دسترسی به محتوای اصلی
سیمای فرانسه

آزادی دینی یا آزادی وجدان؟

نتشر شده در:

در ۲٧ و ٢٨ ژانویه کنفرانس بین‌المللی تحت عنوان "بازسازی اندیشۀ اسلامی" در دانشگاه الازهر قاهره برگزار شد که ششمین کنفرانس این نهاد تحت همین عنوان از سال ۲۰١۴ تا امروز به شمار می رود. اما، خوب که نگاه کنیم حاصل این کنفرانس با کنفرانس های پیشین تفاوت چندانی نداشت. بار دیگر در بند ٩ بیانیۀ پایانی کنفرانس الازهر می خوانیم : "آتئیسم [خداناباوری] خطری است که ثبات جوامع ما را تهدید می کند...و یکی از دلایل مستقیم افراطیگری و تروریسم است."

مراسم احیاء در نجف
مراسم احیاء در نجف .
تبلیغ بازرگانی

به این ترتیب، سازمان دهندگان کنفرانس الازهر که از "میانه روهای" جهان اسلام به شمار می روند در تلقی خود دربارۀ "آزادی وجدان" اختلاف ماهوّی با بنیادگرایان اسلامی ندارند و در این تلقی می توان مهمترین مانع جوامع مسلمان را برای رسیدن به آزادی و دموکراسی ملاحظه کرد.

با این حال، تهدید "آزادی وجدان" فقط به جهان مسلمان محدود نمی شود. در کشورهای غربی نیز در نتیجۀ پیشروی تروریسم اسلامی و راست افراطی طی سال های اخیر تعلقات مذهبی از نو صبغۀ "قومی" یا "فرهنگی" به خود گرفته و در عین حال به مانعی برای آزادی فرد از قیمومیت همبستگی های سنتی بدل شده اند. این تصور در هر حال در تضاد با بند ١٨ بیانیۀ جهانی حقوق بشر است که در سال ١٩۴۸ به تصویب سازمان ملل رسید و در آن می خوانیم : "هر انسانی حق آزادی اندیشه، وجدان و دین را دارد" و هر فردی فرای هر گونه تعلق دینی یا قومی دارای حق و منشاء قانون و حقوق اساسی است.

اما، مرکزیت فرد از چه زمانی زاده شد و تحت چه شرایطی آزادی وجدان به قلمروی آزادی فردی بدل گشت و چگونه می توان از این آزادی در برابر اسلامگرایی و راست افراطی معاصر محافظت کرد؟

"دومینیک آوون"، موّرخ فرانسوی و صاحب کُرسی "اسلام سنی" در مدرسۀ مطالعات عالی پاریس در آخرین اثر خود تحت عنوان "آزادی وجدان، تاریخ یک مفهوم و یک حق"، کوشیده از خلال بررسی و تحلیل هزاران منبع از دورۀ باستان تا امروز تاریخ شکل گیری این مفهوم را بازسازی و ترسیم کند.

"آوون" که آشنایی عمیقی با تاریخ و مذاهب اسلامی دارد می گوید : در حالی که "آزادی وجدان" در کشورهای غربی مفهومی فراگیر است، در کشورهای مسلمان "آزادی وجدان" یا liberté de conscience تنها و همچنان به "آزادی" داشتن دین – چنانکه در آخرین بیانیۀ دانشگاه الازهر آمده - خلاصه می گردد و در نوع خود ناقض آزادی فردی است.  

"آوون" برای بررسی تطبیقی این دو تلقی متضاد، علاوه بر تاریخ سیاسی و مذهبی، بنیادهای فکری "آزادی وجدان" را از زمان باستان تا امروز مرور کرده و می گوید : تنوع دینی از مؤلفه های مهّم دو امپراتوری جهان باستان بود که مؤسس نه حقوق، بلکه نوعی مدارا در قبال پاره ای گروه های مذهبی بودند. او می گوید : تنها استثناء در این بین شاید نمونۀ سقراط در سال ۳٩٩ پیش از میلاد باشد که در دفاع از خود از نوعی آزادی باطنی یا درونی صحبت می کرد.

اما، صرف نظر از این استثناء جانبی، "دومینیک آوون" معتقد است که تمام فرهنگ های بزرگ دورۀ باستان با پی گرفتن آرمان وحدت سیاسی-دینی، بر اولویت یا برتریّت تعلقات جمعی بر امیّال فردی تأکید می کردند. نقطۀ اوج این تحوّل در قرن سوم میلادی سلسلۀ ساسانیان بود که بیش از همۀ امپراتوری ها و تمدن های گذشته قویاً هویت سیاسی را به هویت مذهبی و مشخصاً به زرتشتیگری گره می زد و میان آن دو به قول امروزی ها نوعی یکدستی ساختاری ایجاد می کرد. به فاصلۀ یک قرن، امپراتوری رُم نیز که در اصل امپراتوری چندخدایی بود و سپس امپراتوری مسیحی مسیری مشابه را پی گرفتند. "دومینیک آوون" می افزاید که خلافت اسلامی در قرن هفتم میلادی ادامه دهندۀ همین راه بود.

به گمان نویسندۀ کتاب "آزادی وجدان" در این دورۀ نسبتاً طولانی به ویژه در افکار مسیحی شاهد ظهور عناصری از فکر "آزادی وجدان" به معنای امروزی آن هستیم، بی آنکه البته مفهوم آن هنوز زاده شده باشد. "سن-پُل" شاید بارزترین نمونه در این زمینه باشد که موضوعاتی حول آزادی فرد مطرح کرده، اما، همسانی یا وحدت دین و سیاست همچنان بزرگترین مانع پی ریزی مفهوم "آزادی وجدان" به معنای امروزین کلمه بود.

از این منظر، اوضاع حقوقی دو جهان مسلمان و مسیحی در فاصلۀ سده های ١۰ تا ١۳ قرون میانه تفاوت ماهوّی با یکدیگر نداشتند : در هر دو جهان نوعی مدارا در قبال ادیان و آئین های مذهبی تحت سلطه که از آنها عموماً تحت عنوان "اقلیت های دینی" نام برده می شود، وجود داشت، اما، فرد انسانی (که لزوماً دینی و تابع دین مسلط تلقی می شد)، از حق، به ویژه از حق خروج از دین برخوردار نبود و چنین خروجی معادل ارتداد و مستوجب مرگ بود.  

"دومینیک آوون" می گوید : در واقع، فکر "آزادی وجدان" در دورۀ رُنسانس در اروپا زاده شد. خارج از این حیطۀ جغرافیایی چنین مفهومی نه وجود داشته، نه هرگز خلق شده است. دومینیک آوون می گوید : درست است که در خود اروپا نیز "آزادی وجدان" در آغاز به معنای آزادی مذهبی بود، اما، این آزادی مذهبی از همان آغاز همزاد مفهوم فرد نیز بود که در اوایل سدۀ هجدهم شکل منسجمی به خود گرفت. برای نمونه، یک حقوقدان فرانسوی، به نام "ژان دو بربِراک" در سال ١٧١۳ و شاید برای اولین بار می نویسد : "آیا هیچ انسان میرنده ای می‌تواند بر وجدان دیگری مسلط شود؟"

آوون می گوید : با همین پرسش شاید برای اولین بار مفهوم "آزادی وجدان" به ثباتی نسبی دست یافت، یعنی در واقع از آزادی صرفاً دینی فاصله گرفت و این فاصله گیری مرهون ظهور مفهوم فرد بود. در نتیجۀ این تحوّل "آزادی وجدان" دیگر به آزادی مذهبی یعنی نهایتاً آزادی تعلق به یک جامعۀ دینی محدود نشد و با فرا رفتن از چنین تعلقی به جزء لاینفک آزادی فردی بدل گشت. از این پس "آزادی وجدان" به معنای داشتن یا نداشتن دین و به ویژه به معنای حق انتقاد از دین و مراجع و مبانی دینی نیز بود.

در فرانسه این تحول بزرگ تاریخی در قانون معروف ١۹۰۵ معروف به قانون "جدایی دولت از کلیساها" یا "لائیسیته" تجسم یافته که با جدا کردن دولت از دین، آن را به نهادی بی طرف برای تضمین حقوق فرد تبدیل می سازد صرف نظر از اینکه فرد دارای حق، دیندار باشد یا نه، خداباور باشد یا نباشد. در این دریافت، دین اجباری یا جلوگیری از آزادی دینی یا غیردینی پیش از هر چیز به منزلۀ نقض خود "آزادی وجدان" به عنوان آزادی فردی است. یعنی : نقض آزادی فرد در پذیرفتن یا نپذیرفتن این یا آن عقیده یا ایمان مذهبی است.

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.