دسترسی به محتوای اصلی
راهِ ابریشم

در برابر ویرانگری‌های داعش، آیا هنرمندان و یا زنان می‌توانند دنیا را نجات دهند؟

نتشر شده در:

با پیش‌روی نیروهای داعش، خشونت بیش از حد آنان و ویران کردن بناهای تاریخی و حتا مسجدهای موصل، رسیدنشان به کوبانی، مکانی استراتژیک نه تنها برای کُردان بلکه برای صلح منطقه، هنرمندان نیز کم کم در کنارِ همه کسانی که برای آینده دستاوردهای اجتماعی-هنری نگرانند موضع می گیرند، چرا که برگی از تاریخ تمدن بشری در آنجا در حال ورق خوردن است.

زنان رزمنده کُرد (عکس از مریم اشرافی)
زنان رزمنده کُرد (عکس از مریم اشرافی) Maryam Ashrafi
تبلیغ بازرگانی

از این رو در برنامه راه ابریشم که در اصل به موضوعات هنری اختصاص دارد و سیاست از دور، با برخی از بخش‌های آن درگیر می شود، این هفته به معضل داعش می پردازیم که همه بخش های دیگر را تهدید می کند تا ببینیم آیا هنرمندان وزنان می توانند به گونه‌ای دنیا را نجات دهند؟

متأسفانه از همان آغاز باید گفت که موضع گیری هنرمندان تا امروز چندان پررنگ نبوده در حالی که آنها نیز می‌توانند از راه‌های گوناگون دلزدگی خود را نشان دهند و شماری هم با نفوذ خویش مردان سیاسی را در برابر مسئولیت‌هایشان قرار دهند.

از مجموعه نا‌شدنی‌ها ـ ۲۰۰۹ اثر ناصر تیمورپور
از مجموعه نا‌شدنی‌ها ـ ۲۰۰۹ اثر ناصر تیمورپور

در این میان، خبر از اعتصاب غذای یک هنرمند ایرانی هنرِ "کانسپچوآل" به نام "ناصر تیمورپور"، از روز هفتم اکتبر برای همدردی با کوبانی و برای حمایت از جنبش های آزادی خواهانه و فریاد نه به جنگ، در لندن رسید که در نوع خود نادر است.

دیگری "مریم اشرافی" است که با دوربین عکاسی خود که هم می تواند برای آفرینش هنری و هم برای خبر رسانی به کار گرفته شود، به دیدار زنان کردی شتافته که با حضور در کنار مردان در کارزار علیه داعش که همچون گروه‌های دیگر بنیادگرای اسلامی، محرومیت زنان از حقوق اساسی آنها را پرچم راه خود کرده آن را به عنوان تنها پروژه سیاسی-اجتماعی علم می کنند، همه کلیشه های زنان مسلمان را در هم می ریزند.

در آغاز به واکنش نادر "ناصر تیمورپور" بپردازیم که همه آزادی خواهان را به فکر وامی دارد و این پرسش را مطرح می سازد که آیا دیگران و از جمله زنان هم نباید از خود واکنش نشان دهند و در برابر گروهی قد علم کنند که تمدن‌کش است و به سان یک بیماری واگیردار در حال پراکندن ویروس خود به همه جوامع است؟

07:11

گفتگو با ناصر تیمورپور

چون به دلایلی که بارها توسط شماری از سیاستمداران و تحلیل‌گران برشمرده شد، این بار جهان در برابر ویرانگری بوداها توسط طالبان در افغانستان قرار نگرفته، بلکه با گروهی بسیار سازمان یافته دارای سلاح‌های مدرن و منابع مالی گسترده روبروست.
از این رو از این هنرمند پرسیدم بر پایه چه انگیزه‌ای دست به چنین کاری زده و آیا بر این باور است که در هیاهوی جهانی پرتلاطم، صدای تنها یک نفر به گوش کسی خواهد رسید وبُردی خواهد داشت؟

www.Nasser-teymourpour.com

 

09:17

گفتگو با مریم اشرافی

سپس از مریم اشرافی، عکاس-خبرنگار ساکن فرانسه، که در حال تهیه یک پروژه دراز مدت در کردستان عراق است خواستم در مورد درگیری زنان کُرد در این مبارزات و گستره سهم گیری آنان در این جنگ توضیحاتی بدهد.
maryamashrafi.com

 

 

"زاویه دولان" و عشق بی پایانش به مادرها

در آخرین فیلمش "مامی" که از چند روز پیش روی پرده سینما ها آمده، "زاویه دولان"- کارگردان 25 ساله کانادائی، بار دیگر توجه همه رسانه ها را به خود جلب کرده است.
او که با این فیلم به بخش مسابقه‌ای فستیوال "کن" رسید و جایزه هیأت داوران آنرا نیز ربود، بار دیگر روابط یک مادر تنها و پسر نوجوان سرکش او را که با ناهنجاری‌های روانی درگیر است، به تصویر می کشد.

در آغاز فیلم مادری را می بینیم که سرو وضعش حکایت از نوع زندگی و طبقه اجتماعی اش دارد.
او در حالی که آدامس می‌جود به سخنان مدیر یک نهاد پرورشی گوش می کند که می گوید دیگر نمی تواند پسر پر از خشونت و بیقراری‌های روانی وی را نگهدارد. مادر که کار خود را از دست داده ناچار می شود پسرش را به خانه بیاورد و همه بی‌تابی‌ها و خشونت‌هایش را که گاه تماشاچی را بسیار می ترساند تحمل کند.
علیرغم این رابطه بسیار پرخشونت و دردناک، عشق بی پایان مادر و پسر بسیار متأثر می کند. این دوئت پرتلاطم با رسیدن یک نفر سوم، همسایه ای که معلم بوده اما به دلیل به وجود آمدن لکنت زبان روانی کار خود را از دست داده، تبدیل به یک تریوی لطیف تر می گردد و یا درواقع، سه رانده شده از اجتماع، زیر بال یکدیگر را می گیرند و به زندگی سختشان کمی رنگ فراغت می زنند. از اینجا به بعد است که این سه تبدیل به یک شخصت سمبلیک می شوند. شخصیتی که در برابرش جامعه‌ای بی رحم قرار دارد.

MOMMY آخرین فیلم  Xavier Dolan
MOMMY آخرین فیلم Xavier Dolan

زاویه دولان، برای فیلمش فرمت چهار گوشه یا به عبارت دیگر، فورمت عکس را برگزیده و از صحنه های بدون تحرک دوربین و خارج شدن شخصیت ها از کادر استفاده می کند. بازی‌ها بسیار گیرا هستند که همراه با دیالوگ‌های پرطنز و خوب، درد درونی این افراد ناخوشبخت و تنها را بیان می کنند.

زاویه دولان، که هم گزینش لباس‌ها و هم مونتاژ فیلم را خود انجام داده، با این فیلم استعداد نادر خود را نشان می دهد و می‌رساند که چگونه کار بسیار، ایده‌های خوب و نو می تواند از یک جوان 25 ساله، کارگردانی هم طراز "ژان-لوک گدار" بسازد که جایزه ویژه هیأت داروان فستیوال "کن" را مشترکاً با وی ربود.

"زاویه دولان، که به خاطر جوانی اش همه در فستیوال او را لوس می کردند، علیرغم کم سنی‌اش با فسیتوال "کن" بیگانه نبود چرا که از پنج سال پیش با فیلم "من مادرم را کشتم"، جایزه بخش "پانزده کارگردانان" را ربود و نظر ها را در فستیوال به خود جلب کرد. در آن فیلم او رابطه متلاطم یک نو جوان همجنس گرا را با مادرش نشان می داد

گفتنی است که فیلم پیش تر او "تام در مزرعه" هم از رابطه دشوار یک پسر و مادرش و سر رسیدن دوست پسر برادر کوچک خانواده که از ایدز در گذشته به این خانه پر از افراد "مالیخولیائی"، سخن می گفت. "تام" می بیند که مادر دوستش از ورای او، پسرش را جستجو می کند. او نیز به ایفای این نقش برای چند روز تن در می دهد اما با خشونت و حسادت بردار بزرگ متوفی روبرو می گردد. فیلمی دقیق از کشمکش های درون انسانها در فضائی سیاه و پر از خشونت‌های نهفته.

این کارگردان با استعداد می گوید می خواسته به فاصله ای که میان مردم شهر و روستا افتاده و هرروز ژرف‌تر می شود، بپردازد. از سوی دیگر هدفش نشان دادن رابطه با خشونت است که در آغاز تلاش بر مهار کردنش داریم و سپس آن را می‌پذیریم.

گفتنی است که "زاویه دولان" نمی خواهد فیلم هایش در رده فیلم های همجنس گرایانه گنجانده و یا دیده شود؛ از این رو حتا جوایز فستوال های درپیوند با این گونه فیلم ها را رد می کند.
او می گوید می خواهد فیلم هایش داستان‌های اجتماع باشد و همه بتوانند با آن همزادپنداری کنند.

 

"قبیله"ای در سکوت

20 سال پیش، در سال 1994، "میروسلاو اسلابوشپیتسکی"- کارگردان اوکرائینی، که امروز 40 سال دارد به دبیرستانی در "کی‌یف" می رفت که روبرویش مؤسسه ای برای ناشنوایان قرار داشت. در آن سال فیلم "پالپ فیکش"، تازه به روی پرده سینماها آمده بود. با دیدن آن فیلم و ناشنوایان، کارگردانِ امروز به فکر ساختن فیلمی صامت با موضوعی مدرن و واقع گرا می افتد که در آن زیرنویسی وجود نداشته باشد و ترجمه هم نشود.

این فکر در سال 2011 تبدیل به فیلمی شد به نام "قبیله" که در یک شبانه روزی جوانان ناشنوا و لال می گذرد.
فیلمی که در عین سکوت، همراه با خشونتی بسیار، جوانانی را نشان می دهد که به حال خود رها شده اند. روزها درسی به آنها داده می شود و شبها بیشتر آنها به کارهای غیرقانونی می پردازند. دختران خود فروشی می کنند تا پول پاسپورتی برای رفتن به غرب را به دست بیاورند و پسران به هرکارِ ناشایستی و از جمله سرکیسه کردن مشتریان این دختران، تن درمی‌دهند.

این فیلم پرتنش که با مهارت بسیار توسط هنرپیشگان غیرحرفه ای ایفا شده و نخستین فیلم بلند این کارگردان است، جذابیت و تأثیر خود را از مهارت بسیار در امر فیلم برداری از بدنهائی می گیرد که با حرکت خود، جبران بی زبانی فیلم را می‌کنند و با زبان علائم، حتا بیننده ناوارد به این زبان را به درون داستان می کشانند.

فیلم "قبیله" - The Tribe، ساخته Myroslav Slaobshpytskiy
فیلم "قبیله" - The Tribe، ساخته Myroslav Slaobshpytskiy

رنگ آبی چرک متمایل به سبز که اغلب صحنه های فیلم را همراهی می کند با آنچه در این شبانه‌روزی می گذرد، هماهنگی پیدا می کند. رنگ و جوی که فیلم "گرسنگی"، ساخته "استیو مک کوئین" در مورد مرگ "بابی سندز"- انقلابی ایرلندی، را به یاد می آورد.

پلان سکانس های طولانی اما در عین حال اضطراب آور و گیرنده، از رادیکال بودن و نو آوری فیلم نمی‌کاهند که توانسته در زمینه صدا سبکی تازه ارائه کند. بدین معنا که سکوت دنیای دانش آموزان، یعنی بازیگران ناشنوا و لال، گاه با صدای گام ها، شکستن یک میز بر سر یک نفر، فریادهای دختری که سقط جنین می کند و یا موتور کامیون، شکسته می شود تا تماشاگر خود را خارج از این دنیا احساس نکند.

از همان صحنه نخست، یعنی صحنه ای که "سرگئی"، دانش آموز تازه ای که در ایستگاه اتوبوس آدرس شبانه روزی را با ایما و اشاره می پرسد، تا زمانی که وارد این ساختمان می شود و به دلیل داشتن جسم و شخصیتی قوی نمی گذارد سردسته گروهی که به دیگران فشار وارد می آورد و از همه باج می گیرد اورا له کند، کارگردان جو فیلم را ترسیم می کند. او نشان می دهد که چگونه اعتماد به نفس و حیله‌گری باعث می شود این شخصیت نگذارد با او همان رفتاری بشود که با ضعیف‌ترها انجام می گیرد. از آن پس است که قلدرها ناچار می شوند با او کنار بیایند..

اگر بخواهیم کمی از قرائت نخست فیلم فراتر برویم و بگوئیم که "میروسلاو اسلابوشپیتسکی" می خواسته با این فیلم استعاره ای از جامعه امروزی اوکرائین بدهد کافی نخواهد بود، چرا که این فیلم می تواند از بسیاری جهات داستان شماری از اجتماعات دیگر نیز باشد که در آنها گروه‌هائی همچون کرو لال‌ها در درون زندگی های خشونت بار خود غرق شده اند، دنیای اخلاق و مهربانی برایشان وجود خارجی ندارد و دیگران نیز تنها پیامدهای اعمال آنها را تحمل می کنند.

امروز "میروسلاو اسلابوشپیتسکی" بر روی فیلم دوم خود کار می کند و امیدوار است با آن نیز بتواند از استفاده از کلام بپرهیزد. به هر رو باید این کارگردان پر استعداد و توانا را زیر نظر نگهداشت...

 

جشنواره فیلم "بوسان" در انتظار جوایز بخش اصلی

در جشنواره سينمايى "بوسان" در كره جنوبى كه به "كَن قاره آسيا" شهرت دارد وامشب به پایان می رسد، فیلم "در دنیای تو ساعت چند است"- ساخته صفی یردانیان، جایزه "فیپرشی" بخش "نگاهی نو" فستیوال بوسان را ربود . در این فیلم علی مصفا و لیلا حاتمی نقش آفرینی می کنند.
این نخستین حضور جهانی فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» در یک جشنواره جهانی است.

بزرگداشت محسن مخملباف

جشنواره سينمايى "بوسان" امسال در نوزدهمين دوره خود، ضمن نمايش فيلم "پرزيدنت" آخرين ساخته "محسن مخملباف" در بخش "گالا"، در روز 8 اکتبر، سمينار يك روزه اى را درباره آثار وى برگزار نمود.

در اين سمينار زیر عنوان "محسن مخملباف و حقیقت سینما"، شش سينماشناس از كشورهاى مختلف دنيا سخن گفتند.

محسن مخملباف، درسخنان خود در کنفرانس مطبوعاتی فیلم "پرزیدنت" گفت: «ما به فیلم‌های خوب برای آموزش مردم در سراسر جهان داریم. همه نمی توانند به دانشگاه بروند. از آنجاست که سینما به دانشگاه مردم در کشورهای فقیر تبدیل می‌شود.»

فيلم "بابا فيلم دارد" ساخته "حسن صلح جو" كه به مدرسه سينمايي محسن مخملباف و خانواده اش اختصاص دارد در اين جشنواره به نمايش در آمد.

فيلم كوتاه داستانى "گنجشك سفيد" هم كه فيلمنامه آن را محسن مخملباف نوشته است، در بخش مسابقه فيلم هاى كوتاه به نمايش در آمد. كارگردان اين فيلم كوتاه "دلاور سلطانف" كارگردان اهل تاجيكستان است.

دلاور سلطانف، در سال هايى كه محسن مخملباف در تاجيكستان اقامت داشت دستيار وی بود.

 

تدریس موسیقی در فرهنگسراها بدون وضع قانون ممنوع شده است

چندی است که کلاس‌های موسیقی فرهنگ‌سراها بدون این که قانونی وضع شده باشد، تنها در پی «ابلاغیه شفاهی» شهاب مرادی، ممنوع شده است.

به نوشته ایسنا، «وقتی خبر ممنوعیت تدریس موسیقی در رسانه‌ها منتشر و این سازمان با واکنش‌های منفی از سوی اهالی موسیقی مواجه شد، در وهلۀ نخست، خبر رسانه‌ها را کذب و دروغ محض دانست و در وهلۀ دوم اعلام کرد که کیفیت پایین سطح آموزشی این کلاس‌ها مسئولان را به تعطیلی موسیقی وادار کرده است.

پس از آن، امیر عبدالحسینی- معاون هنری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، اظهارات جالبی داشت و ضمن اعلام تمایز معنایی و لغوی بین «توقف» و «تعطیلی»، دلایل توقف آموزش موسیقی در فرهنگسراها را «سامان‌دهی امور آموزشی»، «ایجاد وحدت رویه»، «تنظیم شرح درس»، «ارزیابی مدرسان»، «نامناسب بودن فضای آموزشی»، «نگاه حرفه‌ای به امر آموزش»، «تقویت آموزشگاه‌های خصوصی دارای مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» و «ارتقای کیفی» دانست.

امیر عبدالحسینی می گوید: کلاس‌های سینمایی، تجسمی، نمایش و ... همچنان در فرهنگسراها برپا هستند و فقط سطح کلاس‌های موسیقی، «بی‌کیفیت» قلمداد شده است که سطح پائین این کلاس‌ها نمی تواند دلیلی بر تعطیلی آنها باشد بلکه باید به بهبود آن کمک کرد.

به گفته پریسا سلمان‌زاده- مربی سازهای "قانون" و "سنتور"، که پیش از این مشکل در فرهنگسرای "ارسباران" موسیقی می‌آموخت، «تعطیلی کلاس‌ها در فرهنگسراها اتفاق بدی بود. آن‌ها ما معلمان را از کار بی‌کار کردند و هنرجویان هم پراکنده شدند.»
او می افزاید : هنرجویان اگر بخواهند برای ادامۀ یادگیری موسیقی به آموزشگاه‌ها مراجعه کنند، باید چند برابر، شهریۀ فرهنگسراها را پرداخت کنند.
پریسا سلمان‌زاده، درباره‌ سطح پایین تدریس موسیقی در فرهنگسراها که توسط مسئولان عنوان شده، می گوید: «من در فرهنگسرای ارسباران تدریس می‌کردم و خیلی خوب می‌دانم که این فرهنگسرا کادر آموزشی بسیار حرفه‌ای دارد. تمام معلمان موسیقی این فرهنگسرا مدرک کارشناسی یا کارشناسی ارشد موسیقی داشتند و همه خیلی حساب‌ شده در این فرهنگسرا دعوت به کار شده بودند... تعطیلی کلاس‌ها راه مناسبی برای سامان‌دهی امور آموزشی نیست. کافی بود کمی مطالعه می‌کردند و برای مثال، معلمی را که توانایی تدریس نداشت تغییر می‌دادند.»

 

نخستین موزه هنرهای مدرن مراکش

در روز هفتم اکتبر، پادشاه مراکش نخستین موزه هنرهای مدرن این کشور را در رباط گشود. این موزه که "محمد هفتم" نام دارد، در مرکز پایتخت قرار گرفته و معماری آن به سبک "آندالسی کلاسیک" است و 17 میلیون یورو هزینه برداشته .

این موزه طی شش ماه آینده، نمایشگاهی را زیر عنوان «1914- 2014: صد سال آفرینش» برگزار می کند که در آن 400 اثرِ، 150 هنرمند مراکشی به نمایش گذاشته خواهد شد.

مکتب مراکشی "آبستره" و "فیگوراتیو" طبیعتأ جای خود را در آن داراست. به گفته یک هنرمند ویدئوکار- "عبدالقانی بیبت"، این موزه امکان می دهد که هنرمندان به جمع بیشتری شناسانده شوند به ویژه آنهائی که برون از کشور، نامی دارند اما در مراکش چندان شناخته شده نیستند.

رئیس بنیاد ملی موزه های مراکش- "مهدی قطبی"، هم گفت که محمد هفتم، در نظر دارد از پایتخت مراکش یک چهارراه واقعی فرهنگ‌ها بسازد و موزه هنرهای مدرن، نخستین گام از مجموعه طرحی است که در چار چوب پروژه «رباط، شهر نورها» برداشته می شود.

موزه هنرهای مدرن مراکش که افزون بر برگزاری نمایشگاه‌ها، به آفرینش آثار و آموزش هنری کمک خواهد کرد، هم‌اکنون توافق‌های همکاری با نهادهائی چون موزه "لوور" پاریس و موزه "تمدن های اروپا و مدیترانه" در شهر مارسی، را به منظور آموزش دادن به کارکنان و سازمان دادن نمایشگاه‌های مشترک به دست آورده است.

هنوز میزان بودجه جاری این موزه اعلام نشده و چگونگی بازدید مردم از آن هم باید برنامه ریزی شود.

این موزه همچنین روی مجموعه‌داران و حامیان خصوصی برای برگزاری نمایشگاه‌های خود حساب می کند.
به گفته مهدی قطبی، یک مجموعه‌دار که 200 اثر "پیکاسو" و "براک" را در اختیار دارد، آماده است آنها را برای نمایش به این موزه امانت بدهد.
 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
  • 08:45
  • 08:53
  • 09:56
  • 15:40
  • 09:08
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.