بزرگداشت حافظ : غزل‌هایی که مرز ندارند

بیستم مهرماه، روز بزرگداشت حافظ است. شاعری که همچنان همدم پارسی زبانان ایران، تاجیکستان، ازبکستان و افغانستان است. شاید اگر پریشانی های سیاسی و اقتصادی وجود نداشت، هنوز می توانستیم شاهد مراسم سنتی در میان کشورهای پارسی زبان و هم فرهنگ و هم ریشه باشیم، مراسمی که در آن شعرای کلاسیک فراتر از مرزهای جغرافیایی، سعی در جداکردن فرهنگ ها نداشتند.

تبلیغ بازرگانی

آیدا قجر

«زمان حمله اتحاد شوروی به آسیای میانه، همه کتب فارسی و عربی سوزانده می شود زیرا تشخیص نمی دادند کدامیک ادبیات است یا کدام یک دینی و مذهبی؛ نقش حافظ اما در این دوره در میان تاجیک ها برجسته می شود به طوریکه در میان فارسی زبانان همه قرآن ها از خانواده ها جمع می شود و دارنده قرآن، حکم اعدام و زندان می‌گیرد، پس تنها غزلیات حافظ بود که به طور شفاهی انتقال پیدا کرد و دستنویس شد، تا جایی که کتاب حافظ را به جای قرآن زیر بالین نوزادان می گذاشتند تا آنها را از شر و بدی محفوظ دارد، غزلیات حافظ به اندازه سوره های قرآن ارزشمند بود». اینها حرفهای "شهزاده نظرووا" شاعر، نویسنده و مترجم سمرقندی، با خبرنگار رادیو فرانسه است.
بیستم مهرماه، روز بزرگداشت حافظ، شاعر پارسی زبان است که غزل‌هایش سالهاست نسل به نسل، شفاهی و کتبی میان مردم سینه به سینه منتقل می شود. شاعری که در شب‌های یلدای ایرانیان، جشن های سال نو ازبکستان و تاجیکستان قدیم بنام رباعی خوانی یا بزم گلسرخ و در بعضی شب های نوروزی مردم افغانستان به همین نام، همدم شب نشینی پارسی زبانان است؛ حالا چه در تاجیکستان به گفته شهزاده نظرووا، حافظ جای قرآن را گرفته باشد و چه در افغانستان، به گفته "روح الامین امینی"، نویسنده و شاعر افغان «بچه‌ها قبل از مکتب، در مکتب خانه های خصوصی نزد ملای محل دیوان حافظ را آموزش دیده» باشند؛ مهم این است که به گفته "داریوش آشوری"، زبان شناس ایرانی «از فیلسوف تا صوفی و شاعر و فعال سیاسی و انقلابی چپ، همه او را از خود بدانند».

شاید اگر پریشانی های سیاسی و اقتصادی وجود نداشت، هنوز می توانستیم شاهد مراسم سنتی در میان کشورهای پارسی زبان و هم فرهنگ و هم ریشه باشیم، مراسمی که در آن شعرای کلاسیک فراتر از مرزهای جغرافیایی، سعی در جداکردن فرهنگ ها نداشتند.

این همان نکته ای است که شهزاده نظرووا می گوید: «مردم تاجیکستان حافظ را در تقسیم بندی جغرافیایی قرار نمی دهند، زیرا کلاسیک های پارسی زبان به تاجیک، ایرانی و دری تقسیم نمی شدند و همه شان پایبند یک فرهنگ و یک زبان بودند، زبان پارسی به تاجیک ها هم مربوط می شود و آنها خودشان را جدا حس نمی کنند همانطور که ایرانیان نمی گویند رودکی، تاجیک بوده زیرا پنجکنت در آن روزها قسمتی از ایران بزرگ بود».

اما در میان ایرانیان، فرهنگ یک ریشه بودن با دیگر پارسی زبانان مدتهاست که در حال فروپاشی است؛ آنان شعرا را ملکی از سرزمین خود می دانند. شاید هم محصول سیاست حاکمانی است که می خواستند آسیای میانه را خط کشی کرده تا اتحاد آنان را کمرنگ تر کنند.

اما به عقیدۀ روح الامین امینی، سالهاست که در سه کشور پارسی زبان هر از گاهی مساله‌ی جداسازی فرهنگی پیش می آید و مردم بر سر این که «افتخارات این شخصیت ها مربوط به کدام یک از این کشورهاست» به بحث می نشینند.

این شاعر افغان طرح چنین مباحثی میان پارسی زبانان را سیاسی میداند: «واقعیت امر این است که این جداسازی، پروژه سیاسی حکومت هاست در حالی که اهل شعر و ادبیات و مردمی که گاهی از سر دلتنگی و گاهی از سر تفنن به سراغ شعر می روند، حافظ را شاعری ایرانی، افغان یا تاجیک نمی خوانند، زیرا به وی به عنوان یک دستآورد فرهنگی نگاه می کنند نه کالایی سیاسی و همان لذتی را از اشعار حافظ می برند که یک ایرانی یا یک تاجیک... آنها از این شعرها در گفتار عامیانه و ضرب المثل ها بسیار استفاده می کنند».

جداسازی جغرافیایی و تلاش هر حکومت برای جداسازی فرهنگی میان مردم این کشورها از سویی و مشکلات اقتصادی و مقتضیات بازار کار برای جوانان از سوی دیگر باعث شد تا به طور مثال در تاجیکستان، نسل های جدید از زبان پارسی دور شوند؛ شهزاده نظرووآ می گوید: «به دلیل این که بسیاری از جوانان برای کار به روسیه مهاجرت می کنند، نیاز به دانستن زبان روسی دارند تا بتوانند کار پیدا کنند و این دوری از زبان پارسی بیشتر باعث شده تا جوانان از زبان اصیل خود جدا شوند، زبان پارسی و اصالت اشعار پارسی امروزه بیشتر در میان روشنفکران و نویسندگان رواج دارد».
اما این تمام ماجرا نیست. نظرووآ بر این باور است که «این اتفاق پیامدهای مثبتی نیز دارد مانند این که مردم با فاصله گرفتن از شعرهای کلاسیک می توانند کارهایشان را بر اساس تجربیات خود تحلیل کنند، یک تحلیل واقعی از مشکلات زندگی و دیگر نگویند که حافظ یا سعدی نیز چنین می گفتند پس اشکالی ندارد».
شهزاده می افزاید: «این نکته که در قدیم بیشتر به چشم می خورد که اگر کسی حافظ را از حفظ نبود انسان خوب و دانشمند والایی شناخته نمی شد دیگر کهنه شده، اما در عین حال آموختن زبان روسی نیرو و انرژی زیادی از مردم گرفته و نیازهای امروزشان را نیز در گرو دانستن همین زبان می دانند حتی با این که معتقدند نوشته های کلاسیک در اثر بازنویسی به خط سیریلیک بسیار سانسور شده است».

در افغانستان، حافظ شرایط دیگری دارد و علیرغم فشارهایی از این دست، کتابخانه های کابل همچنان کتب حافظ را در تیراژ بالا به فروش می رسانند. روح الامین امینی به رادیو فرانسه می گوید: «اگر به محله شهرنو کابل سری بزنیم کتاب فروش های دوره گرد حتما کتاب حافظ را برای فروش به شما پیشنهاد می دهند»... فرهنگ و ریشه ای که نسل به نسل می چرخد و هر بار که میخوانی اش انگار «از هر زبان که می شنوی نامکرر است».

جدا از نگاه به اشعار حافظ به عنوان یکی از شعرای کلاسیک در فرهنگ ایرانی، افغان، تاجیک و ازبک، باید به دلیل محکم دیگری برای پایداری اش اشاره کرد؛ از هر نسل و با هر نگاه و عقیده ای که به مردم بنگریم، همانطور که در میان مذهبی ها کتاب و منابع دینی راهگشای شان بوده است، اشعار حافظ بدون توجه به عقیده، مذهب و کیش انسان ها توانسته پیوندی عمیق میان شان برای راهگشایی مشکلات ایجاد کند، فال حافظ نه تنها برای سنین مختلف جامعه، راهگشا بوده بلکه هر کس با هر عقیده ای انگار پاسخ خود را از وی گرفته است.
این نکته ای است که از نگاه داریوش آشوری دور نمانده است: «تفسيرهای ديوان حافظ از تفسيرهای سنّتی صوفيانه آغاز می شود که او را، به عنوانِ يک عارفِ کاملِ واصل و عابدِ پرهيزگارِ مطلق، از جمله ی "اولياء" می دانند و ديوانِ او را سراسر بازگفتی از قرآن و بيانِ رمزـ وـ اسرارِ آن. سپس در دورانِ آشنايی با انديشه های فلسفی و علمی و ايدئولوژيکِ مدرن، تفسيرهای "مدرن" را از حافظ داريم که او را يک فيلسوفِ آزادانديشِ بی خدا (از نوعِ تفسيرِ محمودِ هومن) می دانند يا ايران پرستِ دوآتشه ی ضدِ عرب و اسلام و پيروِ فرقه ی مخفی ای بازمانده از ايران پيش از اسلام، از آيينِ مهر و زرتشت (از نوعِ تفسيرِ ذبيحِ بهروز و شاگردان اش)، يا حتّا يک شاعرِ اجتماعی و سياسی با گرايش های انقلابی و چپ (از نوعِ تفسيرهای احمدِ شاملو يا احسانِ طبری). و در جوارِ اين ها تاخت ـ وـ تازهای احمدِ کسروی را به حافظ داريم که او را يک صوفی آلوده به کژانديشی ها و تبليغِ همه گونه رفتارِ غيراخلاقی می شناسد، و در نتيجه، مسئولِ واماندگی ها و فسادهای اجتماعی مان. همه ی اين گرايش های گوناگونِ فکری و ايدئولوژيک تفسيرهای خود را از اين ديوان بر اساسِ گزينشی از بيت ها در آن می کنند که با پيش‌گرايشِ ذهنی ايشان دمساز است. و شگفت آن است که ديوانِ حافظ هم به همه اين گرايش ها پاسخ می گويد و کسی نيست که نيتی بکند و فالی- به هر معنايی- از حافظ باز کند و به مراد نرسد».
برخی منتقدان معتقدند پیوندی چنین با اشعار کلاسیک از جنس پیوندی که تاجیک ها دارند باعث می شود تا مردم خود را در قالب قهرمانان یا مظلومان برده و توجیهی برای مشکلات خود دست و پا کنند اما برخی دیگر در مقابل این عده می گویند اشعار کلاسیک به «مهر و مهار» دامن می زند؛ مهر برای همبستگی بیشتر آدمها با یکدیگر و مهاری برای خشونت ذاتی انسان‌ها تا نگاه مردمی که با خط کشی جغرافیایی از یکدیگر جدا شده اند اما از یک آب و خاک سرشته شده اند اندکی به هم مهربان تر شود.

اگرچه مرزهای سیاسی هم‌زبانان را با یکدیگر غریبه کرده است اما همانطور که نظرووآ می‌گوید «بعد از فروپاشی شوروی خیلی از تاجیک ها اولین سفرهای خود را به ایران داشتند و بیشتر آنها اولین جایی که می رفتند بر مزار حافظ و دیگر شعرای کلاسیک بود زیرا از چنین شانسی در زمان شوروی بی بهره بودند».
چندان روشن نیست که امسال چندمین جشن تولد حافظ است؛ همین قدر می دانیم که بیش از هفت قرن از تولد او گذشته؛ اما چه فرقی می کند برای پارسی زبانانی که به هر بهانه، عاشقانه های او را زمزمه می کنند؛ برای آنها حافظ با هر غزل و فالش یک بار متولد می شود.
 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

همرسانی :
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.