دسترسی به محتوای اصلی
راهِ ابریشم

آخرین فیلم جعفر پناهی در بخش مسابقه ای فستیوال برلن

نتشر شده در:

فستیوال فیلم برلن، "برلیناله" که از روز 7 تا 17 فوریه برگزار می شود، خبر داد که آخرین فیلم جعفر پناهی و کامبوزیا پرتوی، "پرده"، یکی از 9 فیلم تازه ای است که به بخش مسابقه ای این فستیوال افزوده شده است.در این فیلم کامبوزیا پرتوی، جعفر پناهی، مریم مقدم، هادی سعیدی و آزاده ترابی بازی می کنند.

تبلیغ بازرگانی

در بخش فیلم های کوتاه "نسل چهارده سال به بالا" فیلم " روباهی که به دنبال صدا رفت" ساخته "فاطمه گودرزی" دیده می شود.
"ون کاروای" ریاست هیأت داوران را بر عهده خواهد داشت که هنوز نام اعضای دیگرش منتشر نشده اما به احتمال زیاد یکی از آنها شیرین نشاط خواهد بود.

"سالوادور دالی" : "سورئالیسم من هستم"
تا روز 25 مارس نمایشگاه بزرگی از آثار "سالوادور دالی" نقاش مهم سبک "سورئالیست" در محل مرکز "پمپیدو" برگزار خواهد بود که از روز گشایشش، 21 نوامبر، تا به امروز رکورد نمایشگاههای مهم و پر بازدید کننده دیگر را شکسته است.

 

برای پاسخگوئی به این ازدحام، مسئولان مرکز پمپیدو تصمیم گرفتند دسترسی به نمایشگاه را به ساعات دیر وقت شب و به همه روزهای هفته، به جز سه شنبه، روز تعطیل مرکز، گسترش دهند. پیش از این ساعات شب یعنی بازدید تا ساعت 23 تنها در روزهای پنج شنبه و شنبه ممکن بود.
همچنین برای کسانی که بلیط خود را از راه اینترنت خریداری می کنند و آبونه های این مرکز، تصمیم گرفته شد که روزهای یکشنبه به جای ساعت 11، مرکز درهای خود را در ساعت 9:30 بامداد بگشاید.
گفتنی است که نمایشگاه پیشین که سی سال پیش، در سال 1979 تا 1980 در همین محل برگزار شد نیز با جلب 840.600 بازدید کننده، در زمان خود رکورددار شده بود.
حال برسیم به خود هنرمند و آثارش. "سالوادور دالی" که به بسیاری از سبک های رایج در قرن بیستم سر زد و همواره با سر و وضع، سبیل، لباسها، رفتار، پول پرستی و موضع گیری های سیاسی اش جنجال آفرید، توانست علیرغم انتقادات به سبکش، همانگونه که می بینیم ، بسیار مورد توجه باقی بماند.
در میان این آثار، یکی از مهمترین آفریده های دالی، "پویائی حافظه" در کنار شمار دیگر اثرها دیده می شود که از موزه های گوناگون، از جمله بنیاد "دالی" در فیگراس و موزه "دالی" شهر "سن پترزبورگ" به امانت گرفته شده است.
برخی می گویند که دالی با بن بستی روبرو بودکه آفرینش های دیگر هنری، از جمله پیکاسو پیش از او با شکستن کد های دنیای واقعی، در آن انقلاب به وجود آورده بود. بنابراین چون نمی توانست چیزی بیافریند ناچار شد به همه سبک ها سر بزند و با شکستن مرزهای آنها و به وجود آوردن جوی مبهم و گنگ، سبک ویژه خود را بسازد.
شماری دیگر می گویند، دالی بخت این را داشت که در زمانی دست به آفرینش آثار هنری بزند که سلیقه و زیبائی دیگر معیار نبود و بینندگان در آثار هنری شوک و تازگی می خواستند.
در همه آثار دالی به گونه ای رودر روئی هنرمند با سنت ها و جهان احساس می شود.
گاه نیز با دیدن آثار دالی این احساس به وجود می آید که برخی از آنها بد پیر شده اند و بیشتر دکور فیلم های سالهای 1970 را به یاد می آورند. آیا به این دلیل که آنها را زیاد بر روی مجله ها، آفیش ها و یا جلد کتابها دیده ایم ؟
در نمایشگاه مرکز پمپیدو که افزون بر خود محوری شدید دالی، پرکاری او نیز به خوبی دیده می شود، بیش از 200 تابلوی نقاشی، تندیس، طرح، فیلم، عکس، گفتگوهای تلویزیونی و آثار ی که برای رویدادهای گذرا آفریده شده بود، به نمایش گذاشته شده است. دالی که می گفت : "سورئالیسم من هستم"...

07:35

گفتگو با ضیاء میرعبدالباقی

از ضیاء میرعبدالباقی، موزیسین و مدیر موزه هنرهای مدرن و معاصر شهر "وانس" در جنوب فرانسه که نامش بنیاد "امیل اوگ" هست و در کاخ "ویلنوو"واقع شده، پرسیدم چرا "دالی خودرا با"سورئالیسم" یکی می داند چون شماری دیگر هم در آفرینش این سبک دست داشته اند ؟
این نمایشگاه تا روز 25 مارس برگزار خواهد بود.

یک اثر گمشده "ماتیس" پیدا شد

یک اثر "ماتیس"، نقاش بنام فرانسوی، به نام "باغ" که 25 سال پیش از موزه شهر استکهلم، پایتخت سوئد، ربوده شده بود، دوباره پیدا شد.
این اثر که ارزش آن 700.000 یورو بر آورد شده و شبانه در ماه مه 1987، از موزه "مدرنا" ربوده شد، در ماه دسامبر گذشته توسط یک فروشنده آثار هنری انگلیسی، زمانی باز شناسی شد که او برای یافتن پیشینه اثری که یک مجموعه دار لهستانی به او پیشنهاد می کرد، به دفاتر "گمشده های هنری" مراجعه کرد.
پیش تر اما ربایندگان تلاش کرده بودند با موزه استکهلم برای فروش آن به این موزه وارد گفتگو شوند، اما پیروز نشدند. پس از آخرین تلاش آنها، تابلو ناپدید شد.

گفتنی است که موزه "مدرنا" ی استکهلم، همچنان در جستجوی یک تابلوی طبیعت بی جان اثر "ژرژ براک"، نقاش دیگر فرانسوی است که در سال 1993 همراه با پنج تابلوی دیگر و یک تندیس ربوده شد. همه این آثار به جز آن تابلو پیدا شدند.
اکنون این تابلو در گاو صندوقی در انتظار باز پس دادن آن به موزه استکهلم نگهداری می شود.

یکی از اتو پرتره های "مونک" در اسلو بحث برانگیز شد

شهرداری شهر اسلو، پایتخت نروژ، در پی اعلام تصمیم خود مبنی بر فروش یکی از "اتو پرتره" های عکاسی شده "ادوارد مونک"، نقاش بنام سبک اکسپرسیونیسم و آفریننده تابلوی بنام "فریاد"، جنجال وانتقادات بسیاری را بر انگیخت. علت انتقاد این است که این هنرمند نروژی، پیش از مرگ، همه آثار خود را به شهر اسلو اهداء کرده بود به شرط این که آثارش متلاشی نشوند. شهرداری که می خواهد با پول فروش این تابلو مراسم 150 امین سال زاده شدن نقاش را در سال جاری جشن بگیرد، می گوید هنرمند در وصیت نامه خود تنها از نقاشی ها صحبت کرده نه از عکس ها.
مرکز پمپیدوی پاریس که به گفته شهرداری اسلو خواستار خریدن این اثر بوده در بیانیه ای گفت که هیچ کاری در این زمینه انجام نگرفته است.

این "اتو پرتره" عکاسی شده که نیمرخ "ادوارد مونک" را نشان می دهد در سال 1930 گرفته شده است.
یکی از نمایندگان پارلمان سوئد می گوید بهتر است این اثر به موزه ها قرض داده شود چرا که ممکن است با فروش آن، مجموعه آثار "مونک" در خطر تفکیک قرار بگیرد.

 

 

سری به سینما بزنیم
"اولریش زیدل"، کارگردان اتریشی، که در سال 2007 ، برای اولین بار با فیلم "صادرات-واردات" در بخش مسابقه ای فستیوال کن شرکت کرد و فیلمش همچون چاقوئی سرد به بدن تماشاگران خورد، امسال با فیلم "بهشت : عشق" به همین بخش بازگشت و باز هم بحث آفرین شد.

این فیلم که اکنون به روی پرده سینماهای آمده، همچون فیلم های دیگر این کارگردان متعهد که در گذشته مستند ساز بوده، بدون جهت گیری، به واقعیت از نزدیک نگاه می کند و به کمک نگاه سرد و کوبنده کارگردان به دنیای پیرامونش آنرا در دیدرس تماشاگر قرار می دهد
"بهشتی" که او در این بخش از یک سه گانه نشان می دهد، در خود، همه لایه های لازم برای ساختن یک جهنم را دارد.
داستان فیلم، داستان گروهی از زنان مسن اتریشی است که به کنیا سفر می کنند و در آنجا با جوانان سیاهپوست همبستر می شوند. این جوانان برای پول، پروانه وار به دور هتل های توریستی میگردند و با اصرارشان برای سر کیسه کردن این زنان، به هدف خود می رسند.

"اولریش زیدل" با این داستان دست کم سه معضل مهم را مطرح می کند: رابطه غرور آمیز و استثمار کننده کشورهای شمال و جنوب، رابطه زن ومرد و فقیر و ثروتمند.
این نگاه انتقادی آرام و در عین حال پر طنز، البته طنزی بسیار تلخ، به ویژه بینندگان مرد را معذب می سازد چرا که آنان رفتار زنانی را می بیینند که صدها بار بدترش را مردان از قرنها پیش نسبت به زنان روا داشته اند و این، چندان کسی را شوکه نکرده است.
"اولریش زیدل" که مدرسه بنام سینمای گشورش "وینر فیلم آکادمی" را به پایان رسانده، در سال 1980 با ساختن چند فیلم کوتاه، کار سینمائی خود را آغاز کرد. او سپس در سالهای 90 به ساختن مستندهای بلند پرداخت که آنها نیز حکایت از دنیائی در حال افول داشتند. از جمله آنها "آخرین مرد واقعی" بود که در سال 1994 ساخت و ماجرای مردان مجرد و تنهای اتریشی را نشان می داد که از روی کاتالوگ دختران آسیائی را برای همسری بر می گزیدند. سپس نوبت به "عشق به حیوانات" رسید که آن هم باز از تنهائی کسانی حکایت داشت که همه عشق خود را نصیب حیوانات می کنند. "روزهای سگی"، نخستین فیلم بلند داستانی وی که با تکنیک های مستند ساخته شده بود، از برملا شدن انگیزه های نهانی سخن می گفت و فیلم تکان دهنده "صادرات و واردات" با همان برخورد خشک و کالبد شکافانه سینماگر، باز هم مسئله انگیزه های نهانی و تنهائی را در پیوند با سوءاستفاده جنسی از کودکان به تصویر می کشید. این داستان ها اکثرا در مکان و یا خانه هائی زدوده از دکور و تزئین سنگین رخ می دهند. رنگ های پاستل آن هم به فیلم های "اولریش زیدل" شناسنامه می دهد و مانند دکور فیلم های "اکی کاوریسماکی"، آفریننده آنها را قابل شناسائی می کند.
گفتنی است که در گذشته به جز مستند هائی که در باره فحشا دیده بودیم، تنها کارگردانی که در یک فیلم داستانی به آن پرداخت، "لوران کانته"، کارگردان فرانسوی در فیلم "به سوی جنوب" با بازی "شارلوت رامپلینگ" بود.

"مرشد" یا "استاد"یا "قطب" آخرین ساخته "پل توماس اندرسن" هم به سینما ها آمد
"پل توماس آندرسن" که انتظار ما را با ارائه شاهکاری چون "خون به پا خواهد شد" و یا فیلم بسیار قوی "ماگنولیا" در گذشته بالا برده است، فیلم "استاد" یا "مرشد"، را با پیگیری همان سبک، یعنی آمیخته ای از توانائی در کارگردانی و شخصیت پروری ارائه می دارد. بازی های بسیار خوب "فیلیپ سیمور هوفمان" و "ژوآکین فنیکس" که در این فیلم تماشاگر را شگفت زده می کنند و برای آنها جایزه بهترین هنرپیشه مرد را مشترکأ در فستیوال ونیز به ارمغان آورد، باز هم هر دو را نامزد جایزه اسکار اولین و دومین نقش نموده است.
خود فیلم هم که توانست، با موضوع روانشناختی خود که معضل خشونت و راههای تجربی مبارزه با آن را در سال های آغازین روانشناسی و به کار بردن هیپنوتیزم و به عبارت دیگر اعمال دیکتاتوری توسط آنهائی که باور دارند می دانند بر آنهائی که نمی دانند و تماشاگران را هم به گونه ای هیپنوتیزم می کند، شیر نقره ای ونیز را برای هم برای بهترین کارگردانی نصیب پل توماس آندرسن کرد.

اما فیلم" استاد"، همچون شخصیت استاد آن که اسیر دانش خود شده بود و تحمل هیچ زیرپرسش رفتنی را نمی کند، کمی دچار پر گوئی و تکرار هم می شود. در آغاز، این فیلم که با الهام از زندگی "ران هوبارد" بنیان گزار فرقه "سیانتولوژی" ساخته شده است که "تام کروز" یکی از شخصیت های طراز اول آن است، می بینم "فردی" (ژوآکین فنیکس) که به تازگی از جنگ ویتنام بازگشته و شخصیتی بی ثبات، الکلی و بسیار خشن است، بر حسب اتفاق و در حین سرگردانی در آمریکائی که به بازگشتگان از جنگ توجهی نمی کند، در کشتی "استاد" یا مرشد (سیمور هوفمان) لانه می کند و صاحب کشتی پیش از سفر او را می یابدو او را موش آزمایشگاه خود می کند. آنچه در این فیلم خیره کننده می شود، جسم "ژوآکین فنیکس" است که بسیار لاغر و در هم پیچیده حتا قوزی شده است. جسمی که در خود روحی را گنجانده که به همان پیچیدگی است. شخصیتی که نمی تواند به خوبی حرف بزند و در واقع این کار را با بدنش انجام می دهد.
پیچیدگی روابط و شخصیت ها، پیچیدگی در معنا کردن فیلم هم برای تماشاگر هم به وجود می آورد و او را وا می دارد برداشت خود را از فیلم داشته باشد. فیلم "مرشد" در نهایت هشداری است به فرقه گرائی. چون فیلم در سال 1959 سالی که آمریکا شاهد اوج گرفتن فرقه گرائی و احیای "انجیل گرائی" بود، پایان می گیرد.
مرشد گرائی آن سالها نه تنها از ورای توانمند شدن کلیسای انجیلی خود را نشان داد بلکه در زمینه های دیگر هم هویدا بود. از جمله در زمینه تآتر . بدین معنا که "استراسبرگ"، یکی از پیروان "استانیسلاوسکی"، پدر تآتر مدرن، تبدیل به "قطب" شد و دیگر کسی جرأت نمی کرد از مکتب او دور شود ویا آن را مورد انتقاد قرار دهد. یا به عبارت دیگر ، بار دیگر پس از تئوریهای فاشیستی، به غالب شدن احساسات بر خرد و منطق، یاری کرد که در روزگار ما در بیشتر کشورها حرف نخست را می زند.

"مارسی" پایتخت فرهنگی اروپا
امروز شهر "مارسی"، دومین شهر مهم فرانسه ، کار خود را به عنوان پایتخت فرهنگی اروپا آغاز میکند. خواهید گفت پایتخت فرهنگی اروپا چیست و چگونه این لقب به مدت یکسال به یک شهر داده می شود؟
این لقب چندان آسان به دست نمی آید و در مورد "مارسی" هم همین صدق می کند. برای دستیابی به این لقب، چهار سال تمام دهها نفر هزاران پروژه را دریافت می کنند و سپس شماری از آنها را برگزیده و به کمک دهها میلیون یورو به سرانجام می رسانند. البته این به معنای پایان کار نیست گاه نیز این همه خرج و کار نمی تواند ضامن موفقیت باشد.
یکی از شهرهای بسیار موفق به عنوان پایتخت فرهنگی اروپا، شهر "لیل" در شمال فرانسه بود که توانست در سال 2004 با صرف بودجه ای حدود 58.6 میلیون یورو، 9 میلیون توریست را به خود جلب کند و از این راه 23% به مشاغل بیافزاید. به عبارت دیگر شهر "لیل" توانست در ازای هر یک یوروی مصرف شده 10 یورو به دست بیاورد.
همین موفقیت در "لیورپول" هم به دست آمد که در سال 2008 به مقام پایتخت فرهنگی اروپا دست یافت و هزینه های انجام شده در آن نه تنها 900 میلیون یورو در آمد برای شهربه ارمغان آورد بلکه تصویر شهر را نیز تغییر داد و آن را ازشهری ورشکسته تبدیل به شهری خندان و شاداب نمود.

بودجه صرف شده در "مارسی" به 98 میلیون یورو می رسد که صدها میلیون آن برای ساختن نهاد های فرهنگی دائم، چون موزه "تمدن های اروپا ومدیترانه"، با معماری "رودی ریکوتی" آرشیتکت و یا نوساختن اسکله قدیمی شهر و ترمینال های کشتی های مسافرتی به کار رفته است..
آنچه مسلم است، افزون بر دست آوردهای اقتصادی نوسازیها، ساختمانهائی که از خاک سر در آورده اند، موزه و سالن کنسرت و نمایش بزرگ، جشن هائی که از امروز آغاز می شوند وبرنامه های کنسرت، باله، نمایش و هنرهای دیگر که برای سالی که در پیش است در نظر گرفته شده اند، تصویر خدشه دار شده این شهر را به دلیل ناارامی ها و تیراندازی ها در محله های فقیر تغییر خواهد داد. هنرمندانی که در موزه های فرسوده به آفرینش ادامه می دادند، حال خواهند توانست در فضاهای مناسبی فعالیت کنند.
و چون مردم "مارسی" به غلو کردن و خالی بستن معروف هستند، در ساعت 7 بعداز ظهر، پس از بوق کشتی ها و آژیر ها، از آنها خواسته شده به مدت پنج دقیقه صدای پرندگان، آوازهای عاشقانه و یا حتا "آخیش" ( به دلیل پایان یافتن مزاحمت سالها تعمیرات شهری) سر دهند. سپس همه چراغها خاموش خواهد شد و پس از آن جشن تا فردا در شهر "مارسی" و زیر مجموعه های پیرامون آن ادامه خواهد یافت.
یکی از دلایلی که کمیسیون اروپا امسال این لقب را به "مارسی" داد این است که این شهر ساحلی که جماعتی مهاجر و رنگارنگ، با آئین های مختلف را در خود پرورانده و رو به دنیای آن سوی مدیترانه با مشکلاتش از جمله عدم پاسداری از محیط زیست، برابری زن ومرد، تند رویهای مذهبی، قرار گرفته، سمبل شکاف های جهان امروز است. شکافهائی که تنها فرهنگ می تواند چاره آنها باشد.
کنسرت موسیقی ایرانی در تآتر شهر پاریس- "آبس"
در روز 13 ژانویه، کنسرتی با شرکت جاوید افسری، سنتور، بهنام سامانی، دف و مهسا وحدت، آواز، در ساعت های 15 و 18:30 در محل شعبه تآتر شهر "آبس"، در محله هژدهم پاریس، برگزار می گردد.

جاوید افسری که در نروژ زندگی می کند تا کنون کنسرتهای بسیار را با بهنام سامانی در کشورهای مختلف اجرا کرده است. بهنام سامانی نیز از اعضای گروه بنام دستان است.
پیش تر تآتر شهر خبر از حضور نسیم سیابی شهریور، یکی از شاگردان محمد رضا شجریان، در کنار این دو نوازنده داده بود که پس از چندی تغییر کرد و مهسا وحدت جایگزین او گردید.

"تونی گتلیف" ، کارگردان کولی فرانسوی و بزرگداشت از عمر خیام
گر چه این خبر باکمی دیر کرد داده می شود اما به دلیل کار ویژه "تونی گتلیف" ، کارگردان کولی فرانسوی، جالب می شود که در بزرگداشت عمرخیام، در هژدهمین جشنواره موسیقی عرفانی "فیض" در مراکش، برنامه ای را به نام "دمی خوش باش" در ماه ژوئن گذشته به روی صحنه برد که در آن نوازندگان وخوانندگانی از کشورهای مختلف دنیا، ایران، ازبکستان، راجستان وعرب شرکت داشتند و سپس فیلم آن هم در نمایشگاهی در انستیتوی "فرهنگ های اسلام" در پاریس به نمایش در آمد. حال به دلیل جذابت برخی از قطعات این کنسرت خاص که با رقص و صحنه آرائی بسیار زیبا ئی نیز همراه بود، بخشی از آن را برایتان پخش می کنیم که این قطعات به دلیل میکروفن نزدیک به دهان و نیز ضبط زنده کمی از کیفیتشان کاسته شده است.

متأسفانه در سایت جشنواره "فیض" و در بسیاری از متن های دیگر نام موزیسین های شرکت کننده در این کنسرت داده نشده است اما خواننده ازبک آن "یولدوز توردیه وآ" را میتوان به خوبی تشخیص داد و در یوتیوب خوشبختانه نام دیگر هنرمندان ایرانی از جمله محمد محمدی، کیوان هرندی، بهنام و رضا سامانی، سینا جهان آبادی و احمد انوش آمده است. .
گفتنی است که "تونی گتلیف"، پس از فیلم بسیار زیبایش، "لاچه دروم"، پیرامون موسیقی کولی ها و تاریخچه آن، همواره موسیقی را در مرکز داستان فیلم های دیگر خود قرار داده است. او در عمر خیام شاعری را یافته که فلسفه ای خاص از زندگی ارائه می دارد : شاد باش و به زمان حال فکر کن...

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
  • 08:45
  • 08:53
  • 09:56
  • 15:40
  • 09:08
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.