دسترسی به محتوای اصلی
راهِ ابریشم

جنگ افغانستان . نمای نزدیک

نتشر شده در:

گرچه شمار فیلم های سبک، تفریحی و انیمیشن در آستانه جشن های سال نوی میلادی بیشتر می شود، با این حال در میان این فیلم ها می توان کماکان، اما در سینماهای کمتر، فیلم هائی را دید که به فیلم های مولف نزدیک می شوند.

تبلیغ بازرگانی

یکی از فیلم های مهم، پر معنا و خوش ساختی که پس از جلب توجه بسیار در فستیوال کن و ربودن جایزه بخش "هفته منتقدان"، هم اکنون به روی پرده سینماها آمده، فیلم مستند"آرمادیو"، ساخته "یانوش متز" کارگردان دانمارکی است که جنگ افغانستان را به شکلی خاص و کوبنده به تصویر می کشد. فیلمی که البته با جو شادمانی اجباری و تب مصرفی که در این روزها شاهدش هستیم چندان همخوانی ندارد. اما حضورش شاید باعث شود به یاد آنهائی بیفتیم که دوراز این هیاهوی پر زرق وبرق، درجهنم خشونت گرفتار هستند. به هرحال درزمان جشن ها هم نمی توان نابسامانی ها را فراموش کرد.
از این رو "یانوش متز"، که نقش ندای وجدان را ایفا می کند، به شکلی خارق العاده داستان خود را می پروراند و با استفاده از راش های بسیار، ازیک فیلم مستند، فیلمی مستند-داستانی و حتا هالی وودی می سازد. او برخلاف خبرنگاران و یا تهیه کنندگان رپرتاژ صحنه های مختلف جنگ ومبارزه را با صحنه های تحلیلی و یا تاریخی در هم نمی آمیزد، بلکه در کنار سربازان دانمارکی در درون افغانستان زندگی روزمره این سربازان و جنگ همه ساعته آنها را با طالبان دنبال می کند. در نیتجه بیننده نیز گام به گام وارد جنگ می شود و نفیر گلوله را در کنار گوش هایش می شنود.
در آغاز فیلمی که به سبک مستند-داستانی ساخته شده، می بینم که "مدز" و"دانیل" چگونه از خانواده خودجدا می شوند تا برای انجام اولین مأموریتشان به افغانستان و به اردوگاه "آرمادیو" بروند. در آغاز ورود، جوانی و ماجراجوئی باعث می شود احساس خوبی داشته باشند. اما خیلی زود این احساس تبدیل به انتظار و ترس از مرگ می شود. نشان دادن ناتوانی آنها دربرابر طالبانی که درخانه های مردم پنهان شده اند و خطری که هر لحظه تهدیدشان می کند، تنها نکته مثبت فیلم نیست بلکه نحوه کوبنده روایت آن است که اثر واقعی بودن صحنه ها، لحظات و نا امیدی ها را صد چندان می کند و از "آرمادیو" فیلمی می سازد که بیش ازهرفیلمی دیگر ما را به درون یک جنگ و جنایت ها و پیامدهایش می برد و جنگ های دیگر، از جمله جنگ عراق را در ذهن زنده می کند.
"یانوش متز"، که هیچگاه سرباز نبوده و با این فیلم وارد زندگی سربازان در صحنه جنگ می شود، در مصاحبه ای که در کن با وی انجام دادم در مورد جنگ می گوید : "وقتی ما صحبت از جنگ می کنیم بیشتر تلاش داریم با استفاده از واژه هائی چون "ما دشمن را شکست دادیم" و یا "ما در خدمت خوبی می جنگیم و میخواهیم این خوبی ها را در افغانستان پیاده کنیم" چهره ای شسته و روفته از جنگ بدهیم. در واقع ما خواهیم پاسخگوی آرمانهای تمدن اروپائی خود باشیم. اما وقتی در پایان روز به این سخنان فکر می کنیم می بینیم با واقعیت همخوانی ندارد و همانگونه که در فیلم می بینید بخشی از واقعیت خون وخونریزی و سردرگمی است، به بی ربطی آن با تصویر روشن و مشخصی که به ما می دادند پی می بریم.."
"یانوش متز" در پاسخ به این پرسش که چگونه این سربازان به وی اجازه دادند از زندگی خصوصی آنها فیلم بگیرد و آنها را در همه جا همراهی کند، می گوید : تحقیقاتی بسیاری در این مورد انجام داده وپیش از رفتن این سربازان به افغانستان با آنها تماس دائم داشته است. این تماس ها گونه ای نزدیکی و دوستی میان آنها به وجود آورده همراهی این سربازان به مدت سه ماه و نیم در صحنه کارزار و درخطر قرار دادن خود نیز بیشتر اعتماد آنها را جلب کرده است. کاری که روزنامه نگاران و خبرنگاران نه وقتش را دارند و نه امکاناتش را.
"یانوش متز" در مورد نحوه کار خود می گوید از دوربین های مختلف برای فیلمبرداری استفاده کرده است. بدین معنا که وقتی سربازان را در صحنه کارزار دنبال می کرد طبیعتأ نمی توانست جز دوربین دستی، دوربین دیگری داشته باشد. اما به هر حال همواره دست کم دو دوربین در حال فیلمبرداری بودند: یکی سربازان را دنبال می کرده و دیگری از محل فرماندهی و سازمان دهی عملیات تصویر می گرفته است.
سرانجام در پاسخ به این که چگونه این سربازان، که گاه در صحنه هائی بسیار خشن و تکان دهنده شرکت دارند و به خوبی چهره مهیب وانسانیت زدای جنگ را نشان می دهند، و نیز مقامات رسمی دانمارکی با این فیلم برخورد کردند، "یانوش متز" می گوید: البته این شرط وجود داشت که فیلم نباید اطلاعاتی را بر ملا کند که به امنیت ملی دانمارک لطمه وارد سازد. اما او نمی دانسته این اطلاعات چه اطلاعاتی می توانستند باشند. در عین حال قرار نبوده که آنها تنها به این دلیل که برخی از سربازان از فیلم خوششان نیامده آن راسانسور کنند. وهمین هم شد. با این حال نمایش این فیلم در دانمارک بحث های بسیاری را برانگیخت و طبیعتأ سیاستمداران را نیز به جهت گیری واداشت. سرانجام همه به این نتیجه رسیدند که "آرمادیو" فیلمی است که با صداقت از جنگ و حضور سربازان دانمارکی در صحنه کارزار گرفته شده و به خوبی اطلاع رسانی می کند. این فیلم، در عین حال این پرسش را مطرح می کند که چگونه بدون استفاده از سلاح می توان ثبات را به یک چنین کشوری بازگرداند؟

 

"روی دیوارها کار کنید"

مستند جذاب دیگری که پرده از جنگی دیگر، جنگ بازارهای فروش اثار هنری و دنیای هنرمندانی که اصطلاحأ هنرمندان "شهری" یا نقاشان کوچه و خیابان نامیده می شوند، بر می دارد، فیلم "روی دیوارها کار کنید" ساخته "بانسکی" است.
در این فیلم می بینیم چگونه یک فرانسوی غریب به نام "تییری گتا" که دائم از همه چیز فیلم بر می دارد، کم کم جذب کار هنرمندانی می شود که بر روی دیوارهای شهر نقاشی و یا گرافیتی می کشند. کاری که غیر قانونی است و عاملان آن می توانند در صورت دستگیری با مجازات های سنگین روبرو شوند. "تییری گتا" با دنبال کردن این هنرمندان و فیلم گرفتن از کار آنها موفق می شود با "بانسکی" ستاره این هنرمندان دیدار کند که یکی از موج و رویداد آفرین ها درزمینه هنر زیر زمینی است. "بانسکی" که هرگز تصویرش را کسی ندیده و در هیچ فیلمی حاضر نشده، در آغاز می پذیرد که "تییری گتا" از او، با نگاه داشتن صورتش در تاریکی، فیلم بگیرد. اما پس از چند سکانس دوربین را ازدست او می گیرد و به ساختن فیلمی درمورد این فیلمبردار غریب می پردازد. فیلمبرداری که در طول فیلم متحول می شود و با انتخاب نام "آقای شستشوی مغزی" تبدیل به هنرمندی می گردد که اثارش را مانند برگ زر می خرند و می برند...جالب این جاست که می بینیم "بانسکی" با این کار خود به په پرورندان رقیبی سرسخت برای خود پرداخته و یا درواقع سر تفنگ را به سوی خود گرفته است.
در پایان ، برخلاف تصور، بیننده دیگر فیلمی پیرامون هنر خیابانی نمی بیند بلکه با فیلمی روبروست که تبدیل به تعمقی پر طنز در مورد هنر و دسیسه چینی های رسانه ای شده است. شاید از این روست که این فیلم را نامزد اسکار بهترین فیلم مستند کرده اند.
از فیلم های مستند به فیلم های انیمیشن برویم که تعدادشان این روزها بسیار زیاد است.

 

"زندگی گربه ای"

در میان فیلم های انیمیشن، فیلمی که هم کودکان و هم والدینشان را می تواند خشنود کند، "زندگی گربه ای" ساخته "آلن گانیول" و "ژان لو فلیسی یولی" است که شخصیت دوگانه یک گربه را نشان می دهد. "دینو"، گربه ای که "میستر جکیل و دکتر هاید" را به خاطر می آورد، به هنگام روز در کنار صاحبش "زوئه" خر خر می کند و شب هنگام همراه با یک دزد شهر پاریس را می پیماید. یکی از جالب ترین نکات این فیلم انیمیشن فضای آن است که با دنیای اضطراب، تاریکی ها و جهش های فیلم های گانگستری و پلیسی نزدیکی پیدا می کند. تصاویر فیلم هم که گرچه از بداعت خاصی برخوردار نیستند، علیرغم بی زبانی گربه و سکوت دختر بچه در پی مرگ پدرش، به خوبی بیانگر داستان می شوند.

این را هم نباید فراموش کرد که شهر پاریس در تک تک صحنه های فیلم حضور دارد و این نیز به جذابیت فیلم می افزاید. گفتنی است که پیش از نمایش فیلم "زندگی گربه ای"، فیلم کوتاه دیگری به نام "دم موش" نشان داده می شود که آنهم خالی از لطف نیست. فیلم "زندگی گربه ای" مناسب کودکان 7 تا 100 سال است ...

 

 

پدر "پلنگ صورتی" در گذشت
"بلیک ادواردز"، کارگردان بزرگ ژانر کمدی در آمریکا، که از او از جمله فیلم های از یاد نرفتنی چون "پلنگ صورتی" با شرکت "پیتر سلرز"و "صبحانه در تیفانی"، با شرکت "ادری هپبورن" (1961)را به خاطر داریم، در 88 سالگی در روز 15 دسامبر در "سانتا مونیکا" درگذشت.

او که در روز 26 ژوئیه 1922 به دنیا آمد، هنرپیشه، تهیه کننده و سناریو نویس نیز بود. منتها همه او را با عنوان پدر "پلنگ صورتی" و دنباله های آن میدانند که هنوز هم جزو کمدی های موفق هستند که منظور از دنباله ها دوفیلم "بازگشت پلنگ صورتی" و "وقتی پلنگ صورتی وارد ماجرا می شود" است.
"بلیک ادواردز"صدقه سر پدر بزرگ و پدری که هر دو در کار کارگردانی و تهیه فیلم فعال بودند، خیلی زود با ایفای نقش های سیاهی لشگر در سال 1942 به دنیای سینما راه یافت. سپس نقش های کوچک دیگری به او داده شد که از جمله نقشی در فیلم "قربانی شدگان"، ساخته "جان فورد" و "زیباترین سالهای عمر ما" ساخته "ویلیام وایلر" (1946) بود. "بلیک ادواردز"، سپس کار نگارش برای رادیو و تلویزیون را آغاز کرد و درسال 1948 به فیلمنامه نویسی رو آورد.
سال 1957 یکی از سالهای کلیدی در زندگی "بلیک ادواردز" به شمار می آید چرا که دراین سال سناریوی اولین فیلم خود را نوشت و کار گردانی کرد. کمی بعد با تونی کرتیس آشنا شد و با دادن نقش اول به او در فیلم "عملیات دامن" هم او و خود را مشهور ساخت. "بلیک ادواردز"پس از آن با فیلم "پلنگ صورتی" و همکاری در فیلم های دیگر با "پیتر سلرز"، چون در فیلم "پارتی" به این موفقیت تداوم بخشید.
"بلیک ادواردز" که مهمترین هنرپیشه های زمان خود را کارگردانی کرده بود، خوشبختی را در کنار "جولی اندروز"، هنرپیشه خوب سینما یافت که در سال 1970 به ازدواج او در آمده بود.
گر چه طی این سالهای هنری پربار، گاه دورانهای خالی و فیلم های ناموفق در کارنامه او دیده می شود، اما در سال 2004، دنیای سینما با دادن اسکاری برای دستاورد هنری یک عمر به او ، این کمبود را جبران کرد.
در پایان باید گفت که "بلیک ادواردز" را نمی توان تنهایک کارگردان سبک کمدی دانست. بلکه او مسائل اجتماعی و حتا تراژدی را با کمدی در هم می آمیخت. به عنوان مثال در "ویکتور، ویکتوریا"، با طنز مسئله هویت جنسی را مطرح می کرد و در "زندگی همین است" (1986) با تمسخر و تلخی به مسئله مرگ و بیماری می نگریست. مرگی که سالها بعد در پی بیماری ذات الریه به سراغش آمد.

 

نقاشی مدرن

مرکز "پمپیدو" در پاریس، نمایشگاه مهم زمستانی خود را به آثار هنرمند آبستره کار، "پیت موندریان" اختصاص داده است.
برای دیدن نمایشگاه آثار "موندریان"، یکی از مهمترین نقاشان آبستره قرن بیستم که تا کنون همه آثارش یک جا به معرض دید عموم قرار داده نشده بود، بازدید کننده می بایست وقت و بیشتری را نسبت به نمایشگاههای دیگر به خود بدهد و انرژی لازم را هم ذخیره کند. چرا که آثار آبستره "موندریان" در 22 سالن به نمایش گذاشته شده اند که در مجموع 2000 متر مربع را تشکیل می دهند. البته این آثار تنها شامل صد ها نقاشی این هنرمند نمی شود، بلکه اشیاء، اسناد و عکس های مختلف را هم دربر می گیرد.
این نمایشگاه در عین حال به بازدید کننده امکان می دهد با جنبش آوان گارد هلند "دو استیل" که توسط "موندریان" و "تئو وان دوسبورگ" در سال 1917 بنیان گذاشته شد، آشنا شود که هدفش نزدیک کردن گرافیست ها، آرشیتکت ها و نقاشان به یکدیگر پیرامون، به گفته آنان، گونه ای"صنعت هنر" و یا "طرح اجتماعی" بود. که منظور ایجاد نقش با رنگهائی ساده و خطوطی منظم است.
این نمایشگاه تا روز 21 مارس دامه خواهد داشت.

 

"زنان به صلیب کشیده شده"

پس از نقاشی به دنیای عکس برویم و در مورد یک عکاس ایرانی صحبت کنیم که اثرش در غرفه راه ابریشم، در جریان رویداد "پاریس فتو" یا "پاریس عکس" که در اواخر ماه نوامبر برگزار شد، به تماشای عموم گذاشته شد.
این عکاس "کتایون کرمی" نام دارد و در عکس هایش علاوه بر مقوله های اجتماعی، بیشتر به زنان توجه می کند. اثر به نمایش گذاشته شده نیز زنی را به شکلی مبهم، یعنی با استفاده از شیشه شکسته، نشان می داد که مسیح به صلیب کشیده شده را به یاد می آورد. ابتکاری که با استفاده از این ترفند، هزاران معنا پیدا می کند و امکان می دهد در مورد نقش سمبلیک هر یک از جزئیات این تصویر در ذهن خود داستانها ساخت.

05:30

کتایون کرمی

از کتایون کرمی پرسیدم منظور اصلی خود او چیست و فکر خلق این مجموعه چگونه به وجود آمده است ؟

 

 

 

از "فرانک سیناترا چه می دانیم" ؟

مردی که او را به دلیل صدای جذاب و زیبایش، "صدا" می نامیدند، زنان زیبای بسیاری حاضر بودند همه چیز خود را فدای یک لحظه با او بودن نمایند و مردان دلشان میخواست شبیه او باشند، بار دیگر از ورای یک کتاب پرعکس، زندگی خصوصی و هنری خود را برای کنجکاوان برملا می کند. این کتاب که "فرانک سیناترا، تصاویر یک زندگی" نام دارد و توسط انتشاراتی "ایگرگ بی" منتشر شده به مبلغ 39.95 یورو به فروش می رسد.
جالب این جاست که"فرانک سیناترا" زیبا هم نبود و به دلیل شایعاتی که در موردش، به ویژه ارتباطش با مافیا و این که آنها از جمله کارگردان فیلم "از اینجا تا ابدیت" را برای دادن نقش اول فیلم به سیناترا زیر فشار قرار داده بودند، شنیده می شد، هیچ کس علاقه ی چندانی به دوست شدن با او از خود نشان نمی داد. گفتنی است که بازی در فیلم یاد شده اسکار بهترین بازیگر مرد را برای فرانک سیناترا به ارمغان آورد.
او با این حال توانست با ضبط میلیون ها صفحه و بازی در شماری فیلم به آنچنان شهرت و قدرت ناشی از آن برسد که زیبا رویانی چون "اوا گاردنر" و "لورن باکال" نتوانستند دست رد به سینه او بزنند.. که این دو البته تنها شکار او به شمار نمی آیند. عشق او به "اوا گاردنر"، که چندسالی هم به همسری وی در آمدو حسادت بیمارگونه و رفتاری مخرب در او به وجود آورد ، شاید با روابط او با زنان دیگر فرق داشته باشد، اما به هر حال سیناترا تصور می کرد هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند مانع او در برابر خواست هایش شود. از این رو حتا پیشنهاد کرده بود که پست سفیر آمریکا در ایتالیا را به او بدهند!!
به هرحال مردی که از خبرنگاران بیزار بود و رنگ نارنجی را دوست می داشت، آنچنان با صدای گرمش دل ترانه دوستان آمریکا و شماری از شهروندان کشورهای دیگر را برده بود که به هنگام مرگش در روز 15 مه 1998، ساختمان "امپایر استیت"، برای یادآوری چشمان آبی رنگ وی که برای همیشه بسته شده بودند، با نور آبی پوشانده شد.

 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
  • 08:45
  • 08:53
  • 09:56
  • 15:40
  • 09:08
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.