آیدین آغداشلو، نقاش، هنرمند و نویسنده، برای نخستین بار پس از ٤٠ سال بخشی از آثار خود را در یک نمایشگاه انفرادی زیر نام "خاطرات انهدام" در گالری "اثر" به نمایش گذاشت. "خاطرات انهدام" مجموعهای است که نزدیک به پنجدهه بازتاب بسیاری داشته و شماری از هنرمندان حوزه های مختلف هنر آن را یکی از ماندگارترین مجموعه آثار هنری در تاریخ معاصر ایران دانستهاند.
نمایشگاه "آیدین آغداشلو" که از شاخص ترین چهرههای هنرهای تجسمی ایران به شمار می آید، از روز 23 آبان ماه آغاز شد و تا روز 21 ماه آذر ادامه داشت.
در این نمایشگاه 12 اثر نقاشی، یک مجسمه و دو تابلوی سالهای 1359 و 1360، از مجموعه "آتش و برف" به نمایش گذاشته شده اند که تابلوهای "عشاق" و "تک چهره مادر" را در برمی گیرند.
نخستین و آخرین نمایشگاه انفرادی آیدین آغداشلو در سال 1354 در انجمن فرهنگی ایران و آمریکا برگزار شد و از اینرو برپایی دومین نمایشگاه انفرادی وی به ویژه پس از 40 سال، به دلیل جایگاه او در تاریخ نقاشی معاصر ایران، از اهمیت ویژهای برخوردار می شود.
از مهمترین ویژگیهای آیدین آغداشلو این است که او در آثار خود از عناصر ایرانی و به ویژه مینیاتور بهره میگیرد اما با نگاهی مدرن و ترکیب بندیهای متأثر از دوران رنسانس، اثر خود را میآفریند؛ او سپس از این آثار، از جمله با مچاله کردن و یا تغییر شکل در آنها، اثر دیگری میآفریند.
از این روست که داریوش شایگان، نویسنده، درباره "خاطرات انهدام" میگوید: «هدف او، به تصویر کشیدن نابودی تدریجی گرانبهاترین چیزها وعالی ترین رؤیاهاست».
گفتگو با آیدین آغداشلو
در گفتگو با این هنرمند، پرسشهائی چون علاقمندی وی به نقاشی رنسانس، اینکه آیا میخواسته چون "مارسل دوشان" فرانسوی که کشنده نقاشی نام گرفت، مرزها را در هم بشکنید و مانند او بر چهره "ژوکوند" سبیل بکشید؟ باز هم به گفته داریوش شایگان، خیام وار با هنر رفتار کند؟ و یا در کارهایش به فرم بیشتر اهمیت می دهد یا به محتوا؟ مطرح شد.
اما در آغاز از او خواستم بگوید نام "خاطرات انهدام" از کجا سرچشمه میگیرد؟
سازمان زیباسازی شهر تهران و باز پیرائی شماری دیوار فرسوده تهران
سازمان زیباسازی شهر تهران با انتشار فراخوان "شاهدان شهر"، از هنرمندان و اساتید دیوارنگاری برای بازپیرایی 500 دیوار فرسودۀ شهر تهران دعوت به همکاری کرد.
آیدین آغداشلو که یکی از آنها بود، همانگونه که در گفتگوئی که با ما داشت گفت، به دلیل سفر نمی تواند سومین دوسالانه دیوارنگاری شاهدان شهر را داوری میکنند.
وی، درباره نقاشی دیواری می گوید: نقاشی دیواری متناسب با فضای اتوبانها نیست، چون این فضاها برای گذر سریع هستند و بهتر است نقاشیهای دیواری در فضاهایی باشند که بیشتر دیده شوند.
هادی مظفری، معاون فرهنگی وهنرهای شهری سازمان زیباسازی شهر تهران و رییس شورای سیاست گذاری سومین دوسالانه ملی دیوارنگاری شهری شاهدان شهر، با اشاره به اینکه یکی از سیاستهای اصلی سازمان زیباسازی، آرامسازی و روانسازی فضای شهر تهران است گفت: این سازمان از طریق برگزاری دوسالانه دیوارنگاری، بخش قابل توجهی از آثار دیوارنگاری فرسوده شهر تهران را با موضوعات ارزشی مانند تصاویر شهدای گرانقدر، آیات، روایات و احادیث، نوسازی و بازپیرایی میکند.
به گفته وی، این سازمان قصد ندارد رنگ، طرح و نقش را به شهر اضافه کند، بلکه به جای تولید و خلق اثر تازه، دیوار نگاریهایی که قبلاً اکران و به مرور زمان دچار کهنگی وآسیب دیدگی شدهاند را نوسازی میکند
وی در ادامه، گفت: دوسالانه دیوارنگاری از سه بخش تشکیل شده است. بخش اول آن، "مسابقه" است که هنرمندان میتوانند برای شرکت در آن به سایت سازمان مراجعه و دیوار مورد نظر خود را در یکی از مناطق تهران انتخاب کنند و پس ازتأیید ثبت نام و رزرو دیوار، طراحی خود را به دبیرخانه دوسالانه ارسال کنند. بخش دوم این فراخوان، "پژوهش" است؛ پژوهشگران، اساتید و دانشجویان میتوانند با موضوعاتی که در حوزههایی با هدف ارتقای علمی و هنری بخشهای مَد نظر مسابقه است شرکت کنند. بخش سوم دوسالانه، "نمایشگاهی" است که به مروری بر آثار دیوارنگاری شهری اختصاص دارد. این نمایشگاه با هدف مستند سازی، آشنایی و بهره گیری از تجربیات هنرمندان در حوزه دیوارنگاریهای دفاع مقدس برپا میشود.
هادی مظفری، با تأکید بر اینکه سازمان زیباسازی علاوه بر خلق آثار تازه، نوسازی و زیباسازی شهر، به اقتصاد هنر هم توجه ویژه دارد گفت: در این پروژه تعداد زیادی از هنرمندان در بخش های مختلف طراحی، نظارت و اجرا به صورت تیمی باهم همکاری میکنند که به تبع آن، اقتصادِ هنر هم فعال و پویا میشود.
معاون فرهنگی و هنرهای شهری سازمان، با بیان اینکه نقاشیهای دیواری شهر تهران دوره زمانی خاصی در فضایِ شهری دارند گفت: هر اثری در دورهای خلق شده و به مرور زمان و تحت تأثیر شرایط جوی آسیب میبیند. سازمان زیباسازی نه تنها نسبت به وقوع چنین اتفاقی بیتفاوت نیست، بلکه علاوه بر نوسازی و مرمت آن، طرحهای تازهتر و نوتر با همان موضوع قبلی را اجرا میکند.
رییس شورای سیاست گذاری دوسالانه دیوارنگاری، با اشاره به اینکه یکی از بخشهایی که در این حوزه قرار گرفته، پرداختن به آیات و جملات قرآنی، احادیث نبوی و اهل بیت است گفت: سازمان زیباسازی برای این بخش به سراغ موزهها رفته و آثار اساتید بزرگ خوشنویسی و نگارگری را مورد مطالعه قرار داده است. وی ادامه داد: پس از برگزاری این دوسالانه علاوه بر اینکه فضای شهر تهران قدری معنویتر و روحانیتر میشود، شهروندان میتوانند آثار فاخر هنری را هم بر در و دیوار شهر ببینند، آثاری که از موزهها و کتابها و تألیفات این حوزه خارج شده و تزیین کننده و نقش آفرین در و دیوار شهر است.
مظفری با اشاره به جوایز در نظر گرفته شده برای نفرات برگزیده بخشهای مختلف این دوسالانه گفت: به ٣ نفر برگزیده بخشِ شاهدان شهر و به ٣ نفرِ اولِ بخش پژوهش، افزون بر تندیس دوسالانه و دیپلم افتخار، جوایز نقدی نیز داده میشود.
"تیمبوکتو" پرده از دوگانگی و پریشانی ذهن جهادیون بر می دارد
درست روزی که آخرین گروگان فرانسوی "سرژ لازاره ویچ" پس از سه سال اسارت، از دست "شورشیان اسلامی مالی" در تومبوکتو آزاد شد، فیلم " تیمبوکتو"، ساخته "عبدالرحمن سیساکو" سینماگر موریتانیائی که سالها در مالی و فرانسه زندگی کرده و داستان جهادیون بینادگرای ره گمکرده وکورذهنی را به تصویر می کشد که به نام اسلام جنایتهای بسیاری می کنند، به روی پرده سینماها آمد. "عبدالرحمن سیساکو" کسانی را نشان می دهد که روشن نیست در پی چه انگیزهای به این ره کشانده شده اند؟
داستان از آنجا آغاز می شود که شماری شورشی عرب زبان اسلام گرا به منطقه "تومبوکتو" در شمال "مالی"، پیش از رسیدن نیروهای فرانسه می ریزند و برای مدتی قوانین شرعیت من درآوردی خود را با اعمال زور و تهدید به اجرا در میآوردند. شگفت انگیزتر از همه این است که این نادانان عقب افتاده فوتبال را ممنوع می کنند اما بین خود دائم از "زیدان" و تیم های مختلف صحبت می کنند. از این رو یکی از صحنه های بسیار تکان دهنده فیلم صحنه فوتبالی است که در آن نوجوانان بدون توپ بازی می کنند!! آنها سیگار کشیدن را منع می کنند، اما خود پنهانی سیگار می کشند. هیچ کدام زبان محلی را نمی دانند و کارشان تجاوز به حقوق مردم و در آنها ترس به وجود آوردن است. یکی از آنها، از سر هوسرانی، زندگی یک زوج خوشبخت را برهم می ریزد و آینده فرزند دخترشان را سیاه می کند. این جهادیون از زنان ماهی فروش که می بایست مدام دست در آب برده، ماهی خود را را برای فروش بیرون بیاورند، می خواهند دستکش دست کنند و یا به زور دختران جوان را با زیرِ پا گذاشتن سنت محلی و به نام اسلام به ازدواج خود درمیآورند.
فیلم "تیمبوکتو"، همچنین از جوانانی صحبت می کند که در گذشته موسیقی "رپ" و یا رقص مدرن اجرا میکردند و اکنون با جهادی شدن، هنر خود را کنار گذاشته اند در حالی که هنوز نتوانستهاند کاملأ این افکار واپس گرا را بپذیرند. یکی از صحنههای دردناک فیلم که حتا مردان بیننده را به پوشاندن چشمشان تشویق می کرد، صحنه سنگسار یک زن ومرد زناکار است.
عبدالرحمن سیساکو، به سانِ "سباستایائو سالگادو" خبرنگار-عکاس بنام برزیلی که عکس های بسیار زیبا و خیره کنندهای از جنگها و مصائب انسانها گرفته بود و شماری او را متهم به زیبا نشان دادن درد ورنج می کردند، همه این خشونت را با آرامش و زیبا سازی، در فیلم "تیمبوکتو" نشان می دهد. او همچنین علیرغم چند صحنه نهچندان لازم که خط واقع گرایانه داستان را در هم می شکند، در فیلم تکان دهنده خود، گام به گام تماشگر را به درون دنیائی از جهالت و خشونت، زیر پرچم اسلام می برد. از این رو تماشاگر از خود می پرسد ما در چه قرنی هستیم و این جانیانی که از تکنولوژیهای پیشرفته و تلفنهای همراه بسیار مدرن استفاده می کنند، از کجا برخاستهاند؟
"ایرانی" در سینماها
پس از ربودن جایزه بزرگ فستیوال "سینما دو رئل" در ماه مارس در مرکز "پمپیدو" پاریس، فیلم "ایرانی" ساخته "مهران تمدن" که به شماری از فستیوالها نیز سر زده است بر روی پرده سینماها آمد.
برای ساختن این فیلم، مهران تمدن که پیش تر "بسیجی" رادر رابطه تنگاتنگ با آنها ساخته بود، پس از سه سال تلاش برای جلب موافقت روحانیون سرانجام توانست چهار تن از آنها را به مدت دو روز زیر یک سقف گردآورد و با آنها بحث "لائیسیته"، حجاب و آواز خواندن زنان را مطرح کند.
فیلم با طنز بسیار پیش می رود، اما "دگماتیمسی" که در آن موج می زند بیننده را می ترساند. روحانیون سخنور، پیش چشمان شگفت زده تماشاگر، با توانائی بسیار، همه ضد ارزشها را تبدیل به ارزش میکنند.
مهران تمدن، در موضع کسی که به لائیسیته معتقد است، به تنهائی به جنگ سخنورانی میرود که ازکلامی بُراتر برخوردارند و خود را به خطر می اندازد.
گفتگو با مهران تمدن
در آن فستیوال از او پرسیدم چرا به تنهائی وارد گود شده و چرا نمایندگانی از قشرهای دیگر اجتماع را برنگزیده که موضع بخشهای دیگری از اجتماع ایران را نشان بدهند، روحانیون را به چالش بشکند و گاه نیز کارگردان را یاری کنند؟
با سپاسگذاری از مهران تمدن باید گفت که نتیجه تلاش وی فیلمی شد آگاه کننده و پر از طنز که در عین حال می آزارد؛ آزار از این نظر که می بینیم که وقتِ انسانها به جای پرداختن به مشکلات اساسی زندگی خود و یا دیگر شهروندان، صرف این گونه پرسشگریهای بیهوده میشود.
و در حالی که اکثر مردم جهان در تلاش دستیابی به پیشرفت در زمینه های علمی و اقتصادی (با همه افراط و تفریط های آن) هستند، در جامعۀ پرپتانسیل ایران، زمان بسیاری صرف مسائلی می شود که نباید در کنار مسائلی حیاتی چون نفس کشیدن در هوائی سالم، فقر، ناهنجاریها، مواد مخدر، از میان رفتن محیط زیست و جانوران کمیاب، نبود دسترسی به آموزش برای شماری از کودکان و بسیاری از مسائل دیگر، حرف اول را بزنند.
"تقدیس بهار" اثر "استراوینسکی"
به هنگامی که برای نخستین بار باله "تقدیس بهار" با موسیقی "استراوینسکی" آهنگساز روسی و طراحی "نیژینسکی" رقصنده بنام باله، در ماه مارس 1913 به روی صحنه تآتر شانزه لیزه آمد، فریاد شماری بلند شد؛ منتقدین به آن تاختند و شماری آن را "کشتار بهار" خواندند، البته به جز "موریس راول" و "کلود دوبوسی" که از پدیدار شدن یک نابغه سخن گفتند.
این اثر اما راه خود را رفت و بعدها تبدیل به یکی از مهمترین بالههای قرن بیستم شد و شماری طراح صحنه آن را با طراحی های گوناگون ارائه کردند.
حال، 101 سال پس از آفرینش آن، از روز 9 تا 14 دسامبر در چار چوب "فستیوال پائیزی پاریس"، "رومئو کاسته لوچی" کارگردان ماجراآفرین ایتالیائی، این اثر را در شکل کاملأ دگرگون شده آن در ساختمان بزرگ "لا ویلت" ارائه میدارد.
این نمایش، اگر بتوان آن را نمایش نامید، به جای رقصنده، "ربات"هائی را در قفس بزرگ و شیشه ای به پراکندن پودر استخوانهای حیوانات به دیوار های شیشه ای میگمارد که می بایستی از آنها به عنوان کود استفاده میشد.در این "نمایش"، دیگر تماشاگر با روسیه کهن و اسطوره ای روبرو نیست، بلکه دستگاههائی که توسط طراح هدایت میشوند، همراه با موسیقی باله به رقصی غریب دست میزنند.
این 40 رباط، بر روی ریلهای آویزان شده از سقف، به پیش می آیند و سپس پودر سفیدی را به شکل باران، سفره، یا موج، با هارمونی کامل با موسیقی، پخش می کنند؛ البته از ارکستر هم خبری نیست.
در حالی که مردان ماسک دار، در لباس های حفاظتی و دستکش به دست در پشت یک پرده سفید، این خاکستر را جمع می کنند، نوشته هائی که با نور بر روی صحنه افکنده می شوند از چگونگی به دست آمدن این پودر پرده برمی دارند؛
از این روست که این بازی و تلاطم، تماشاگر را مسحور می کند و جوی بسیار خاص و سرشار از رمز و راز به وجود می آورد.
این باله که به گونهای یک بعد اسطوره ای پیدا می کند، یادآور آن مبحث انجیل می شود که در بخش آفرینشش می گوید: «تو از خاک برخاسته ای و به خاک تبدیل خواهی شد».
افزون بر جنبه آخر زمانی این نمایش که می تواند به گونه ای سمبل دنیائی بدون انسانیت و معنویات باشد، می توان از آن پیامی چون پیام فیلم "خورشید سبز" ساخته "ریچارد فلیشر" راگرفت که در آن بدنها تبدیل به کتلتهای سبز میشدند تا دیگران را تغذیه کنند.
در تقدیس بهار "استراوینسکی" هم گرچه از رنگ و طبیعت و زیبارخان استفاده می شود، اما در پرده دوم آن، "لآریلو" جوان زیبائی که در اسطوره اسلاوها قدیس یا خدای طبیعت به شمار می آید، به جایگاه قربانی برده میشود و پیشکسوتان و ریش سفیدان به تماشای این مراسم می نشینند.
گفتنی است که "رومئو کاسته لوچی" ، که در تآترنو انقلاب به وجود آورده، با آثار پیشترش هم ماجرا برانگیخته بود. او درسال 2011 با نمایشی به نام "برپایه طرحی از چهره پسر خدا"، با آشوب های گروهی از مسیحیان تند رو به نام "سیویتاس" روبرو شد که از دادگاه درخواست ممنوعیت آن را کرده بودند.
درخواست آنها که به شکل شکایتی در دستگاه قضائی مطرح شده بود، در روز 18 اکتبر توسط دادگاه رد شد.
این گروه باز هم به حملات خود، این بار با پرتاب تخم مرغ، استفاده از گاز اشگ آور، جلوگیری از ورود تماشاگران به سالن، اشغال صحنه تآتر و اعمال خشونت نسبت به تماشاگران ادامه داد. در واقع طی 6 شب اول نمایش، 4 شب آن با اغتشاش توأم بود و سپس با بستن تدابیر امنیتی شدید یعنی حضور ماشین ها و حافظت گسترده پلیس همراه با کنترل شدید تماشاگران، شب هفتم آرام برگزار شد. این در حالی است که جمعیتی متشکل از حدود 30- 40 نفر در آن سوی خیابان با تکان دادن پلاکاردهائی شعار می دادند و گاه نیز ترانه های مذهبی می خواندند.
رئیس تآتر هم برای حفظ آرامش از شهرداری پاریس کمک خواست و حظور نیروهای انتظامی توانست تندروهای مذهبی را دور نگهدارد.
گفتنی است که این نمایش پیش تر در آلمان، بلژیک، نروژ، انگلستان، اسپانیا، روسیه، یونان، سویس، ایتالیا و لهستان به روی صحنه آمده و هیچ مشکلی ایجاد نکرده بود. پیشتر یعنی در ماه ژوئیه 2011، نمایش "برپایه طرحی از چهره پسر خدا"، در فستیوال "آوینیون" نیز به روی صحنه آمده بود.
تآتر شهر همچنین توماری را منتشر کرد که خیل عظیمی از مردم و هنرمندان، آن را در دفاع از آزادی بیان و هنری امضاء کردند.
گروهک "سیویتاس" به محافل ملی گرا-کاتولیک افراطی، به نام "احیای فرانسه" وابسته است که دیکتاتوری فرانکو در اسپانیا و "سالازار" در پرتغال را مدل و سرمشق خود قرار می دهد. این گروهک در همه گردهم آئیهائی که به مذاق تندرواَش خوش نمیآید حاضر می شود و خشونت به راه می اندازد. آنها که به یکی از کلیساهای متعصب وابسته هستند و کشیشی به نام "زاویه بووه" از آنها حمایت می کند، خود را گروه "شوک" یا ضربت، می خوانند.
در پی حملات و حضور تهدید آمیز آنها در برابر تآتر شهر، کلیسای کاتولیک فرانسه با انتشار بیانیه ای خشونت آنان را محکوم کرد و نوشت: «کلیسای فرانسه هیچگاه تندرو و کورذهن نبوده است».
بعد معلوم شد که طبق معمول همه افراطی ها، این افراد حتا نمایش نامبرده را ندیده اند و معلوم نیست بر اساس چه تعریفی دست به چنین عملیات بسیار نادر و تعجب برانگیز، آنهم در کشوری لائیک می زنند که شمار اندکی از مردمش برای دیدن "پاپ"، زحمت از خانه بیرون آمدن را به خود هموار می کنند و کلیساها بیشتر خالی است.
حال ببینیم ماجرا بر سر چیست و چرا کسانی که حتا این نمایش را ندیده اند آن را بی دلیل رد می کنند؛ چرا که این نمایش حکایت از درماندگی انسان و شک او به همه باورها در زمان پیری و دردمندی می کند.
نمایش "بر پایه طرحی از چهره پسر خدا" در واقع مرثیه ایست بر سرنوشت انسان و زیر سئوال بردن پیری و بیماری، به عنوان ظلمی که خالق پاسخی برایش ارائه نمی کند.
صحنه نمایش پر از سفیدی است: تخت سفید، مبل ها، میز، صندلی ها و فرش سفید. بر روی دیوار بزرگ ته صحنه تصویری از مسیح، اثر "آنتونللو دا ماسینا"، نقاش قرن پانزدهم میلادی دیده می شود. در بین این همه سفیدی، پیرمردی که به سختی راه میرود به کمک پسرش وارد صحنه میشود. او به تماشای تلویزیون مینشیند اما درست هنگامی که پسرش آماده ترک خانه میشود، پیرمرد که ظاهرأ کنترل مجاری ادرار و هاضمه خود را ندارد، همه پوشک، موکت و مبل را کثیف میکند و هنوز پسرش آنها را پاک نکرده باز هم شرمزده و گریان از این که کاری از دستش بر نمیآید، بار دیگر همه لباس و پوشک تازه و موکت را آلوده میکند. پسرش گرچه به تنگ آمده اما مهربانانه به تمیز کردن او و اشیا آلوده شده اطرافش میپردازد.
بعد ناتوان به سوی عکس مسیح می رود و بر آن تکیه میکند؛ مدفوع پیرمرد باز هم همه تخت و اطرافش را آلوده میکند و او نیز فریاد زنان به سوی تصویر مسیح می شتابد و از صحنه خارج میشود. در آنجاست که صحنه تاریک می شود و تماشاگر حرکات و جوششی را زیر پوست صورت مسیح مشاهده میکند؛ درست مانند این که تحمل مسیح نیز از دیدن این درد ورنج به سر آمده باشد؛ سپس ماده سیاهی چون قیر یا خون مرده از سرش بیرون میریزد و پوست صورتش ترک میخورد و پاره پاره می شود؛ اما باز هم زیر آن صورت صاف پیشین تا حدودی حدس زده می شود که بر روی آن جمله معروف آئین مسیحیت نوشته شده که می گوید: «تو شبان من هستی». بخش هائی از این جمله که به زبان انگلیسی است، نورانی است، اما کلمه "نات" (نه) انگلیسی هم در کنارش دیده می شود که روشن نیست اما وجود دارد و حکایت از دو دلی در باورها می کند، دو دلی هائی که به گفته کارگردان شامل خود مسیح هم می شود که در بالای صلیب می پرسید: «خدایا، چرا من را رها کردی؟»
این صحنه تکان دهنده درتاریکی وبا موسیقی ترسناک خود تماشاگران را برای نخستین بار با ترس کسانی آشنا می کند که به دیدن نمایشی ممنوع در زمان حکومت نازیها و حکومتهائی میرفتند و یا میروند و از این رو تأثیرگذارتر میشود.
"کاسته لوچی" دربخشی از نمایش دیگری به نام "دوزخ"، بر گرفته از اثر "دانته" که آنهم در خانه ای بورژوا می گذرد که در آن همه چیز بر سر جایش قرار دارد و ذره ای بی نظمی، غبار و لکه در هیچ جایش دیده نمی شود، ما را با پدیده دردناک دیگری روبرو می کند؛ بدین معنا که از اتاق متعلق به فرزند خانواده، ناله بچه ای به گوش می رسد که از پدرش می خواهد او را به حال خود بگذارد ..."کاسته لوچی" سپس مسئله بخشایش و تحمل ناپذیری بخشودن چنین جنایتی توسط قربانی را مطرح میسازد.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید