دسترسی به محتوای اصلی
بررسی هفته نامه های فرانسه

خوان کارلوس و قضاوت مثبت تاریخ

استعفای خوان کارلوس، پادشاه اسپانیا و واگذاری تخت و تاج به ولیعهد، در اروپا رویدادی غیرمنتظره بود. با این که در یکی دو سال اخیر خاندان سلطنتی اسپانیا مورد حمله و انتقادهای زیاد قرار گرفت، اما افکار عمومی و صاحب‌نظران از کارنامۀ تاریخی پادشاه مستعفی دفاع می‌کنند و وی را بانی دموکراسی مدرن اسپانیایی می‌دانند.

تبلیغ بازرگانی

 

نقل است که پادشاه مستعفی اسپانیا همیشه می‌گفته است: "من تاج بر سر خواهم مرد"... اما عاقبت خوان کارلوس ناچار شد در مقابل سن وسال و کهولت عقب‌نشینی کند و تاج و تخت را با دست خود، به پسرش فیلیپ (فلیپه) بسپارد.
گرچه خوان کارلوس دو سه سال اخیر را با سختی گذراند و به دردسرهای زیاد افتاد، با اینهمه تاریخ اسپانیا به احتمال زیاد، از او به نیکی یاد خواهد کرد.

مجلۀ لوپوان خبر می‌دهد که رسانه‌های اسپانیایی پرسش‌های فراوانی در بارۀ علت کناره‌گیری پادشاه مطرح کرده‌ و حدس‌های زیادی زده‌اند اما به اعتقاد روزنامه نگار لوپوان، دلیل اصلی چیزی جز سن و سال نیست. البته خوان کارلوس خیلی هم سالخورده نیست و با ٧٦ سال، در مقایسه با ملکۀ انگلستان که از سلطنت دل نمی‌کند، جوان به حساب می‌آید. ولی خوان کارلوس که تمام عمر را با ورزش گذرانده، از دو سال پیش، از علائم پیری رنج می‌کشد و به گفتۀ اطرافیان "از خودش بدش می‌آید".

به غیر از پیری، این واقعیت هم هست که بعد از نزدیک به چهل سال سلطنت آبرومندانه، ناگهان در این دو سال اخیر جنجال‌هایی پیرامون خاندان سلطنتی به پا شد و از جمله سوءاستفاده‌های مالی نزدیکان پادشاه و به ویژه دامادش، لطمۀ زیادی به شهرت وی زد.
با اینحال، در قضاوت درازمدت، به گفتۀ نخست‌وزیر پیشین، فیلیپ گونزالس "دوران پادشاهی خوان کارلوس طولانی‌ترین دورۀ صلح، آزادی و رونق تاریخ اسپانیاست".

خروج از دیکتاتوری

برای درک اهمیت تاریخی خوان کارلوس باید به چهل سال پیش برگشت. بعد از دوران دیکتاتوری فرانکو، خوان کارلوس جوان در موفقیت مرحلۀ انتقالی، نقش بسیار مهمی بازی کرد.
به نوشتۀ لوپوان، ژنرال فرانکو که شاهزادۀ جوان را به عنوان جانشین برگزیده بود، اطمینان داشت که او میراث "فرانکیست" را تداوم خواهد داد. نباید فراموش کرد که تمام سال‌های نوجوانی و جوانی شاهزاده تحت نظر فرانکو گذشته بود. در واقع او دست‌پروردۀ دیکتاتور بود.

بعد از مرگ فرانکو در نوامبر سال ١٩٧۵، خوان کارلوس تاجگذاری کرد و شش ماه نخستِ سلطنت را سر به‌زیر و مطیع گذراند.
اما سال بعد، پادشاه جوان ناگهان تغییر مرام داد، دولت باقیمانده از زمان فرانکو را برکنار کرد و آدولفو سوارز را به عنوان نخست‌وزیر برگزید. از این زمان به بعد، نابودی بقایای رژیم دیکتاتوری هدف اصلی خوان کارلوس شد: احزاب سیاسی ممنوعه آزاد شدند و به فعالیت پرداختند. تبعیدی‌ها و فراریان دوران دیکتاتوری به میهن بازگشتند و عفو عمومی اعلام شد.
پادشاه جوان حتی جرأت کرد و تعدادی از ژنرال‌های قدیمی را که از اصلاحات اکراه داشتند، کنار گذاشت.

نخستین انتخابات واقعی و آزاد در سال ١٩٧٧ برگزار شد. سال بعد، با تدوین قانون اساسی جدید، اسپانیا عملاً از یک سده اقتدارگرایی و سنت حکومت‌های زورگو بیرون آمد.
از همین سال، خوان کارلوس از اختیارات بسیار گستردۀ خود که میراث فرانکو بود دست کشید، حکومت را کنار گذاشت و به سلطنت اکتفا کرد.

اما به عقیدۀ مورخان اسپانیا، دوران دموکراسی واقعی و هویت دموکراتیک این کشور از سال ١٩٨١ شروع شد. کودتای چند ژنرال فرانکیست در این سال شکست خورد و خوان کارلوس رسماً از همۀ سران ارتش اطاعت مطلق از پادشاه را خواستار شد.
به این ترتیب، خوان کارلوس اعتبار و وجهه‌ و محبوبیتی ملی یافت و برای سلطنت آبرویی تازه خرید. با اتکا به همین سرمایۀ ارزشمند بود که خوان کارلوس برای اسپانیا نزدیک به چهل سال ثبات سیاسی و آزادی ارمغان آورد.

 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

همرسانی :
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.