تابستان، فصل شماری فستیوالهاست که در صدر آنها فستیوال شهر "کارلووی واری" قرار میگیرد که امسال برای چهل و هشتمین بار از روز ۲۸ ژوئن تا ۶ ژوئیه در این شهر زیبا برگزار میشود.
این فستیوال که امسال کار خود را با نمایش فیلم "کف روزها" ساخته کارگردان فرانسوی- "میشل گوندری"، برگرفته از کتاب بنام "بوریس ویان"- نویسنده و موزیسین فرانسوی، آغاز میکند، با فیلم "پشت شمعدان بزرگ" ساخته "استیون زودربرگ" با بازی فوق العاده "مایکل دوگلاس"، به کار خود پایان میدهد.
فستیوال "کارلووی واری"، علیرغم قدمت خود، یعنی آغاز به کار در ماه اوت سال ۱۹۴۶ و اینکه پایههای آن پیش از جنگ دوم ریخته شد و اولین برگزاری آن به شکل غیرمسابقهای انجام گرفت، امسال تنها به چهل و هشتمین برگزاری خود رسیده است. علت این است که این فستیوال از سال ۱۹۵۹ به بعد، هر دوسال یکبار برگزار میشد، در سال ۱۹۸۹یعنی سال فروپاشی بلوک شرق، با کم مهری دولت و حتا مردم روبرو گردید؛ اما در سال ۱۹۹۴، مدیریت آن به هنرپیشهای به نام "ییری بارتوشکا" و یک منتقد مهم فیلم به نام "اوا ژائورالوآ" واگذار شد که نه تنها جان تازهای به این فستیوال بخشیدند و آن را سالانه کردند، بلکه از آن یکی از مهمترین رخدادهای سینمائی اروپای مرکزی ساختند که ۱۸ کشور را در بر میگیرد؛ از این روست که بخش "در شرق غرب" آن بسیار مورد توجه سینمادوستان، مسئولان فستیوالها و پخش کنندگان است.
یکی از علل موفقیت چشمگیر این فستیوال نه تنها سازماندهی بسیار جدی و جو شاد آن، بلکه سیاستی است که بر پایه دو هدف قرار گرفته: جذب ستارگان بنام و تماشاگران جوانان.
از این رو چندصد کارگردان، هنرپیشه و شخصیتهای دنیای سینما به این فسیتوال سر میزنند و خودی نشان میدهند و در کنار آنها هم بیش از ۱۱هزار جوان، همه سالنها را همیشه پر میکنند و آرامش این شهر کوچک آب معدنی و "اسپا" را در هم میریزند.
جوانان که در آغاز با کیسههای خوابشان میآیند وسالها بعد، وقتی سرو سامانی یافتند باز هم به فستیوال باز میگردند اما اتاقهای هتلها و پانسیونها را پر میکنند.
در میان ستارگانی که امسال رژه خواهند رفت، نام "جان تراولتا"، "پائولو سورنتینو"، "اودری توتو"، "جولین سندز" و نیز "هلن میرن"- هنرپیشه برجسته سینما و تآتر انگلیسی، دیده میشود که جایزه گوی طلائی این فستیوال را برای یک عمر دستاورد هنری دریافت میدارد و در تیزر این فستیوال که همه ساله با دقت و ظرافتی خاص تهیه میشود شرکت خواهد داشت.
این فستیوال از سال ۱۹۴۸ به فستیوال مسابقهای تبدیل شد و جایزه "گوی کریستال" آن هم در همان سال به وجود آمد. فستیوال "کارلووی واری" امسال بیش از ۲۲۰ فیلم را در بخشهای مختلف به نمایش میگذارد.
پس از سالها کاری که باعث شد این فستیوال به درجه " آ " برسد، "اوا زآورالوآ"، شخصیتی که به این فستیوال پس از فروپاشی شوروی سابق جان بخشید، جای خود را به "کارل اوخ"، به عنوان مدیر هنری فستیوال داد اما هنوز نقش مدیر افتخاری فسیتوال را بر عهده دارد.
گفتگو با Karel Och
در آغاز گفتگو با "کارل اوخ"- مدیر هنری فستیوال، به او گفتم در نگاهی کلی به همه برنامههای این فستیوال، به نظر میرسد امسال جای بسیار بزرگی را به ویژه در بخش مسابقهای اصلی به فیلمهای اروپائی و اروپای شرقی داده، آیا این دلیل خاصی داشته؟
کارل اوخ: من این پرسش شما را درک میکنم. برای خبرنگاران طبیعی به نظر میرسد که چنین پرسشی را مطرح کنند چون شما همه برنامه را یکجا میبینید. در حالی که ما شش ماه، بدون هیچ پیشداوری یا پیشزمینه، روی آن کار کردهایم و فیلمهائی را بر گزیدهایم که کیفیتشان پاسخگوی معیارهای ما بودند، بنابراین شمار فیلمهای اروپائی ما، بدون اینکه خواسته باشیم بالاست. در عین حال، فیلمهای نمایش داده نشده از بخشهای دیگر جهان نداشتیم که پاسخگوی معیارهای ما باشد. اما در بخشهای دیگر شماری فیلم از جمله از آسیا و آمریکایجنوبی داریم اما نه در بخش مسابقهای اصلی. شما درست میگوئید.
ش- ر: این درست است اما بیشتر در بخش نوعی نگاه است که ما با گونهگونی بیشتری برخورد میکنیم و درآن فیلمهائی از مکزیک، ارمنستان، تایلند و پرو میبینیم. البته در "فروم مستقلها" هم شماری فیلم از ترکیه، اندونزی و دیگر کشورهای آمریکای جنوبی دیده میشود؛ اما اگر چه ایران امسال در فستیوال "کن" حضور خوبی داشت و فستیوال فیلم "کارلووی واری" همه ساله و حتا در زمانهائی که فستیوالهای دیگر به ایران توجه نمیکردند، شماری فیلم از این کشور در بخشهای مختلف خود به نمایش میگذاشت. این بار از ایران تنها فیلم "پرده" ساخته "جعفر پناهی" و "کامبوزیا پرتوی" را در بخش "افقها" به نمایش در میآورد. آیا این هم دلیلی دارد؟
کارل اوخ: نه، به هیچ وجه. ما عاشق سینمای ایران هستیم و هربار که توانستیم یک فیلم خوب ایرانی پیدا کنیم، همانگونه که خود شما به درستی اشاره کردید، آن را در بخش مسابقهای قرار دادهایم. ما چند فیلم را هم دیدیم اما نتوانستیم برای انتخابشان با یکدیگر به توافق برسیم. بنابراین در بخش اصلی فیلمی از ایران نداریم و همانگونه که گفتید در بخش افقها فیلم "پرده" ساخته "جعفر پناهی" و "کامبوزیا پرتوی" را داریم.
ش- ر: آیا میتوانید بگوئید چند فیلم از ایران به شما ارائه شد؟
کارل اوخ: من شمار دقیق آنها را به یاد ندارم اما میتوانم بگویم که کمتر از سالهای پیش بود. آنهائی که میتوانستند برای بخش مسابقهای در نظر گرفته شوند حدود ۵ تا ۱۰ فیلم بودند.
ش- ر: فیلم "دست نویسها نمیسوزند" ساخته "محمد رسولف" که در "کن" دیدیم، میتوانست گزینه خوبی باشد.
کارل اوخ: مشکل ما با "کن" در این است که ما به طور کلی ناچاریم برنامه خود را ۵ روز پس از پایان این فستیوال ببندیم و زمان بسیار تنگ است؛ در نتیجه ۱۰ تا ۱۵ فیلم نظر ما را جلب میکنند، اما پخش کنندگان به سرعت پاسخ نمیدهند چون باید پرونده "کن" را ببندند و شماری هم پس از آن به تعطیلات میروند. ما ناچاریم به سوی فیلم هائی برویم که میتوانیم به دستشان بیاوریم. شماری را از دست میدهیم و از این بابت متأسفیم. سال آینده وضع بهتر خواهد شد چرا که فستیوال ما، بار دیگر کاملأ به ماه ژوئیه منتقل میشود و ما یک هفته بیشتر زمان خواهیم داشت و این خیلی بهتر است.
ش- ر: با این امید که پس از انتخابات وضع سینما در ایران تغییر کند وبه تولیدات آن افزوده شود؛ باید بگویم که شما کمبود حضور ایران را با ایجاد بخشی به نام "فوکوس بر سینمای کرد"، با ۱۴ فیلم، یعنی برابر شمار فیلمهای حاضر در بخش اصلی مسابقهای تا حدی جبران میکنید؛ چرا که شماری کارگردان ایرانی در میان آنها دیده میشود که البته برخی از آنها زیر پرچم عراق در این بخش شرکت دارند که نولید کننده آنها بوده است. از چه رو این بخش را به وجود آوردید؟
کارل اوخ: «در اصل ما همه ساله یک بخش را به یک منطقه جغرافیائی اختصاص میدهیم. از جمله اینکه دوسال پیش مروری بر سینما یونان انجام دادیم که بسیار موفق بود و یکبار دیگر هم به زنان کارگردان روسی پرداختیم.
حال چرا امسال کردستان را برگزیدیم؟ برای اینکه دیدیم تا کنون جز در چند مورد از جمله فیلمهای بهمن قبادی و با فیلمهای تازه، فیلمهای کردها را نشان ندادهایم؛ این بار خواستیم این سینما را از دو جهت مطرح کنیم: یکی با نشان دادن آثار کارگردانانی که در ایران، عراق، ترکیه و خود کردستان زندگی میکنند چرا که آنها از حساسیت خاصی برخوردارند و آثار کسانی که در خارج از زادگاهشان، در پاریس، در آلمان و یا در نروژ زندگی میکنند. دیدن آثار این دو دسته که سبک و دیدگاههای مختلفی دارند اما در نهایت شباهتهای بسیاری هم دارند بسیار جذاب است، به ویژه اینکه این فیلمها از نظر فرم و زیبائیشناختی غنی هستند. همه فیلمها اعم از بلند داستانی و کوتاه، مجموعهای جالب از فیلمسازانی به دست میدهند که در واقع کشوری ندارند».
فیلمهای بلند و کوتاهی که در بخش "فوکوس برسینمای کرد" گنجانده شدهاند عبارتند از: "زمستان آخر" ساخته "سالم صلواتی" از ایران؛ "فصل کرگدن" ساخته "بهمن قبادی"؛ "سکوت" ساخته "رضان یچلی باش" از ترکیه؛ "ملودی برد" ساخته "پرویز رستمی" از ایران؛ "۱۱۱ دختر" ساخته "ناهید قبادی" و "بیژن زمان پیرا" از عراق؛ "باوکه" و "پیش از باریدن برف" ساخته "حیشام زمان"؛ "نخستین فیلم" ساخته "مارک کازینز"؛ "گیگو" ساخته "ایرج محمدی زرینی"؛ "اگر بمیری ترا خواهم کشت" ساخته "هینر سالم"؛ "سوت آغاز" ساخته "شوکت امین کرکی" از عراق؛ "سرزمین قهرمانان" ساخته "سهیم عمر خلیفه" از عراق و "یل" ساخته "یلماز گونی".
افزون بر فیلمها، بر این برآمدم که بدانم رخداد تازهٔ امسال فستیوال در این چه خواهد بود؟
به گفته کارل اوخ، رخداد تازه این است که ۶ تن از ۱۴ کارگردان بخش مسایقهای در گذشته هم در این بخش شرکت داشتهاند و دو تن از آنها: "کریستف کرائوس" کارگردان لهستانی و "یوسف مدمونی" کارگردان اسرائیلی، در گذشته جایزه آن را هم ربودهاند. او همچنین از داشتن فیلم "مزرعهای در انگلستان"، تازهترین فیلم "بن ویت لی" کارگردان جوان انگلیسی که استعداد تازه به شمار میآید، در بخش مسابقهای ابراز خشنودی میکند.
این را هم نباید فراموش کرد که همه فستیوالها تا لحظه آخر میتوانند فیلمی را به بخش مسابقهای بیافزایند. اما کارل اوخ میگوید این شمار فیلم برای تعداد روزهای فستیوال و هیأت داوران کافی است تا آنها بتوانند فیلمهای بخشهای دیگر، از جمله بخش "در شرق غرب" را ببینند. حال اگر لازم باشد ممکن است فیلم بسیار جالبی را که دیر به دست آنها رسیده هم به این بخش بیافزایند.
در عین حال نباید فراموش کرد که سال گذشته شمار فیلمهای بخش مسابقهای فستیوال ۱۲ فیلم بود که امسال ۲ فیلم به آن افزوده شده است.
جشن سینما فرا رسید
از روز ۳۰ ژوئن تا ۳ ژوئیه، به مدت چهار روز علاقمندان به سینما میتوانند با خرید یک بلیط به بهای ٣٫٥ یورو، فیلم مورد علاقه خود را در همه سینماهای فرانسه ببینند.
هدف این جشن که برای بیست و نهمین بار توسط سینماداران برگزار میشود، کشاندن جمعیت بیشتری به سالنهای سینماست.
از این رو مقررات خود را که از سال ۱۹۸۵ برپا بود تغییر دادهاند و تماشاگر از همان سئانس اول، ٣٫٥ یورو میپردازد. در گذشته سئانس اول به قیمت معمولی و سئانسهای بعدی به بهای تخفیف یافته خریداری میشد.
افزون بر این تغییر، "جشن سینما" طی این چهار روز در همه سینماها ۴ میلیون کارت قرعه کشی پخش میکند که با خراشیدن آن یک شماره هویدا میشود. این شماره به دارنده امکان میدهد بر روی سایت "فستیوال سینما" آن را وارد کند و احتمالأجوایزی را ببرد.
از جمله آنها ۴ سفر رفت و برگشت برای دو نفر به فستیوال "کن"، بالارفتن از پلههای آن برای دیدن یک فیلم بخش مسابقهای، یک شام و یک شب هتل است.
جایزه دیگر، ۵ سفر برای دو نفر به "هالیوود"، هتل و دیدن استودیوهای "یونیورسال" و "وارنر برادرز" همراه با یک راهنمای فرانسه زبان را در بر میگیرد.
افزون بر چند جایزه دیگر، این سینماداران میگویند ۴۰هزار بلیط سینما در این ۴ میلیون کارت پخش شده که به برنده آن امکان میدهد یک بار به هر سینما و سئانسی که میخواهد برود.
"سوءقصد"ی که باورها را در هم میریزد
تنش خاورمیانه، سالها جنگ و کشتاری که به بار آورده و هنوز هم پایانی بر آن دیده نمیشود، در شماری فیلم و با کیفیتی بالا، بیشتر توسط کارگردانان اسرائیلی به تصویر کشیده شده است.
بافیلم "سوء قصد"، فیلم تکان دهنده "زیاد دوئیری"- کارگردان لبنانی، ما با جنبه دیگری از این تنش آشنا میشویم یعنی
تماشاگر از نزدیک و از درون معضلات این تنش را زندگی میکند.
کارگردان فیلم بسیار خوب "بیروت غربی"، با آخرین فیلمش و از ورای ماجراهای یک جراح عرب اسرائیلی که کاملأ در محیط پیرامونش پذیرفته شده و بالاترین نشان کارآئی و تبحر را از جامعه علمی دریافت کرده است، پس از یک سوءقصد انتحاری به جراحی زخمیان میپردازد. اما زمانی که با خستگی بسیار به خانه میرود تا بخوابد توسط سرپرست بیمارستان دوباره به بیمارستان فرا خوانده میشود و در آنجا به او گفته میشود که همسرش، یک زن مسیحی، با انفجار خود این کشتار را به وجود آورده است.
او با ناباوری اما سرسختی به دنبال کشف واقعیتی بر میآید که زندگی و رابطهاش با اعضای خانواده وهمکارانش را در هم میریزد.
این فیلم که همچون فیلمهای اضطراب آور سیاسی پیش میرود، بیننده را با خود میکشاند و پایان آنکه پایان یک داستان عشقی است اشک را به چشم بیننده میآورد.
فیلم "سوءقصد"، به این داستان عشقی بسنده نمیکند، بلکه پیچیدگی روابط انسانها و ناتوانی در شناخت آنها، علیرغم نزدیکی و عشق، را مطرح میسازد.
پر هیز از جهت گزینی و تنها با رو به روی هم گذاشتن واقعیت هر یک از طرفین، کارگردان به فیلم قدرت خاصی میبخشد و ما میبینیم چگونه در برخی از شرایط انسانها اگر جهت گزینی نکنند از جامعه کنار گذاشته میشوند و هیچ کس به دادشان نمیرسد
کارگردان با مهارت زندگی دشوار کسانی را مطرح میکند که بر سر دوراهی برگزیدن قرار میگیرند: حمایت از خانوادهای که تروریسم را توجیه میکند و خواست کسانی که پیکر تکه و پاره شده فرزندانشان را تحویل میگیرند و آنها هم میخواهند واقعیت را بدانند.
"زیاد دوئیری" که پیش از ساختن نخستین فیلمش، دستیار فیلمبردار شماری از فیلمهای "کوانتین ترانتینو" از جمله "پالپ فیکش" بوده، چند سالی درواشنگتن کار و زندگی کرده، پس از ویرانی دو برج "ورلد ترید سنتر" به بیروت بازگشت و هم اکنون در آنجا کار میکند.
او که فیلم خود را از کتاب "یاسمینا خدری" برگرفته که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد و بسیار سر وصدا کرد، میگوید در مورد زنان سوء قصد کننده بسیار پژوهش کرده است تا بفهمد در سر آنان چه میگذرد.زیاد دوئیری، میافزاید که در میان آنهائی که عملیات انتحاریشان به سرانجام نرسیده، شماری میگویند دلیل آنها چیزی غیر از سیاست و مذهب بوده است. برخی نازا بودند و یا با آنها بدرفتاری میشده است.
این فیلم در ۲۲ کشور اتحادیه عرب، به دلیل فیلمبرداری بخشهائی از آن در خاک اسرائیل، ممنوع شده است.
زیاد دویری، که این عمل را خیانت به خود میداند میگوید: به جای قدرشناسی از فیلمی که شماری جایزه بین المللی را ربوده، کشورهای عربی آن را بایکوت میکنند.
زیاد دوئیری، همچنین به قانونی در لبنان اشاره میکند که در سال ۱۹۵۵ تصویب شد و برمبنای آن هیچ شهروند لبنانی حق رفتن به اسرائیل را ندارد و از این روست که مقامات لبنان او را خائن میدانند. او میگوید: اگر رهبران عرب باور دارند با این گونه قوانین به فلسطینیان کمک میکنند در اشتباهند و میافزاید که بسیاری از این رهبران از واقعیت عقب ماندهاند.
زیاد دوئیری میپرسد: به چه دلیل میبایستی از گزینش هنرپیشگان اسرائیلی پرهیز کند؟ برای کمک به سیاستهای گنگ و مرگبار؟
زیاد دویری میگوید: شاهد کشتار صبرا و شتیلا در سال ۱۹۸۲، جنگ بیروت در سال ۲۰۰۶ و کاروان رنجی که به دنبال داشتهاند بوده است. اکنون نیز جهت خود را تغییر نداده بلکه به عنوان سینماگر نمیخواهد مورد تروریسم فکری قرار بگیرد و اسرائیلیها را شیطان و فلسطینیها را فرشته نشان دهد.
او میافزاید: جهان عرب باید به انتقاد از خود بپردازد چرا که سختترین انتقادها از سیاست اسرائیل در خود این کشور انجام میگیرد.
رضا دقتی، عکاس- خبرنگار ایرانی، در شماری از صحنه ها
از چندی پیش، روزی نیست که خبری از شرکت و حضور "رضا دقتی"- خبرنگار-عکاس ایرانی، در اینجا و آنجا به دستمان نرسد.
یکی از آنها خبر گرفتن یکی از نخستین گذرنامههای "شهروند جهان" است که توسط یونسکو در روز ۲۳ ماه مه به او داده شد.
رضا دقتی در مورد این ملیت جهانی میگوید: «در سال ۱۹۸۳، روزی در نزدیکی مرز افغانستان به پیر فرزانهای برخوردم که از جنگ گریخته بود. او میگفت از اینجا دورتر نخواهم رفت چرا که هنوز میتوانم از این محل سرزمینم را با چشم خود ببینم؛ او تمام روز را به خواندن قرآن و یا شعر میگذراند. در آن زمان تبعید برای من هم تازگی داشت. به خوبی آن روز را به یاد میآورم که پیر فرزانه به من گفت: «خانه تو، میهن تو و خاطرات تو همه در وجود تو هستند، اگر در قلبت حفظشان کنی، هر جا که خواهی رفت با تو خواهد بود».
امروز آرزوی بزرگم این است که به زودی خانواه ما، یعنی بشریت، همه و همه بدون استثنا و بدون مرز، یک گذرنامهٔ "شهروند جهان" را دریافت کنند.
آوازهای قهوه
از سوی دیگر یک نقش دیواری بزرگ از عکسهای رضا دقتی زیر عنوان "آوازهای قهوه" در ساحل رودخانه "سن"، از روز ۲۷ ژوئن پرده برداری شد.
او در مورد این اثر بزرگ میگوید: «زندگیهای ما پر از داستانهائی هستند که جریان آن را هدایت کردهاند؛ بدین معنا که عکس همان پیر فرزانه افغان که در نگارخانهای در نیویورک به نمایش گذاشته شده بود، راه را برای رفتن به جهانی دیگر و همراه شدن با کشتگران کلمبیائی، برزیلی، گوتمالائی، هندی، اتیو پیائی و سودانی باز کرد.
من هم پذیرفتم که زندگی روزمره کشتگران قهوه وتأثیر برنامه "نسپرسو آ آ آ" را بر این زندگی، از ورای عکس نشان دهم
و امیدوارم که به هنگام خوردن هر جرعه از قهوه، نوشنده چهره کسانی را به یاد بیاورد که در تهیه آن دست داشتهاند.
"پنجرههای روح" در کرس
رضا دقتی سپس ما را به جزیره زیبای "کرس" در جنوب فرانسه دعوت میکند تا همراه با اهالی این جزیره، به دیدن نمایشگاه "پنجرههای روح" برویم.
نمایشگاهی که در سه بخش "دیدارها"، "پایداریها" و "سبکبالیها"، از روز ۲۰ ژوئن تا ۳۰ سپتامبر به تر تیب در "بونی فاسیو"، "کورته" و "باستیا" برگزار خواهد بود.
گفتنی است که رضا دقتی با نمایشگاهی از عکسهای افغانستان، در سال ۲۰۰۷ به این جزیره رفت و با گوناگونی طبیعت آنجا آشنا شد. او پس از دیدن اینکه چگونه مردم "کرس" از هویت ویژه خود پاسداری میکنند، تصمیم گرفت که در نگاه آنها به دنیا، سهیم شود.
Exposition Fenêtres de l'âme
Caserne génoise، site Montlaur، Haute-Ville، 20169 Bonifacio
Musée de la Corse، la Citadelle، 20250 Corte
Musée de Bastia، place du Donjon، 20200 Bastia
"دیوید لاشاپل" با "شام آخر" و "زندگی آرام" در پاریس
تا روز ۲۶ ژوئیه، در گالری "دانیل تمپلون" در پاریس، نمایشگاهی از دو دسته عکسهای خاص "دیوید لاشاپل" برپا شده که بسیار جالب است.
در یک بخش که "شام آخر" نام دارد، قطعات بدن مسیح و حواریونش به همان سبکی میزانسن شدهاند که ما بارها در تابلوهای مذهبی بسیاری از هنرمندان دیدهایم. در حالی که "زندگی آرام" بدن هنرمندان و شخصیتهای بنام امروزی را دربر میگیرد.
ویژگی این نمایشگاه در این است که "دیوید لاشاپل" به کمک تندیسهای موزههای موم این کار را انجام میدهد.
در آغاز، اندیشه ساختن چنین صحنههائی برای عکس در او هنگامی به وجود آمد که خبر شکستن تندیسهای موزه موم شهر "دابلین" به وی رسید. او که همواره در کمین بتهائی مینشست که از راه سینما و هنر اسیر معروفیت شدهاند، به موزه شتافت تا پیرامون تندیسهای آسیب دیده پژوهش کند؛ کاری که او را به موزههای دیگری در کالیفرنیا و نوادا کشاند.
او از یک سو در مجموعه "زندگی آرام"، بدنهای در هم شکسته ستارگان دنیای سینما، موسیقی وهنر را در کارتنهای خالی قرار میدهد و از آنها عکس میگیرد و در مجموعه "شام آخر"، سر بریده و مواج مسیح، مریم مقدس و حواریون را همراه با دستهای قطع شده در کارتن قرارمی دهد و با یک گویش بسیار نو صحنه "شام آخر" را بازسازی میکند.
با این کار، خود "دیوید لاشاپل" به گذرا بودن زندگی و فناپذیری همگان اشاره دارد. او نشان میدهد چگونه کسانی که در جوانی و در اوج شهرت مومیائی شدند، در حالی که هنوز زنده هستند تبدیل به تکه هائی از یک بدن در یک جعبه مقوائی شدهاند.
دیوید لاشاپل، همچنین به گذرا بودن جوانی و پایانپذیری دوران شکوفائی اشاره میکند. او میگوید: ما علیرغم جراحی پلاستیک، علیرغم ساعتها ورزش و خوردن غذاهای رژیمی، محکوم به پیر شدن و مردن هستیم؛ در آن میان هالیوود، کمکم جای ستارگانی که سنشان بالا رفته را با جوانان پر میکند.
دیوید لاشاپل، این واقعیت را به تصاویر شخصیتهای انجیل ربط میدهد و در عکس بزرگی به طول ۴ متر اثرش را به نگارگری در آئین مسیح نزدیک میکند و آن را از "کولاژ" دور میدارد.
این عکاس دوران "پاپ آرت"، از سال ۲۰۰۶ کار خود را در روند تجربی- هنری وارد کرده است.
نلسون ماندلا و میهنش
نلسون ماندلا، چهره افسانهای مبارزه آرام با بیدادگری و کسی که اهالی آفریقای جنوبی به نام قبیله او "مدیبا" مینامندش و لحظات پایانی عمر درازش را میگذراند، گردانندگان مکانی به نام "مزون روژ" (خانه قرمز) را بر آن داشته تا نمایشگاهی رابه هنرمندانی اختصاص دهد که از آفریقای جنوبی میآیند و از سرزمین پر از فراز ونشیب خود الهام گرفتهاند.
از این رو، جوهانسبورگ، دومین شهر آفریقای جنوبی را برگزیدهاند که ۶ میلیون نفر جمعیت دارد و مردمش آن را "جوبورگ" یا "جوزی" میخوانند.
برای نشان دادن تصویری گویا از زندگی پایتخت اقتصادی آفریقای جنوبی و رویدادهائی که در آن گذشته و نیز شهرهای کوچک فقیر پیرامون آن، از جمله "سووتو" که در زمان "آپارتاید" بیشتر سیاهپوستان و شماری هندی را در خود جای داده بودند، آثار ۴۰ هنرمند، زیر عنوان "جوبورگ من" برگزیده شده است. آنها در آثار خود سرزمینی را نشان میدهند که به هیچ کجای دیگر شبیه نیست. آثاری گونه گون و بسیار کوبنده که در میان آنها، داستان مصور "ویلیام کنتریج"- هنرمند تجسمی بسیار توانا، هم به چشم میخورد.
این نمایشگاه تا روز ۲۲ سپتامبر ادامه خواهد داشت.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید