دسترسی به محتوای اصلی
کتاب‌ها و اندیشه‌ها

آخرین فراخوان ساعدی به مقاومت علیه شقاوت و تاریک اندیشی

نتشر شده در:

کاروان سفیران خدیو مصر به دربار امیر تاتارها (از این پس کاروان) عنوان رُمان ناتمامی است به قلم غلامحسین ساعدی که بیست و هفت سال پس از مرگ وی در تبعید توسط نشریۀ چشم انداز در پاریس منتشر شده است.

تبلیغ بازرگانی

کاروان فصل هایی از رُمانی است که ساعدی نگارش اش را از سال 1359 در ایران آغاز کرد و نخستین فصل آن را در اسفند ماه همان سال در ماهنامۀ "آرش" در تهران به چاپ رساند. بخش دیگری از همین رُمان تحت عنوان "جاروکش سقف آسمان" در همان ماهنامه در شهریور 1360 به چاپ رسید. چند ماهی بعد از چاپ این دو فصل ساعدی در زمستان سال 1360 ناچار به ترک ایران و تسلیم به تبعیدی ناخواسته شد. در پاریس غلامحسین ساعدی نخستین شمارۀ دورۀ جدید نشریۀ الفبا را در زمستان 1361 منتشر کرد و در آن "جاروکش سقف آسمان" را به همراه دو فصل دیگر همین رمان ( به نام های "تلخ آبه" و "سفرۀ گستردۀ رسوم نهفته") تحت عنوان مشترک "سه گانه" به چاپ رساند.
بخش دیگری از رُمان کاروان با عنوان "در سراچۀ دباغان" اول بار در شمارۀ تیرماه 1360 ماهنامۀ بوستان در تهران به چاپ رسید و در بهار 1361 در شمارۀ دوم دورۀ جدید الفبا در پاریس بازچاپ شد. "میرمهنّا" فصل ناتمامی از آخرین نوشته های ساعدی است که می بایست فصل آغازین بخش دوم رُمان ناتمام کاروان می بود و در واپسین هفته های زندگی ساعدی در تبعید نوشته شده است. در واقع با میرمهنّا صفحاتی از گیراترین و زیباترین نوشته های ساعدی را در رُمانی ناتمام و با فصلی ناتمام در برابر داریم.
نشریۀ "چشم انداز" هر شش فصل بازماندۀ آخرین رُمان ناتمام ساعدی را بر حسب تاریخ انتشار هر فصل تنظیم و زیر عنوانی که می بایست می گرفت یعنی کاروان سفیران خدیو مصر به دربار امیر تاتارها منتشر کرده است.
رُمان کاروان در فضای سفر می گذرد و کاروان سفیران هدایای خدیو اعظم را به درگاه امیر تاتارها می برد و از منزلی به منزل دیگر ره می سپُرد. هر فصل کتاب بازگوگنندۀ دیده ها و شنیده های کاروانیان است در این مسیر و در این و آن منزلگاه. سفری در وحشت و هراس و در میان خون و ناله و اشک و فریاد. هر زمان هرگزنادیده ای به چشم می آید و هر ناشنیده ای به گوش. واقعه ای غریب در پس واقعۀ غریب دیگر. دنیایی در آنسوی واقعیت ها و غرقه در خشونت و قساوت و مرگ. کابوسی در خاموشی و شگفتی. کابوس زنده ای که تا سر حد طنز تلخ و مرگبار به پیش می رود. نظیر حکایت سنگسار پیرمردی بیش از صد ساله به جرم ارتکاب زنا در ایام جوانی و مفتی جوانی که با شادمانی می خواهد عنقریب حکم قصاص زناکاری را اجرا کند.
در کاروان زمین و زمان دگرگونه است. خون و خشونت و خودسری با همۀ مظاهر و آلات و ابزار خود بر مسند است و ماه و خورشید و فلک به روال دیگری می چرخند. فضا آکنده از فریاد و ضجه و نالۀ قربانیان است و سفیران نظاره کنندگانی هستند ناتوان و در بهت و حیرت. خط رابط و محور واحد همۀ مشاهدات گوناگون و حوادث ناممکن کاروان و کاروانیان فضای حاکم بر داستان هاست. همین فضای شگفت انگیز و در عین حال واقعی زنجیره و شیرازۀ اصلی رُمان و بستر رویدادهای ناگهانی و نابهنگام آن را تشکیل می دهد. در واقع، مهمتر از قهرمانان و شخصیت های رُمان، همین فضای حاکم است که فضای ظُلمات، زجر و شکنجه، فضای عجایب و نادیده ها و آکنده از دعا و سجده و معبد و کشیش و مفتی است. فضای ابرآلود و خاک گرفتۀ تقدس و اعتقاد و تعصب و کوربینی و خشُک اندیشی. فضایی در خشونتی نهادینه شده و غرق در بن بست عزایی خاموش و پایدار.
ساعدی نوشتن رمُان کاروان سفیران خدیو مصر را در سال 1359 آغاز کرد. او در پایان این سال دیگر به ندرت در خانۀ خود زندگی می کرد و همچون بسیاران دیگر در جستجوی امنیت به زندگی مخفی کشانده شد. بخش های دیگر کاروان در همین دورۀ زندگی مخفی نوشته شدند. ساعدی در مخفی گاه اش با میزبانان خود از نوشتن "رمُانی مفصل" سخن می گفت که قرار بود قسمت های مختلف فصل های به چاپ رسیدۀ اثر باشند (از همین رو قسمت هایی هم که در تهران به چاپ رسیدند به عنوان "فصلی از یک کتاب" معرفی شدند.")
او در این دوران شب ها در اتاق نشمین می نشست و تا دیرگاه می نوشت. آنچه را می نوشت برای میزبانان تعریف می کرد و اگر یک شب نمی نوشت میزبانان نگران او می شدند. نوشتن این رُمان در روحیۀ خود ساعدی نیز اثر داشت و او را در افسردگی فرو می برد که گرفته احوال می گفت : "من دارم از درون فرو می ریزم". با این حال، ساعدی از پای نمی نشست. در حین نوشتن در جستجوی منابع و مأخذ و سند و اطلاعاتی بود. گاه می خواست بداند که در سلاخ خانه، پوست حیوانات را چگونه از لاشه جدا می کنند. می خواست راه و روش پوست کندن را بداند و احتمالاً در آن ایام در حال نوشتن "در سراچۀ دباغان" بود. یک بار دیگر در پی کتاب هایی جانورشناسی و حشره شناسی بود. می گفت "قاب بالان" آمده اند و منابعی می خواست دربارۀ حشرات تیرۀ قاب بالان که کدامند و چگونه و از چه زندگی می کنند. حشراتی که به صورت انگلی زندگی می کنند. تیره ای که سوسک و شپش و سرگین غلتان را دربرمی گیرد. با خواندن همین منابع دائماَ می گفت : "انگل وار زندگی می کنند. این جماعت هم می توانند مثل انگل ها خود را قرن ها حفظ کنند و کمین کنند تا یکهو روزی بیرون بریزند و صدرنشین مجلس شوند. به همین خاطر ساعدی دائم می گفت : "خانه باید تمیز باشد" تا از گزند قاب بالان و انگل ها در امان بماند. این سخن واپسین روزهای زندگی ساعدی آخرین فراخوان او بود به مقاومت و "نه گفتن" در برابر خودسری و خون و تحمیق و شقاوت و ورشکستگی.
معروف است که داستان های غلامحسین ساعدی از نوع رمان های روانشناختی هستند که حالت های پیچیدۀ ذهن آدمی را تحلیل می کنند و به همین خاطر نوعاً ادامۀ رمان نویسی مُدرن به شمار می روند. با این روش ساعدی در آثارش به سرشت و افکار شخصیت ها و قهرمانان داستان هایش نقب می زد و در واقع بحران های فرهنگی و اجتماعی دورۀ خود را به نمایش می گذاشت. با این فرض می توان گفت که رمان ناتمام کاروان سفیران خدیو مصر به دربار امیر تاتارها صورتی بی سابقه به این نوع نگارش در آثار ساعدی می بخشد زیرا "روح زمانه ای" که ساعدی در این کار به تصویر می کشد حاصل دوره ای بی سابقه در تاریخ فرهنگی و اجتماعی ایران و همچنین مصادف با تولد جمهوری اسلامی ایران است.

 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.