"تهران: چهرههای یک شهر"، نام رخدادی است که در روزهای ،16، 17، 23 و 24 ماه مه در شهرک آرشیتکتور ومیراث فرهنگی پاریس با نمایش فیلم، برگزاری میز گرد، کنفرانس و بحث و گفتگو برگزار می گردد.
هدف این رخداد ایجاد فضائی برای دیدار میان پژوهش علمی و آفرینش هنری توصیف شده است.
همچنین زیر عنوان "دینامیک شهری و جامعه مدنی"، طی این روزها به شهری پرداخته می شود که در آن شکل گیری دمکراسی از پائین اجتماع و درون جامعه از سالهای 1960 در جریان است.
حال این پرسش پیش می آید که چگونه این دمکراسی "زیر پوست شهر" جان می گیرد، چه گویشی دارد، با چه موانعی برخورد می کند و چگونه پیش می رود ؟
از این رو، هر یک از چهار روز برنامه به تمی خاص اختصاص پیدا کرده است.
در روز 16 مه ، زیر عنوان "در جستجوی مسکن" به تراژدیهای شهری در حال دگرگونی، با نشان دادن سه فیلم مستند از سه دهه در تهران، پرداخته می شود.
در این روز فیلم " این فیلم ها را به چه کسانی نشان می دهید"، ساخته رخشان بنی اعتماد ، "اجاره نشین ها" ساخته
گفتوگو با عسل باقری، نشانه شناس در سینما و پژوهشگر
ابراهیم مختاری و "سیروس برای فروش نیست" ساخته "مینا سعیدی شهروز" پخش می شود و سپس میز گردیبا همین مضمون تشکیل خواهد شد.
در روز 17 مه با تم "تهران زنان" که اشاره ای به فضای عمومی ، جای زنان در آن و نیز جای زنان در روند دگرگونی فضای عمومی تهران دارد، فیلم "روزگار ما"، ساخته رخشان بنی اعتماد، با حضورخود سینماگر به نمایش در می آید و سپس جلسه پرسش و پاسخ برگزار می شود. در پی آن نیز میز گردی با شرکت شماری پژوهشگر و مستند ساز تشکیل می شود.
در روز 23 مه دگرگونیهای شهری، میراث غیر رسمی و جامعه مدنی در تهران و در شهرهای خاورمیانه مورد توجه قرار می گیرد.
در این روز دو فیلم "زیر پوست شهر"، ساخته رخشان بنی اعتماد و "آن طرف اتوبان"، ساخته ناهید رضائی، به نمایش در می آید. سپس کنفرانسی زیر عنوان " تهران، گفتگو پیرامون خاطره ها" برگزار می شود وبعد از ان میز گردی با شرکت شماری پژوهشگر برگزار می شود.
در روز 24 مه، روز پایانی، فیلم های "تهران، پایتخت ایران"، ساخته کامران شیردل (1966) و فیلم "ایران، یک انقلاب سینمائی"، ساخته نادر تکمیل همایون، نشان داده می شود و برنامه با یک کنفرانس و یک میز گرد دیگر پایان می پذیرد.
از عسل باقری، نشانه شناس در سینما و پژوهشگر، که گرداننده یکی از میز گردهانیز هست، پرسیدم به چه دلیل تهران مورد توجه قرار گرفته، هدف از برگزاری این رخداد در این مقطع زمانی چه بوده و گزینش ها بر پایه چه معیارهائی انجام گرفته است.
گفتنی است که شرکت دراین رخداد و استفاده از همه برنامه ها رایگان است اما با در نظر گرفتن گنجایش اودیتوریوم "پاله دو شایو" ، علاقمندان می بایست جای خود را از راه سایت انیترنتی شهرک" آرشیتکتور" رزرو کنند.
www.citechaillot.fr/fr/auditorium/conferences_et_debats/cycle_teheran/
یک زن رئيس تئاتر شهر تهران شد
پریسا مقتدی، بازیگر و کارگردان، به ریاست مجموعه تئاتر شهر تهران بر گزیده شد. این نخستین بار است که یک زن ریاست مجموعه تئاتر شهر را به گردن می گیرد.
پریسا مقتدی، که دارای مدرک فوق لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشکده هنر و معماری است، در سال 1349 در شیراز زاده شد. او پیش تر، به مدت 4 سال مدیر برنامهریزی و هماهنگی و معاون اجرایی تئاتر شهر بود و یک سال نیز مدیریت تالار سنگلج را برعهده داشت
از دیگر سمت های وی می توان ریاست فرهنگسرای "سرو" و مسئولیت انجمن نمایش فرهنگسرا، مدیریت هنری تالارهنر، عضویت هیئت مؤسس انجمن تئاتر کودک و نوجوان خانه تئاتر و سرپرستی مجموعه تئاتر شهر (1389 تا 1390) را برشمرد.
به نوشته خبرگزاریهای ایرانی، پریسا مقتدی، به دلیل مسئولیت ها و پست های پیشین اش در چند سال گذشته از کار هنری بازمانده است.
در میان این کارها، به نمایش "انتراکت بیآنتراکت" به کارگردانی وی در تالار سایه و نمایش"تانگوی تخم مرغ داغ" به کارگردانی هادی مرزبان با بازی پریسا مقتدی درتالار وحدت اشاره می شود.
پریسا مقتدی خود میگوید اولویت فعالیتهایش تئاتر است. اما می افزاید : " درهمه جای دنیا در بهترین شکل، فعالیتهای فرهنگی از دل کسانی برمیآید که در این حوزه فعال هستند. به این دلیل که مسائل و مشکلات آن حوزه را نسبت به کسانی که تجربهای در این حوزه ندارند بهتر درک میکنند."
خبرها از اهمیت انتصاب پریسا مقتدی به ریاست مجموعه تئاتر شهر سخن می گویند و همگی آن را ارج می نهند.
کرم زدگی لباس های سلطنتی موزه سعد آباد
هر روز سایت های ایرانی خبری از فاجعه های زیست محیطی، انسانی، اجتماعی و طبیعی و... منتشر می کنند که پس از مدتی دیدنشان جز احساس تلخ در ماندگی در برابر از دست رفتن بسیاری از سرمایه های تاریخی، ادبی، هنری و طبیعی، چیزی ب هجا نمی گذارد.
در یکی از آخرین خبرهائی که توسط سایت های مختلف منتشر شد گفته می شود : بخشی از لباسهای سلطنتی خاندان پهلوی که حالا جزو اشیای موزهای هستند و در مجموعه کاخموزههای سعدآباد نگهداری میشوند، آفت گرفتند و کرم گذاشتند. بخش دیگری از این لباسها هم زیر نور شدید آفتاب قرار دارند و به شدت آسیب دیدهاند. مدیر کاخموزههای سعدآباد میگوید خبر دارد که مرض به جان لباسها افتاده اما تاکید میکند که همه لباسها آسیب ندیدهاند...
روزنامه شهروند وشماری دیگر که این مطلب را بدون تغییر به چاپ رسانده اند می نویسند : " 2 سال پیش و در همان روزهایی که کاخموزه سعدآباد هم مثل بسیاری دیگر از موزهها بین مدیران دولت احمدینژاد و نزدیکان مشایی دست به دست میشد، کاخ شمس پهلوی را به موزه لباسهای سلطنتی تبدیل کردند. لباسهای رضاشاه و محمدرضا شاه و دیگر اعضای خانواده آنها را در این کاخ به نمایش گذاشتند. حمیدرضا بقایی، رئیس وقت سازمان میراث فرهنگی هم از این موزه دیدن کرد، روبان افتتاحش را هم برید، عکس یادگاری نیز گرفت. او آن روز در سعدآباد موزهای را افتتاح کرد که پرده، دوربین مداربسته و تجهیزات موزهای نداشت.
لباسها را تن مانکنها کردند و دور تا دور اتاقها چیدند.همان زمان کسانی که از موزهداری و نگهداری اشیای تاریخی سر در میآوردند، هشدار دادند که نمایش لباسهای سلطنتی در موزهای که پنجرههایش پرده ندارد جز اینکه موجب آسیب دیدن این لباسها شود، حاصلی ندارد.
مسئولان وقت سازمان میراث و مدیران سعدآباد گفتند در اولین فرصت برای پنجرههای این موزه پرده میزنیم. حالا ۲ سال از آن روزها گذشته، آنها که باعث و بانی افتتاح موزهای بودند که ابتداییترین استانداردها برای نگهداری اشیای تاریخی را ندارد، همه رفتهاند اما از لباسهای سلطنتی که در این موزه به نمایش درآمده هم جز تار و پودی آسیبدیده بر تن مانکنها چیزی نمانده است. نه فقط آفتاب رنگ از روی لباسهای سلطنتی برده که آفت به جان خیلی از آنها افتاده است. لباسهای فرح پهلوی، تاجالملوک و بسیاری لباسهای دیگر که خاندان سلطنتی در بسیاری از مراسم رسمی آنها را بر تن داشتند. خبر کرم افتادن به لباسهای سلطنتی در سعدآباد را یک منبع آگاه به شهروند، میدهد.
یکی از مخزنداران کاخ موزههای سعدآباد که میخواهد نامش محفوظ بماند، میگوید: «برای بعضیها مهم این است که فقط در یک ساختمان را باز کنند و تعدادی از آثار را از مخزنها بیرون بکشند و موزه راه بیندازند اما به این فکر نمیکنند که قرار دادن اشیای تاریخی حالا هر چه باشد چه یک اثر هنری و چه لباس، نیازمند نور و دمای مناسب و مجموعهای از استانداردهای موزهای است. این لباسها را بردند و در کاخ شمس زیر نور مستقیم آفتاب گذاشتند، آنقدر از موزهداری نمیدانستند که وقتی به آنها گفتیم آفتاب این لباسها را نابود میکند، گفتند پشت پنجرهها روزنامه میزنیم. الان هم این لباسها بعد از 2 سال تحت تاثیر همین شرایط آفت زدهاند."
او می گوید: «قرار گرفتن این لباسها زیر آفتاب برای مدت طولانی موجب شده موادی که پارچه را منعطف نگه میدارد از بین برود. اصولا هیچ چیز به اندازه نور برای پارچه آسیبزننده نیست. بعد از 2 سال آفتاب خوردن مدام، رخ لباس رفته و رنگشان پریده و پارچهها خشک شده است، خشکی موجب شده پارچه بید بزند و کرم به آنها بیفتد.
یوسف منصور زاده، مدیر تازه کاخ موزه سعدآباد، بزرگترین باغموزه کشور، که در یک دهه اخیر بیشترین تغییر و تحولات مدیریتی را به خود دیده، وضع نامناسب لباسهای سلطنتی را تایید میکندو می گوید :" متاسفانه این موزه را با شرایط نامناسب و در واقع با شرایطی که اصلا نمیتوان به آن گفت موزه، راهاندازی کردهاند. وقتی هم میپرسیم چرا این شرایط را دارند میگویند پول نداشتیم که البته این هم توجیه است و پذیرفتنی نیست. سفارش دادهایم برای این موزه به فوریت پردههای مناسب تهیه کنند تا از آسیب بیشتر به لباسها جلوگیری شود اما نخواستیم در آستانه روز جهانی موزهها درهای این موزه به روی مردم بسته باشد."
یوسف منصورزاده باز هم در مورد آسیب دیدن این لباس ها می افزاید : « اینها نتایجی است که از مدیریت 8 ساله گذشته به ما به ارث رسیده است. من 2 ماه است آمدهام و به همه این مسائل رسیدگی میکنم. شرایط نگهداری لباسها در مخزن کاخ خوب نبوده و به همین دلیل لباسها آفت گرفتهاند. هر 2 موضوع در حال پیگیری است. هم وضع لباسها در موزه هنر و مردم و هم لباسهایی که در مخازن هستند و کارشناسان ما در حال آفتزدایی از این لباسها هستند."
خبرها همچنین حکایت از این دارند که افزون بر لباسهایی که در موزه «فرهنگ و مردم» در کاخ شمس به دلیل شرایط نامناسب نگهداری، آسیب دیدهاند، بخش دیگری از لباسهای سلطنتی که در مخزنها نگهداری میشوند هم شرایط بهتری ندارند.
بخش بزرگ لباسهایی که در کاخ شمس به نمایش درآمده اند لباسهای فرح پهلوی، تاجالملوک و لباسهای شمس و اشرف خواهران محمدرضا پهلوی هستند. پیش از اینکه موزهای برای نمایش لباسهای سلطنتی راهاندازی شود، این لباسها به مناسبتهای مختلف در قالب نمایشگاهی در طبقه زیرین کاخ ملت به نمایش درمی آمدند، اما اکنون آفتاب، رنگ و رویشان را برده و کرمها و آفتها به جانشان افتادهاست.
نمایشگاههای هم زمان عکس در پاریس
چند نمایشگاه عکس هم زمان در پاریس برگزار است که هر کدام از جذابیت خاص برخوردار هستند. یکی از جنجالی ترین آنها کارهای "رابرت میپل ثروپ" آمریکائی است که در دو موزه، یکی "گران پاله" و دیگری موزه "رودن" به نمایش گذاشته شده است.
طبیعتأ عکس های اروتیک و "اتو پرتره" های "میپل ثروپ"، که درموزه "گران پاله" تا روز 14 ژوئیه به نمایش گذاشته شده اند نمی توانست بی تفاوت بگذارد، اما در کنار آنها عکس های دیگری هم هست که به دلیل شسته و روفتگی، شماری آنها را سرد، صحنه آرائی شده و بی روح یافتند. در حالی که بخش دیگری از آثارش که در موزه "رودن" به نمایش گذاشته شده و هدفش برقراری رابطه میان تندیس های "رودن" و کار این عکاس بود، تحسین بسیاری را بر انگیخت..
این هنرمند خود ساخته کهدرسال 1989 درگذشت، به کمک زن زندگی اش "پتی اسمیث" خواننده و ترانه ساز موسیقی راک توانست از استعداد خود بهره برداری کند.
در واقع این دو در آغاز در فقر کامل با یکدیگر آشنا شدند. در آن زمان "میپل ثروپ" خوش چهره، از راه طراحی و کولاژ تصاویر "پورنو" و راههای دیگر نان بخور ونمیری به دست می آورد. در حالی که "پتی اسمیث"، زشت و تکیده و استخوانی، جز اشعارش چیزی در دست نداشت. اما با پشتیبانی از یکدیگر هر دو توانستند به شهرت برسند.
در صدر عکاسان مطرح، نمایشگاه عکس های "هانری کارتیه برسون" قرار می گیرد که مرکز "پمپیدو" به عکس هاو طرح های وی اختصاص داده است.
در این نمایشگاه، که بزرگترین مرور بر اثار این هنرمند در اروپا به شمار می آید وتا روز 9 ژوئن برگزار خواهد بود، 500 قطعه عکس ، طرح، سند و فیلم به نمایش گذاشته شده تا تماشاگر بتواند دنیای بصری کسی که اورا "چشم قرن" می نامیدند، پیش چشمان خود مجسم کند.
کسی که با تکیه بر اصطلاح "لحظه سرنوشت ساز"، که اشاره ای بود به مانیفستی که در سال 1952 منتشر کرد، لحظات را شکار می کرد، در کوبا، در سال 1963، در پاریس، در سال 1968 ، در شانگهای، در سال 1948 یعنی آخرین روزهای "کومین تانگ" ( قدیمی ترین حزب سیاسی جمهوری چین) ویا در کنار ساحل رودخانه سن، در سال 1936 یعنی سالی که برای نخستین بار تعطیلات با دریافت حقوق برقرار شد، این لحظات بسیار مهم برای تاریخ سیاسی اجتماعی جهان را جاودانه نمود. "هانری کارتیه برسون"، که یکی از بنیان گذاران آژانس عکاسی "ماگنوم" در سال 1947 بود، به سادگی از عکاسی صحبت می گرد. او می گفت برای گرفتن عکس می بایستی " سر، چشم و دل را روی یک خط گذاشت ".
او گر چه به یک خانواده از بورژوازی بزرگ تعلق داشت، اما از نظر سیاسی بسیار متعهد بود و به نقاشی و سینما هم عشق فراوانی می ورزید. از این رو در سالهای 1930 در آمریکا کار بر روی دوربین را آموخت و سپس تا سالهای آغازین جنگ دوم جهانی با "ژان رنوآر"، سینماگر فرانسوی، همکاری نمود. "هانری کارتیه برسون" در سال 1936، دومین دستیار کارگردان در فیلم "زندگی از آن ماست" و همچنین " گردشی در طبیعت" و در سال 1939، در فیلم "قانون بازی" بود.
جالب این جاست که گاه "رنوآر" از او می خواست نقش کوچکی هم در فیلم بازی کند. اما در فیلم مستندی که "پییر اسولین" به نام "قرن کارتیه برسون" به وی اختصاص داده، نه تنها با لهجه بورژوآی وی آشنا می شنویم بلکه در می یابیم که این عکاس نامدار دلش نمی خواسته از او عکسی گرفته شود.
گر چه می دانیم "هانری کارتیه برسون" پیش از آغاز حرفه عکاسی، به نقاشی پرداخته بود، اما درکارهای نقاشی او پختگی و ارزشمندی عکس هائی را نمی بینیم که بعد ها گرفت. هدف مرکز "پمپیدو" این بوده که آنها را در کنار عکس هایش قرار بدهد تا بیننده بتواند تأثیر آنها را بر آفرینش هنری این عکاس بزرگ ببیند.
"ژیرافادا" یا ماجرای زرافه و انتفاظه
"
ژیرافادا"، نخستین فیلم "رانی مصلاح"، کارگردان فلسطینی، که هم اکنون بر پرده سینماهاست، ماجرای تلاش های یک دامپزشگ فلسطینی را برای نجات زرافه تنها باغ وحش فلسطین در "قلقیلیه" نشان می دهد.
در این فیلم که با الهام از یک داستان واقعی ساخته شده، ما به جنبه دیگر زندگی روزمره فلسطینیان پی می بریم که با بمباران ها و محدودیت های رفت و آمد از سوی اسرائیلی ها روبرو هستند.
دامپزشگ یاد شده که یاسین نام دارد، علاقه خود به حیوانات را به تنها فرزندش "زیاد" هم منتقل کرده او را در همه جابجائی هایش برای مداوای حیوانات با خود می برد.
"زیاد" هم که بسیار به دو زرافه این باغ وحش محقر، به نامهای "براونی" و "ریتا"، علاقمند شده همواره به آنها رسیدگی می کند. اما در پی یک بمباران شهر، زرافه نر می ترسد و پس از زخمی شدن، می میرد. "ریتا" در غم او از خوراک خوردن باز می ایستد و به گونه ای اعتصاب غذا می کند. "زیاد" هم برای همدردی با او دیگر چیزی نمی خورد. پدر می بیند که تنها راه چاره برای نجات فرزند و زرافه، آوردن یک زرافه از یک باغ وحش اسرائیلی است..
با در نظر گرفتن تمام دشواریهائی که برای رفت وآمد بین دو سرزمین وجود دارد، آوردن یک زرافه با آن قد و اندازه به فلسطین غیر قابل تصور ویا بسیار دشوار و طولانی به نظر می رسد. و وقت بسیار تنگ است...پس چه باید کرد؟
"رانی مصلاح"، که درسال 2003 ، یعنی در دوران انتفاظه دوم، در لندن به کار مشغول بود، با شنیدن خبر مرگ یک زرافه در باغ وحش "قلقیلیه" تلاش کرد یک زرافه دیگر برای این باغ وحش به دست بیاورد اما موفق نشد.
با این حال، او برپایه بخش های واقعی داستان، یعنی مرگ یک زرافه، بارداری زرافه دیگر و رابطه نزدیک دو دامپزشگ اسرائیلی و فلسطینی، داستان فیلم خود را ساخت.
او می گوید می خواسته به گونه ای دیگر تنش میان اسرائیل و فلسطینیان را نشان دهد و قصه ای را روایت کند که در حد کودکان نیز باشد. می توان گفت "رانی مصلاح" در این کار خود ونشان دادن فضای تنگ ، حضور همه جانبه ارتش اسرائیل، دشواریهای رفت وآمد و بی احترامی هائی که همه روزه نسبت به فلسطینیان انجام می گیرد، موفق شده است.
در حاشیه باید گفت که کلمه "ژیراف" که از واژه زرافه در زبان عربی گرفته شده، در این جا با "انتفاظه" (اینتیفادا درفرانسه) آمیخته شده و عنوان فیلم را به وجود آورده است.
گفتنی است که در گذشته های دورهمه فکر می کردند که زرافه از جفت گیری شتر و یوزپلنگ به وجود آمده است.
در فرانسه، برای نخستین بار "پییر بولون" (1517- 1564)، پزشگ و طبیعت شناس یا پژوهشگر علوم طبیعی، از آن یاد می کند، اما سالها پس از آن، یعنی در سال 1827، نخستین زرافه به فرانسه پا می گذارد. این زرافه هدیه "محمد علی"، نایب السلطنه مصر به "شارل دهم" پادشاه فرانسه بود. جای دادن آن در باغ "گیاهان" پاریس در آن روزها سرو صدای بسیاری کرد.
"همه با هم به اپرا برویم"
طی دوروز 10 و 11 مه، برای هشتمین بار، "مجمع اپراهای فرانسه" ، با همکاری "اپرا اروپا"، همه را به رفتن به اپرا دعوت می کند تا بدین وسیله تصویر این هنر را که هنر ویژه نخبگان و ثروتمندان به شمار می آید ، تغییر دهد. از این رو 26 اپرای این کشور طی این دوروز درهای خود را رایگان به روی عموم می گشاید و آنها نه تنها از اپرا بهره مند می شوند بلکه می توانند پشت صحنه را هم ببینند و در شماری کارگاه شرکت کنند.
البته این روزها روزهای اروپائی اپرا هم نام دارد و در 20 کشور، هشتاد ساختمان اپرا در های خود را به رایگان به روی عموم می گشایند.
طی همین روزها در سال گذشته بیش از 80.000 نفر به دیدن این اپرا ها رفته بودند. گفتنی است که اپرا از این نظر، دست کم در فرانسه، چندان مردمی نیست که زبان خاص خود را دارد و شماری نیز به گرانی بلیط های آن اشاره می کنند که تا حدی بازدارنده است. البته با 40 یورو هم می توان یک بلیط اپرا را خرید که گاه کمتر از کنسرت های راک و پاپ است. نباید فراموش کرد که به صحنه بردن هر اپرا خرج بسیاری داد و نظر به کم بودن شمار اجراها نمی تواند این هزینه را جبران کند.
امسال "فیلیپ ژاروسکی"، خواننده اپرا با صدای "کنتر تنور"، پدر خواندگی این رخداد را بر عهده دارد.
او که در سال 2004 به عنوان بهترین استعداد اپرائی در بخش کلاسیک کنکور "پیروزیهای موسیقی" برگزیده شد، در سال 2007 و 2010 بهترین خواننده اپرائی سال شناخته شد و آلبومی که در سال 2008 ضبط کرد نیز به عنوان بهترین ضبط سال مطرح شد.
گفتنی است که صدای "کنتر تنور"، صدای مرد است که با استفاده از تکنیک آوازی خاص به صدای زن شبیه می شود. این صدا در اپرا، در زمان رنسانس برای اجرای موسیقی مذهبی و در جاهائی چون مقر پاپ ها که خواندن زنان در آن ممنوع بود، استفاده می شد. که البته در همان زمان ها صدای "اخته شدگان" را به این مردان ترجیح می دادند که یکی از مهمترین آنها "فارینلی" بود.
سپس در دوران کلاسیک، این صدا به کار گرفته نشد و بار دیگر در قرن بیستم شماری از آهنگسازان از جمله "بنجامین بریتن" از صدای "کنتر تنور" استفاده کردند. یک مورد دیگر استفاده از این صدا در قرن بیستم برای اجرای "کانتات"های "باخ" یا موسیقی قدیمی بود.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید