یادی از مریم ابوذهب، پژوهشگر بی همتای فرانسوی
مریم ابوذهب براستی در میانِ پژوهشگران فرانسوی که به اندیشه در بارۀ افغانستان، آسیای جنوب شرقی و نیز ابعادِ سیاسی و اجتماعی اسلام می پردازند، جایگاهی یکتا و از آنِ خود داشت.این جایگاه شاید از آنرو یگانه بود که وی زندگی و وجودی بی همتا داشت و گفتار و کردار او ناگزیر پندارها و کششهای درونی وی را باز می تاباند. او در اول نوامبر سال جاری در پاریس در پی یک بیماری درازجان، درگذشت و بنا بر خواستۀ خود در گورستان بزرگ نجف به خاک سپرده شد.
نتشر شده در: : روزآمد شده در
مریم ابوذهب رفتار و منشی چندان ساده داشت که بیپیرایگی او بر دانش و نگرش گستردۀ وی پرده میکشید و گذشتۀ جسورانه و جستجوگر او را پنهان میکرد. وی که در ۱۷ سالگی، پس از پایان آموزش دبستانی و دبیرستانی، به مدرسۀ علوم سیاسی پاریس گام نهاده بود، بگفتۀ همگان، درخشان ترین دانشجوی دورۀ خود بود. با این حال، برخی «رفت و آمدهای» او با گروههای دانشجوئی پاکستانی و فلسطینی و نیز گرایشهای البته هنوز ناپختۀ سیاسی، درب وزارت امور خارجۀ فرانسه را بر او بست، اما دروازههای پژوهش و آموزش را به تمامی بروی او گشود.
مریم ابوذهب، که همزمان در مدرسۀ ملی زبانها و تمدنهای شرقی پاریس به فراگرفتن زبانهای اردو، هندی و عربی روی آورده بود، برای تدوین پایان نامۀ فوق لیسانس خود، راهی پاکستان شد و از دیدگاه جامعه شناسی سیاسی به تحقیق در بارۀ «حزب مردم پاکستان» پرداخت. او در مدت اقامت خود در پاکستان، در خانۀ یک خانوادۀ فئودال شیعۀ شهر جهنگ در مرکز پنجاب سکونت اختیار کرد و خیلی زود، هنگامی که ۲۴ سال داشت، به اسلام شیعه گروید.
این اقامت توجه او را به مناسبات و نتایج تسلط یک اقلیت شیعۀ صاحب زمین بر اکثریت عظیمی از روستائیان سنی مذهب منطقه جلب کرد. روستائیانی که با رویکرد افراط گرایانۀ چند رهبر مذهبی، «سپاه صحابۀ پاکستان» را که یک سازمان اسلام گرای مسلح بود پدید آوردند و با برخورداری از پشتیبانی سازمان اطلاعات این کشور و خرید و فروش مواد مخدر قدرت یافتند و مسلمانان شیعه و احمدی و نهادهای مذهبی آنان را هدف حملات خونین قرار داده و این سیاست را همچنان دنبال می کنند.
بررسی این پدیده موضوع پایان نامۀ دکترای مریم ابوذهب را تشکیل داد و نگرش جامعه شناختی به چگونگی شکل گرفتن و ریشه دواندن سازمانها و جنبشهای اسلامی در بسترِ اختلافات و منازعات طبقاتی ار آن پس گسترۀ اساسیِ پژوهشهای او شد.
وی از آن پس به دیده بانی این جنبشها پرداخت، با رهبران و رهروان آنها به گفتگو نشست و در انگیزهها و گرایشها و دستاوردها و کجرویهای آنها اندیشه کرد و برای مشاهدۀ نزدیک و ملاحظۀ دقیق پدیدههای مورد بررسی خود سوار بر موتور، شترو یا پیاده در کوهستانهای پاکستان و افغانستان اینسو و آنسو رفت.
او شاید تنها پژوهشگر زن بود که با رهبران بسیاری از سازمانهای افراطی اسلامی پاکستان نظیر «سپاه صحابه»، «جماعت الدعوه» و یا «تحریک جعفریه» دیدار می کرد. او خاطرۀ خود را از نخستین دیدارش با رهبر جماعت الدعوه، حافظ محمد سعید، در لاهور هرگز از یاد نبرده بود: در این «دیدار»، حافظ محمد سعید رو به یکی از دیوارهای اطاق نشسته و او را نیز رو به دیوارِ روبرو و پشت به رهبر جماعت الدعوه نشانده بودند تا نگاه آنها به یکدیگر نیفتد. در این گفتگو او با صدای بلند پرسشهای خود را به گوش حافظ محمد سعید میرساند و وی نیز چنانکه بخوبی شنیده شود به آنها پاسخ میگفت.
مریم ابوذهب نه تنها به سازمانها و گروههای اسلامی، بلکه به مراسم و آئینهای مذهبی و بویژه مناسک شیعه توجه خاص داشت و عزاداریها و سینه زنیهای محرم را همواره از نزدیک دنبال میکرد. پژوهشهای وی در این زمینه نه تنها در شهرها بلکه در روستاهای گاه دورافتاده، آگاهیهای ناشناختهای به ارمغان میآورد، از جمله اینکه در برخی از روستاهای پاکستان در نزدیکی مرز هند مراسم محرم دو بار در سال، یکبار بر اساس تقویم هندو و یکبار بر پایۀ تقویم هجری قمری برگزار میشد.
سفرهای فراوان و اقامتهای دراز مدت در پاکستان، این کشور را خانۀ دوم او ساخته بود. وی در پی اشغال افغانستان از سوی ارتش سرخ، گاه برای انجام ماموریتهای بشردوستانۀ و گاه در پیگیری پژوهشهای خود بارها این کشور را نیز پیمود و در دورافتاده ترین آبادیهائی که هر روز رو به خرابی میگذاشت هم سخن مردم میشد. در افغانستان او را «مریم جان» میخواندند.
مریم ابوذهب در بارۀ افغانستان و رویدادهای این کشور نیز نگرشی یگانه داشت و از شیفتگی دیگر پژوهشگران و روزنامه نگاران فرانسوی برای احمد شاه مسعود برکنار ماند و کشش خود را به رهبران جهادی پشتون هرگز پنهان نساخت. وی پس از برآمدن طالبان، چندی به آنها امید بست و از همین رو مورد بی مهری بسیاری از همتایان پژوهشگر خود قرار گرفت، اما اندک اندک با بازبینی در نگرش خویش به گفتاری متوازن تر در این باره دست یافت. بدون تردید رفت و آمدهای فراوان و داشتن مناسبات بسیار با جامعۀ پشتون افغانستان و نیز مناطق قومی پاکستان، با گرایشهای وی بیگانه نبود.
با این حال هیچ بند و پیوندی در ابتدا ماری پییر والکمَن* را که سالها بعد با نام مریم ابوذهب شناخته شد به سوی پاکستان، افغانستان، بنگلادش، شبکههای اسلام گرا، شیعه و جهان عرب و مسلمان نمیکشید. مریم ابوذهب درفوریۀ ۱۹۵۲ در یک خانوادۀ کاتولیک نسبتاً مرفه که در شمال فرانسه در کار صنعت مرمر بود زاده شد و پس از آموزش ابتدائی و دبیرستانی در شهر وَلانسیَن، در ۱۷ سالگی به پاریس آمد و در مدرسۀ علوم سیاسی این شهر نام نوشت و همزمان در مدرسۀ ملی زبانها و تمدنهای شرقی پاریس به فراگرفتن زبانهای اردو، هندی و عربی پرداخت. مریم ابوذهب پس از سفرهای بسیار و پژوهشهای فراوان و کسب دکترای علوم سیاسی، در دو موسسهای که خود در آنها تحصیل کرده بود، به تدریس سرگرم شد و هر چند در تدارکِ مواد درسی و همراهی با شاگردان خود بسی وسواس داشت، به تحقیق و تفحص دلبستگی دیگری نشان میداد و در مرکز آموزش و پژوهشهای بینالمللی پاریس کار تحقیق را تا آخرین روزهای زندگی خود دنبال کرد.
هنگامی که در سال ۱۹۷۱ آندره مالرو، وزیر سرشناس فرهنگ فرانسه از روشنفکران خواست از تلاشهای مردم بنگال برای کسب استقلال پشتیبانی کنند، مریم ابوذهب به بنگلادش رفت، هنگامی که در سال ۱۹۷۵ نخستین شعلههای جنگ داخلی لبنان زبانه کشید، او در بیروت بسر می برد. چندی بعد به دمشق رفت و با ناظم ابوذهب آشنا شد و با وی پیوند ازدواج بست. او از آن پس نیز هرگز از سفر و تلاش برای گشودن راز و رمزی که مسیر زندگی او را رقم زد، باز ننشست. هر چند او نتوانست در چهارچوب نظام آموزشی فرانسه، جایگاهی در خور گستردگی و عمق پژوهشهای خود بیابد، اما بدان اهمیت چندانی نیز نمیداد.
کتاب «شبکههای اسلام گرایان در آسیای مرکزی، افغانستان و پاکستان» که آنرا همراه با اولیویه روآ نگاشته به زبان فارسی برگردانده شده است. او نویسندۀ مقالات تحقیقی فراوانی است که از جملۀ آنها می توان به «بررسی اسلام گرائی جهادی در پاکستان»، «طالبانی شدن مناطق قومی و تنش در مرزها»، «سپاه صحابه، جارچی سنیگرائی مبارز در پاکستان» اشاره کرد.
این مسافر خستگی ناپذیر پهنههای ناشناختۀ و گاه پرخطر که از سالها پیش با بیماری دست و پنجه نرم میکرد در روز اول نوامبر بادبان کشتی حیات را پائین کشید و در روز ۸ نوامبر چنانکه خود خواسته بود در گورستان بزرگ نجف به خاک سپرده شد.
هزاران کتاب او به کتابخانهها و مدارس اهدا خواهد شد و بنیادی به نام مریم ابوذهب تاسیس خواهد شد تا سه هدف مشخص را که او خود تعیین کرده بود به اجرا گذارد: اهدا سالانۀ کمک هزینۀ تحصیلی به یک دانشجوی دکترا که در زمینۀ خاورمیانه پژوهش می کند، کمک به مدرسۀ «حرکت درمانی» قندهار برای کمک به معلولین انفجار مین، و کمک به بنیاد قربانیان اسید در پاکستان که از زنان قربانی اسید پاشی حمایت میکند.
بر صفحۀ فیسبوک مریم ابوذهب به تاریخ ۵ نوامبر، چهار روز پس از درگذشت او، آیۀ ۱۵۶ سورۀ بقره نقش بست: «انالله و انآالیه راجعون».
*Marie-Pierre Walquemanne
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید